ایلکای

دوستی داشتم که همیشه بدهکار و به نوعی گرفتار یک چرخه بود. از اولی می‌گرفت می‌داد به دومی که از قبل به او بدهکار بود. از سومی می‌گرفت می‌داد به اولی و دوباره سر ماه از دومی می‌گرفت می‌داد به سومی، الی آخر. هیچ‌وقت این پول در گردش را خودش جور نمی‌کرد و این اولی و دومی و سومی هم نمی‌دانستند که در یک بازی‌اند. آن‌ها عادت داشتند که پولی را قرض بدهند و ظاهراً پسش بگیرند ولی در واقع همیشه داشتند آن پولشان را از دست می‌دادند و خودشان فکر می‌کردند که آن دوست من بالأخره سر موعد پس‌شان می‌داده است.

توسعه‌ی جمهوری اسلامی هیچگاه پایدار نبوده و نیست. همیشه فوقش به ظاهر چشم را درست و بعدش ابرو و چشم را می‌زند ناکار می‌کند. برای همین همواره به مرور سرمایه‌های اجتماعی‌اش را از دست داده و هرگز نتوانسته گروه‌ها و اقشار پرریشه‌ای را در میام مردم با خودش در طول این چند دهه همراه کند.

این روزها که به میانه‌های فصل بهار نزدیک می‌شویم به این فکر می‌کنم که وقتی فصل عوض می‌شود، بهار دیگر چیزی از زمستان به یادش نمی‌ماند.

چند شب پیش خواب دیدم روزنامه‌ی اطلاعات علیه خامنه‌ای مطلبی را منتشر کرده است. این روزها را هم می‌بینیم. در بیداری. روزهای عجیب و دوری نیست. سال‌ها و دهه‌ها طول می‌کشد که همه‌‌ی این سال‌هایی که گذشته و در حال گذرند، فراموش شود و به برگی از تاریخ در کتاب‌های درسی دانش‌آموزان بدل گردد؛ اما رخ می‌دهد. نه چون این جهان بر مدار عدالت و کارما پیش می‌رود؛ بلکه ماجرا بر سر این قاعده‌ی کلی‌ست که همه چیز فراموش می‌شود.‌ دوره‌ها، خوب و بد، ارزش و ضدارزش می‌گذرند و زیر بارش روزها و سال‌های آینده دفن می‌شوند. تاریخ، قبرستان خاطرات تلخ و شیرین گذشته است.

شجاعت یعنی این برخورد تراز با یک گله‌ی مزاحمِ زندگیِ روزمره‌ی مردم در #گشت_ارشاد (ویدیو بالا).

‏جوان دهه‌ی هشتادی نه مثل دهه شصتی‌ها به دنبال اصلاحات‌ست و سیستم را جدی می‌گیرد و نه گرفتار امید واهی و شر مبتذلی‌ست که دهه هفتادی‌ها تا حدی گرفتارش بودند. اساساً کل ماجرای ج.ا وقتی برایش بولد می‌شود که بخواهد برایش دردسری درست شود، وگرنه خودش را گرفتار بازی‌های تحلیلی نمی‌کند. همانطور که این دختر جوان در این ویدئو خطاب به سگ‌های گشت گفت؛ او حوصله‌ی کصشرات ج.ا را ندارد. به همین راحتی.