چقدر زیبا ... آن پیاز چه‌ها و آن گلها ... سلیقه شما که نمره بیست می‌‌گیرد... چه تخم مرغ‌های قشنگی‌ ... یادِ آن زمان‌ها به خیر نازی جان، چه خبر میشد این محل و این عمارت و اطرافِ آن... خانه تکانی انجام شده و رختِ نو ... مهمان‌ها که می‌‌آمدن؛ قند در دلم آب میشد؛ حالا چی‌ میدن ؟ حالا عیدی میدن ؟ از این که خیالمان راحت میشد؛ تازه نقشه کشی‌ برای شیرینی‌‌ها و آجیل آغاز میشد ... جیبِ پر و شکمِ سیر... بازی با دختر‌ها و پسر‌ها ... یادش به خیر .

***

امسال دمای پاریس ثابت به زیر ۱۵ درجه مانده است، بارانی و نیمه ابری ... خانه را مثلِ شما پر از گل‌ کردم، خوشحالم که با این هوا گلها بیشتر عمر می‌‌کنند.

***

بهارت فرخنده باد.

شراب عزیزم! نوروزت پیروز باد! این جور که معلومه مسئولیت بزرگی را قبول کرده ام! تا این شام را بدهم و آن هفت سین را بچینم و سال تحویل شود باید بین کامپیوتر و دیگ و قابلمه بدوم! اما خوشحالم که میتوانم این لحظات زیبا را با دیگران هم سهیم شوم. شراب جان، در منزل کودکی من باید در اتاق مهمانخانه را از دست ما قفل میکردند تا بتوانند در ایام نوروز پذیرای میهمانان بشوند! تصدقت و با آرزوی سالی بسیار گرم و نرم و پر مهر، سلامتی و عشق برای تو.

ضمنا آنی که در ته دیگ سبزی پلو گذاشته ام سیر تازه است.

سال نو برای همهٔ ایرانیان داخل و خارج کشور مبارک و پیروز باشد!