جمهوری اسلامی ایران می تواند به عنوان یک معمای سیاسی در جهان دیده شود. یک نظامی که با مقایسه با هر کشوری در منطقه و یا جهان، با داشتن یک جنگ وحشتناک هشت ساله و سالهای سال تحریمهای مختلف اقتصادی و سیاسی، توانسته هنوز مهره ای در تعیین سیاستهای منطقه ای باشد. همین نظام در عین حال نتوانسته خود را از سرطان عقب ماندگی فکری همچون "مشکل حجاب" و یا "موسیقی" رها سازد. البته که تنها تفکر عقب ماندگی به این دو سوژه پایان نمی یابد اما این دومثال خوبی هستند برای تعریف عقیده های خرافاتی نظام.

با این حال نظام دو تاکتیک مختلف برای اثبات حکومت خود در ایران و منطقه به اجرا گذاشته است. اول اینکه در دید سیاست خارجی، جمهوری اسلامی استقلال سیاسی خود را با مخالفت با آمریکا و همدستانش مخلوط کرده و استوار در این محور به حرکت خود ادامه می دهد. کار دیگر ایستادن در کنار "دوستانش"، چه بسا تعداد آنها بسیار کم است، در هر شرایطی و هر هزینه ای.

نقطه مشترک این دو سیاست در پایبندی کامل بدون در نظر گرفتن چراها و اگرها می باشد. در نظامهای کنونی کشورهای دنیا، چه پیشرفته و چه در حال پیشرفت، چنین پایبندی که نظام جمهوری اسلامی از خود نشان داده است وجود ندارد. دلیلش هم ساده است، بخاطر اینکه هزینه ها در نظامهای دنیا (بیشترینشان) حرف اول را برای اجرای یک سیاست می زنند. حال آنکه در سیاست خارجی ایران، هزینه هیچ وقت مطرح نبوده.

از دو منطق می توان به این سیاست نگاه کرد. دید اول اینست که جمهوری اسلامی، با هزینه هایی که بر مردم ایران تحمیل کرده، کارهای عقیدتی خود را بر ضرر مردم ایران و بدون در نظر گرفتن حق مردم برای آینده خود اعمال می کند. در حقیقت این انتقاد بجاست و برای همین است که نظامهای نوینگرا سعی بر این دارند تا تمرکز خود را بیشتر به اقتصاد و روزمرگی مردمشان هدایت کنند تا اینکه برنامه های جهانی که سودی در کارش نیست.

نظر دوم تنها زمانی به چشم می آید که چنین سیاستی سالهای سال، با هر فشار، هر تحدید، و هر تغییری در دولت و سیاستهای منطقه بدون هیچ بازایستی، ادامه یابد. بهر حال، هر درختی با هر میوه ای، حتی اگر سمی باشد، با زمان و ادامه عمر خود، بازپس می دهد. ثمره ای که نظام جمهوری اسلامی از این سیاستها گرفته ثبات جهانی خود را به چشم مردم منطقه می رساند. کما اینکه این دلیل بر ثبات داخلی کشور نیست. نظام جمهوری اسلامی بطور کارکردی نشان داده که همیشه در خط خود باقی می ماند. اگر دوست او باشید، او جای شما را خالی نمی کند و اگر دشمن باشید، او به سیاستهای خود ادامه می دهد.

چیزی که به چشم می آید، تکرار موضع است و ایران در سیاست خارجی خود، بر طبق منطق خود، موفق بوده است. در نظر داشته باشید که منظور اینجا این نیست که این سیاست به نفع مردم ایران است. آن حرفی جدا از این بحث است. ثبات در نظام جمهوری اسلامی به معنی ادامه و تکرار حرکتهایی است که جزوی از فرهنگ خود جمهوری اسلامی سرچشمه گرفته. به گفته ای دیگر، جمهوری اسلامی ایران، ثبات را در ادامه حرکتهای خود، هر چند که به ضرر منافع مردم ایران باشد، تعریف کرده است.

پس برای درک قوانین نظام جمهوری اسلامی باید فرهنگ ثبات از نگاه حکومت تحلیل شود. ما نگاهی ساده به دید سیاست خآرجی نظام در برابر معنی ثبات که در جمهوری اسلامی به آن استقلال می گویند، کردیم. در سیاست داخلی، نظام از افرادی رنج می برد که هم فاسد هستند و هم خشک مذهب. دلیل فساد اینان تنها به پول و مادیات بر نمی گردد، کما اینکه بسیاری از فساد در جمهوری اسلامی به نام دین بهره می برند. ولی مهره های سنگین و مورد اعتماد نظام، که ولایت فقیه باشد، مسلما تنها بدنبال پول نیستند. آنان یک کشور را در دست دارند. پول برای کسانی تنها موضوع است که زیر دست قدرت کار می کنند و می دانند که مهره هایی هستند که براحتی می توانند نباشند. اما آنانی که درون قدرتند، به قدرت می اندیشند. و قدرت در جمهوری اسلامی ارزش خود را در چند موضوع ساده خلاصه می کند. حجاب اصل نشاندادن محور قدرت در ولایت شده است.

اینجاست که معمای نظام جمهوری اسلامی جالب می شود. از نگاه بیرونی، بهترینهای نظام در خط مقدم سیاست گزاریهای حکومت هستند و در داخل بدترینهای آنان مردم ایران را گریبانگیر  نادانی و تا حدی نفهمی خود کرده اند. اشتباه نظام در این است که خودش را به اندازه مسایلی کوچک، ُخرد کرده که حتی در درون خودش نمی تواند با استدلال و گفتگو، درستی حرفهایش را ثابت کند. در میان خودشان چنان اختلافی راه افتاده که اگر کسی نداند فکر می کند اینها باید این کارها را از روی عمد انجام داده باشند. ولی چنین نیست. نظام نمی تواند خودش را از چاهی که درونش انداخته بیرون اندازد و برای همین تمرکز خود را به "ثمره های" سیاستهای خارجی برگردان کرده و از مسایل درونی خود چشم پوشی می کند. کمتر زمانی است که می بینیم "بزرگان" نظام در مورد مسایل داخلی صحبت کنند. اگر هم بحثی شود، چنان وانمود می کنند که از آزادیهای کشور، افرادی سو استفاده می کنند و فساد برای همین آمده. کسانی دیگر که فهم آنها از پایین ترین سطح موجود در کشور هم کمتر است، تمام فساد و مشکلات کشور را به اهرم شماره یک نظام جمهوری اسلامی که "بد حجابی" باشد نسبت می دهند و با چرندیات تکراری و خرافاتی خود تبلیغ ادامه کارهای اشتباه حکومت را انجام می دهند​.

ممکن است بسیاری این تئوری را قبول نداشته باشند که نظام جمهوری اسلامی در سیاستهای خارجی خود، تا حدی که در توان و در دایره هدفش تعریف شده باشد، موفق بوده (همانطور که گفته شده، موفقیت در نظام جمهوری اسلامی به معنی سود اجتماعی مردم معنی نشده)، با این حال این به کنار. بگذارید بر فرض قضیه قبول کنیم که جمهوری اسلامی در سیاست خارجی خود، که خیلی به آن "می نازد"، موفق بوده، ولی حتی درون خودشان، از هر طیفی و یا گروهی گفته نشده که در سیاست داخلی خود موفق بوده اند. این نا موفقی در سیاست داخلی کشور از نظر اجتماعی بسیار ناخوشایند بوده. این نا خوشایندگی جامعه ای سرخورده، گیج، نا امید، دزد، فاسد، و دورو بار آورده. دلیل مهمی که مردم ایران، مردمی نا امید و ناراحت هستند، نبود حس همبستگی در میان آنان است. قسمت عمده این مسئله از خود جمهوری اسلامی است و قسمت کمی از آن هم از تغییرات فرهنگی در دنیای امروز سر چشمه می گیرد. با این حال، جمهوری اسلامی به عنوان حکومت کشور، نقش مهمی در سرخوردگی و غم همگانی داشته است.

در کل، جمهوری اسلامی با هر رکورد خوب یا بدی، برای کشور ایران و مردم ایران پر ضرر بوده. کارهای مثبت بسیاری هم انجام شده، و باید قبول کرد که کشور پیشرفت هایی داشته. ولی چون فرهنگ کشور از ایرانی بودن خود به اسلامی بودن خود کوتاه شده، کل مردم ایران را گیج کرده است. فرهنگ ایرانی بر گرفته از بسیاری از ریشه های گوناگون می باشد که دین هم جزوی از آن است، نه کل آن.

نظام جمهوری اسلامی درک نکرده که با داشتن مردمی چنین، و فسادی گسترده، بجای کنار گذاشتن چند عده معدود با سلیقه های محدود کننده و زشت به نام دین و اسلام زور خود را هر چند بار در سال به رخ مردم می کشد و به مردم ناتوان کشور فشار وارد می کند. و همانطور که گفته شد، اگر قبول کنیم که سیاست خارجی ایران بسیار بهتر از سیاست داخلی کشور کار کرده، ندانم کاریهای قوانین داخلی، سیاستهای خارجی نظام را خنثی می کنند و بیشترین مردم دنیا همراه با حکومتهاشان، جمهوری اسلامی را یک نظام ناکارآمد و "دیکتاتور" به تصویر می کشند. این را حتی مردم ایران هم باور دارند. چرا که نبود یک سیاست کارآمد داخلی همراه با سیاست خارجی، دایره تکمیل هدف کشور را ناتمام می گذارد. و این درد جمهوری اسلامی است که نمی تواند ثابت باشد، چرا که داخلش فاسد است. و بدون رودربایستی باید گفت که منشاء این فساد، قوانین محدود کننده دینی و سلیقه های مذهب گرا می باشند.