چه پنهان که مواضع بعضی از هموطنان هوادار رئیس جمهور امریکا، دانالد ترامپ، چیزی کمتر از تهوع آور نیست، بویژه مواضع آنانکه در فضای مجازی دکانی برای خود گشوده و بخود اجازه میدهند که در باره هرچیزی هم اظهار نظر کنند. این هموطنان، همگان از منتقدان نظام اسلامی، همچون هواداران ترامپ در داخل امریکا، چشم خود را بر روی رفتار و گفتار ترامپ بر خواسته از تمایلات و گرایشهای خودکامگی با رنگ و بوی نژادپرستی و ملی- مذهبی می بندند، رفتار و گفتاری که در قانونگریزی و سلطه افکنی بر قوه مقننه و قوه قضائیه و بی اعتبار ساختن نهادی های موظف به نگاه داشتن توازن بین سه قوه و استقلال انها، بازتاب می یابد. ترامپ، بارها نشان داده است که بر نظارت قوه مقننه بر رفتار و گفتار خود وقعی نمی نهد و از بروز تمایلات اقتدارگرایانه از هیچ دریغ ندارد که بعضا، تحلیلگران آنرا بازتاب خود شیفتگی شدید ترامپ ارزیابی میکنند.
این ترامپ دوستان وطنی، حتی به توجیه فراخوان ترامپ مبنی بر اعزام نیروهای ارتشی برای سرکوب تظاهر کنندگان، بر میخیزند که حرکتی ست لازم در دفاع از حفظ نظام دمکراسی و بر علیه آنارشیست ها و چپهای رادیکال و سازمان تروریستی "انتیفا،" سازمانی که وجود خارجی ندارد، سخنانی که بسیاری از سران بازنشسته نیروهای ارتش امریکا به واکنش وا داشت از جمله ژنرال ماتیس، اولین وزیر دفاع ترامپ، اعلام کرد که هرگز چنین رئیس جمهور تفرقه افکنی بعمر خود ندیده است.
هواداران وطنی که لحظه ای در بوق کردن سکولاریسم از هیچ دریغ ندارند، در مورد ظهور ترامپ در مقابل کلیسا و نمایش بایبل بر سر دست- البته پس از بکارگیری خشونت در سرکوب تظاهر کنندگانی که بر سر راه او قرار داشتند- دوست دارند که سکوت برگزینند، گویی که اصلا مسئله ای نیست اگر ساختار قدرت در حفظ نظام دمکراسی از دین مدد طلبد و خشونت و تقدس را در هم آمیخته و همچون هر دیکتاتور دیگری به فریفتن عوام بپردازد. توجیه رفتار و گفتار اقتدار طلبانه از آنجهت انزجار برانگیز است که نه تنها به پایداری دمکراسی نمی انجامد بلکه راه را برای عادی سازی بروز تملایلات خودگامگی آمیخته با گرایش های نژاد پرستانه و ملی و مذهبی در یک نظام دمکراتیک هموار میسازد.
دانالد ترامپ بعنوان یک رئیس جمهور "نامتعارف،" بیش از سه سال است که انظار جهانی را بخود جلب کرده است. از همان آغاز، وی نشان داد چندان علاقه ای ندازد که راه و روش جورج واشینگتن و توماس جفرسن و دیگر بنیان گزاران نظام دموکراسی را، نخستین در جهان، برگزیند و نامی نیکو از خود بجای بگذارد. حال انکه دانسته یا نا دانسته راه و روش چهره های سیاسی ای را برگزید که داری نامی چندان نیکو در تاریخ سیاسی امریکا نیستند، شخصیت هایی همچون جورج والاس، فرماندار ایالات آلاباما، نژاد پرست معروفی که در راه یافتن به کاخ سفید ناکام ماند و بعدا از تمایلات نژاد پرستانه عذر خواهی نمود و ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری که بدلیل سوء استفاده از قدرت، مجبور باستعفا گردید. دیر زمانی نیز بنظر میرسید که دانالد ترامپ هم بسرنوشت نیکسون دچار خواهد گردید که چنین نیز شد، دو سال به اتهام سوء استفاده از قدرت تحت بازرسی قرار داشت و سپس به اتهام جرمی مشابه در کنگره محاکمه گردید. اما، بجای انکه ترامپ را مجبور به استعفا نمایند، او را هر چه بیشتر در قانونگریزی بی پروا و حسورتر ساخت.
البته که برای هموطنان ترامپ دوست، چندان مهم نیست که الهام بخش ترامپ، نه بنیانگزاران نخستین نطام دمکراتیک در جهان بلکه رهبران خودکامه ای هستند همچون پوتین و شی جین پینگ و اردوغان و حتی رهبر جوان کره شمالی، جان اون. ترامپ آنها را بدان جهت که رها از هر قید و بند قانونی، میتوانند هر تصمیمی را بگیرند و هر برنامه ای را باجرا در آورند بدون آنکه پاسخگو باشند، مورد تحسین و ستایش قرار میدهد و سخت میکوشد مانند آنها وقعی به رعایت قانون ننهد. در پیروی از دیکتاتورهای اقتدار طلب ترامپ جمهوری خواهان را متحد نموده دستگاه قضایی فدرال و سازمانهای اطلاعاتی را در اختیار گرفته و بگونه ای آشکار دست به قانونگریزی میزند، اگرچه پیوسته با مقاومت از سوی قوه مقننه و حزب مخالف و بخش بزرگی از مطبوعات روی در روی گردیده است.
گویا بر بروز تمایلات خودکامگی و قانونگریزی، باید چشم را بست، چون بر خلاف اوبامای "خیانتکار" ترامپ به امداد مردم ایران شتافته و شرایط را برای فروپاشی نظام فراهم اورد. حال آنکه ترامپ بارها نشان داده است که مشتاق یک دیدار، هرچند سطحی با سران جمهوری اسلامی بوده است. او خصومتی با استبداد دینی ندارد همین بس که نظام دست اندازی و آتش افروزی در منطقه را متوقف سازد، که ممکن است نظام را تضعیف کند، اما بقای آنرا بخطر نیاندازد.همچنانکه پس از سه سال و نیم تحریمات، بویژه محروم شدن از درآمد هنگفت حاصل از فروش نفت، اقتصاد نظام را به رکودی عمیق دچار ساخته است، جامعه فقیر و بحران زده را فقیرتر و بحران زده تر کرده است، شرایطی که برخلاف باور بسیاری نه تنها نظام استبدادی را به فروپاشی نکشاند بلکه سبب انسجام و استحکام آن گردیده است.
بعضا، خیزش و هجوم "لشگر گرسنگان" را در آینده ای نه چندان دور انتظار دارند. که در چنین صورتی بانتظار خود دیر زمانی باید ادامه دهند. چرا که تاریخ نشان داده است که گرسنگی نه تنها فعال کننده افعال انسانی نیست بلکه بازدارنده و منفعل کننده نیز میباشد. انتظار فروپاشی نظامی که بنیادش بر قهر و خشونت نهاده شده است و از هر کشتار و قتل و عامی ابایی ندارد، نظامی که میتواند در کمتر از 3 روز بیش از 1500 انسان را بخاک و خون بکشاند، نه از گسترش فقر و گرسنگی هراسی دارد و نه از خونریزی و تخریب و ویرانی. چرا که رژیم آخوندی خشونت و بیرحمی را تقدس بخشیده است چون در "جهاد" و "شهادت" بازتاب مییابد. براندازی رژیم آخوندی با ابزار تحریمات اقتصادی تنها میتواند از خام اندیشی برخیزد.
ترامپ دوستان وطنی، خصومت ترامپ با مطبوعات آزاد و "دشمن" نامیدن مطبوعات منتقد را نفی باور خود به آزادی مطبوعات نمی بینند و نسبت دادن هر نقد و انتقادی را به توطئه دمکراتها و دسیسه های دیپ استیت، پذیرفته اند. که ترامپ، بر عکس سیاستمداران حرفه ای و نخبه، "حقیفت" را بر زبان میراند، هر چند ساده لوحانه و بلاهت آمیز. یکی از این دکانداران اینترنتی میگفت دمکراتها به سیاهان امریکا حقیقت را نمیگویند که این ابراهام لینکلن بوده است که سیاهان را از بردگی نجات داده است. این گوینده گویا آگاه نیست که آنچه خود بر زبان میراند، بازتابنده یک باور نژاد گرایانه است. چرا که این ادعا براین فرض قرار گرفته است که سیاهان امریکا از تاریخ و سرنوشت خود بی خبر و نا آگاهند. او میداند، اما، آنان که داغ بردگی را 400 سال بر گرده تجربه کرده اند، نمیدانند.
چه چیزی سبب شود که کسانی که از یک جامعه استبداد زده برخاسته و تاب و توان استبداد مضاعف دین و قدرت را نداشته، تن به ترک وطن داده و برغم زندگی در جوامع دمکراتیک غربی، چشم خود را بسته نگاه میدارند بر مظاهر استبداد، از جمله عوامفریبی، قانونگریزی، روابط را جانشین ضوابط کردن، خواستار وقاداری و التزام مطلق به "رهبر،" کذب خواندن حقایق و اکاذیب را عین حقیقت خواندن، از همه مهمتر "دشمن" خواندن هرآنکس که سخنی انتقاد آمیزبزبان آرد، خصومت و ستیز با مطبوعات آزاد و خصوصیات بسیاری دیکر که در این مختصر نمیگنجد.حال سوال این است با وجود چنین گرایشهایی، گرایش بسوی رفتار و گفتار اقتدارگرایانه در ایرانیانی که در جوامع دمکراتیک زندگی میکنند، آیا میتوان انتظار داشت زمانی را که ساختار استبداد در جامعه ایران فرو ریزد و بر ویرانه های آن ساختار یک حامعه آزاد و دمکراتیک را بپا داریم؟
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
https://firoznodjomi.blogspot.com/
در سالهای دبیرستان یک همکلاسی داشتم که بعد از دبیرستان خانواده او را به امریکا فرستادند. و ارتباط ما قطع شد. در سالهای تغییر حکومت ایران در زمانی که موافقین و مخالفین حکومت همه بجان هم افتاده بودند.همکلاسی قدیم من با گروهی از دانشجویان برکلی به ایران برگشتند و بقول خودشان برای تعویض حکومت مشغول قعالیت شدند. بعد هم به امریکا برگشتند. یک روز که از او سوال کردم احساس گناه نمیکنی؟ گفت فکر میکردیم اگر شاه برود اینها رقمی نیستند و ما حکومت را بدست میگیریم. چه تفکر ساده ای. بی احساس گناه . بی شباهت به خیالات خام ایرانیان طرفداران ترامپ نیست.