من در دنیای واقعی؛ ارتباطی با ایرانیان ندارم، آخرین باری که بیش از دَه هم میهن را با هم در جایی دیدم ـــ سالی بود که دخترم یک ساله شده و جشنِ تولدش را گرفته بودیم، خیلی دلم میخواهد بدانم که ایرانیانِ امروزی تا چه به ماورای واقعیت گرایش دارند؟ جمهوری اسلامی جز نابسامانی و آشفتگی ـــ نتیجهای دیگری برای ایرانیان به دست نیاورده است، آیا به این ترتیب میتوان انتظار داشت که پارسیان دست از ایرادها و عیوبِ تاریخی خود برداشته و خواستارِ یک واقعیتِ مطلق برای جامعهی خویش باشند؟
اولین باری که تابلوی کشتی احمقها را در موزهی لوور دیدم ـــ چندان به آن توجهی نکردم، جوانی بودم که اهدافِ دیگری را در زندگی دنبال کرده و متوجهی جوانبِ دیگری از این وادی خاکی نبودم، اما سالهاست که از آن دوران گذشته و حالا مبانی فراواقعگرایی را سخت دنبال میکنم.
تابلوی کشتی احمقها؛ کاری جالب از سوی هیرونیموس بوش ـــ نقاشِ هلندی است، زمانی که درگیریهای اجتماعی در اوج بوده و مذهب بحرانی عمیق را پشت سر میگذاشت؛ بوش به سنت مذهبی وفادار بوده و تلف شدن زندگی مردم، با انجام اعمالی همچون بازی ورق، مشروبخواری، لاس زدن، پرخوری و روابط جنسی را به سخره گرفته و آن عادات را اعمال احمقها تلقی می کرد (چیزی که به نحوِ خلاصه در تابلوی کشتی احمقها شاهد هستیم)، او از اساتیدِ ایجادِ نقوش خیالی؛ برای بیان مفاهیم اخلاقی و همچنین حکایتِ داستانهای عجیب و رمزآلود است، مفسرینِ تاریخ هنر اظهار میدارند که نقاشی های بوش ـــ صرفاً جهت سرگرمی و تفریح ایجاد شده و بسیار شبیه به سبک تک رنگ و رنسانسِ ایتالیا هستند، برای من ـــ با دیدنِ نقاشیهای او جهانی از رویاها و کابوسها ـــ سوسو زده و تخیلاتِ خاص و شگرف در خاطرم زاده می شوند.
زمانی که در ایتالیا ـــ اصول دورهی تجدید حیات؛ به عنوان کشف چشم اندازی جدید ظهور کرد ـــ در هلند هنوز سنت های قرون وسطی جاری بود، بوش تصمیم گرفته بود با نقاشی ـــ مبارزهی ابدی خود بین خیر و شر را نشان می دهد، او از طریق نقاشی، وضعیتِ عقب افتادهی اجتماعِ خود، آداب و رسوم جامعهی زمانه ای که در آن نقاشی شده؛ را به صورت تمثیلی نقد می کند، همهی گروه های اجتماعی و حتی مذهبیون از دستِ وی در امان نیستند، دنیایی که او نقاشی می کند، دنیایی وارونه است، ظاهراً منشأ خیالی داشته اما چشمِ سوم را باید باز کرده و باید اجازه داد تا مفهومِ عرفانی و باطنی از طریقِ آثارِ بوش به مغزِ ما ـــ دخول کند، بوش بینشِ خود را از جهانِ آن زمان ـــ نشان می دهد، از اخلاق منحل شده و پست فطرتِ روحانیون، از عیوبِ دیرینهی صومعهها و رذیلت در زندگی رهبانی و جنون انسانی که تسلیمِ رذایل می شود ـــ انتقاد می کند.
رابطه ای که بوش بین بد و جنون برقرار می کند، ویژگی ادبیاتِ قرنِ پانزدهم است، مانند اثر طنزِ آلمانی؛ کشتی احمقها ـــ نوشته سباستین برانت در سال ۱۴۹۴ میلادی که برانت در کشتی نمادین خود؛ از همه دیوانهها استقبال کرده و ضعف های انسانی را به رژه می کشاند (کاملا محتمل است که نقاش از این کتاب گرفته باشد)، همچنین شباهت های غیر قابل ملاحظه ای با کتابِ ستایش جنون، اثر اراسموس ـــ فیلسوف هلندی وجود دارد، در ستایش دیوانگی ـــ نخستین اثری است که پس از قرون وسطی؛ استبداد مقاماتِ کلیسا را با زبانِ طنز و شوخی ـــ موردِ انتقاد قرار داد، بوش با این نقاشی؛ به شکلی تمسخر آمیز نسبت به از بین رفتن ارزش های کلیسایی ـــ به خصوص سهل انگاری یا جنونِ مردان نسبت به دین؛ هشدار می دهد،
تابلوی کشتی احمقها ـــ در بین سالهای ۱۴۹۰ تا ۱۵۰۰ میلادی، با رنگ روغن و بر روی چوب کشیده شده است، تابلو را با هم دوباره مشاهده کنیم: به نکاتِ مختلفی میتوان پی برد، یک دلقکی مضحک که به روی شاخه ای پوسیده نشسته، افرادِ مَست، خوراکیهای مختلف نیز دیده میشود، راهبه ای که عود مینوازد، دکانِ کشتی از درختِ افرا ساخته شده و شیطان در میان برگهایش جاسوسی میکند، جمجمه اسبی از تیرک آویزان است.
راهبه و راهبِ فِرانسیس (از جمعیت پیرو عقایدِ فرانسیس قدیس، این فرقه تأثیرات عمدهای بر جریانِ اندیشهی غربی داشته است) را می بینیم که حواسشان از ترانه خوانی مذهبی پرت شده و فقط دلشان میخواهد که به ژامبونِ آویزان ـــ گازی بزنند، با دیدنِ عود می فهمیم که آواز خواندنِ مذهبیها با هم ـــ معنای خاص و تداعی های اِروتیک دارد، چون مردان و زنانِ گروه های رهبانی ـــ باید از هم جدا بمانند، شخصیت های دیگر برای به دست آوردن غذا و شراب ـــ تلاش می کنند.
در بالا و وسط شاخهها ـــ شما می توانید جغدی را دیده که نماد بدعت ـــ یک چیز نوپیدا و بی سابقه است، اما دیگران پا فراتر گذشته و معتقدند که شکل یک جغد نبوده و بلکه نمادِ مرگ ـــ یک جمجمه است، به روی سکانِ کشتی ـــ پرچمی میبینیم به رنگِ صورتی کم رنگ که هلالِ ماه به رویَش نقش بسته است، این نماد یعنی دیوانگانی که به حاشیه رانده شده و محکوم به سرگردانی بی هدف در کشتی دایمی شدهاند؛ تعبیر شده است، عود، کاسه و گیلاس ـــ رنگهای اِروتیک (زیبایی پرستی، خواهشِ جنسی، هوس و احساس عشق ـــ همهی چیزهایی که وابستگانِ کلیسا ـــ باید از آن دوری کنند) دارند، افرادی که در آب هستند؛ نشان دهندهی گناهِ پرخوری و شهوت هستند، قیف معکوس در پایین ـــ سمتِ چپ؛ نمادِ جنون است (یعنی افرادی که از قوه اِدراکهی خویش ـــ به نحو احسن استفاده نمایند)، پرنده برشته شده خوراکِ لذیذ و موردِ علاقهی اشرافِ آن دوره ـــ نمادی از پرخوری ـــ از سری هفت گناهِ کشنده (خشم، حسادت، آز، پرخوری، تنبلی، شهوت، غرور) است.
عمیقاً واضح است که بوش از اوضاع و احوالِ اسفناکِ زمانهاش با خبر بوده و این جنون انسانی را محکوم میکند، فردی که در تابلو استفراغ می کند، رذیلتِ فردی را نشان داده که تسلیمِ عوارض الکل شده است، این یعنی تهوع وحشتناکی که گناهکاران در جهنم ـــ احساس می کنند، در دورهی قرونِ وسطی ـــ پارچ؛ به جنسِ مونث (هوسرانی) و گاهی به شیطان (شهوت) (آنچه ما شهوت مینامیم، توسط کلیسای قرون وسطی، به عنوان گناه نخستین، محکوم شده و آنچه که ما به عنوان ذهن ناخودآگاه میشناسیم، از دیدگاه قرون وسطی، تلاش برای برانگیختنِ خدا یا شیطان بوده است) اشاره داشته است، ماهی مُرده بدون فلس در نقاشی به معنای گناه است.
تضادِ تفاسیری که هم چنان آثار او برمیانگیزند، سبب ایجاد پرسشهایی عمیق ـــ دربارهی طبیعت هنر ابهام در دوره او میگردند، اشتباه نکنیم، بوش از فرقهی پارسایانِ کاتولیک ـــ به پاپِ آن زمان وفادار بوده است، او از رفتار رسوایی آور بسیاری از کشیشها ـــ عصبانی بود، نقاشی او ـــ سیستمِ عقیدتی مذهب ـــ در زمان خود را بازتاب میدهد، وی حقایق اخلاقی و معنوی خاصی را به ما آموزش داده و بشریتِ گناهکار، فهم او از بهشت و جهنم چیزی است که هنوز امروزه روز با آن مواجه بوده و از میان نرفته است، این اَثر واقعا دیدنی و بحث برانگیز است، بنا به گفتهی دِرک بکس؛ نقاشیهای بوش اغلب نمایانگر ترجمههایی بصری از استعارههای کلامی و جناسهایی هستند که از هر دو منبع کتاب مقدس و ادبیاتِ عامه حاصل شدهاند.
در این فراواقعگرایی ـــ جدا از نقشپردازی دقیقِ صحنههای خیالی و بدون منطق؛ باید به جستجوی واقعیتِ برتر پرداخت.
پـاریـس، زمستان ۲۰۲۲ میلادی.
(خدا رو شکر مشکل حل شد :)
جالبه که این نقاشی من رو یاد آثار کنت مانکمن انداخت. البته تم متفاوت داره اما قابل مقایسهست. مرسی آقای شمیرانزاده عزیز. همواره میشه از شما بسیار آموخت.
این اثر رو در گوگل جستجو کنین:
mistikôsiwak (Wooden Boat People): Welcoming the Newcomers