گرگ اجل
گرگ اجل همی درَد ، برّه رام جان ما
سوززش سرد زوزه اش ، می ندهد امان ما
تاکه به گلّه می زند ، بهرشکارصید خود
لحظه به آخر آورد ، عقربه زمان ما
خوش بُوَد اربه زندگی ، بهره به لحظه آوریم
چونکه اجل نمی دهد ، طعمه خود نشان ما
ایکه توگم کرده رهی، به خویش وهم به زندگی
چشم درون گشاده کن ، برگذرعیان ما
برثمرآ که پوچ وپُر، مشت تو ، اختیار تو
بهره وافرآورد ، مشت پُر جهان ما
بستر رود دانمت ، نقد وجود خوانمت
دانی خروش بیکران ، نهفته در درون ما
جوش بپا کن ازدرون ، باهدفی به چند وچون
تا که رسد نوبت آن ، بره بی زبان ما ( بُدّوح )
از لغتنامهٔ دهخدا:
بدوح . [ ب ُدْ دو ] (اِخ ) ۞ نام ملک حافظ نامه ها. (یادداشت مؤلف ) ۞ . نام جن و بقولی فرشته ای که اعمال خارق العاده بدو نسبت دهند و در علوم مکنونه نام او را با حرف یا با اعداد نگارندو خواصی برای آن قایل اند از جمله برآنند که چون نام او را بر پشت نامه و پاکت نویسند زود به مقصد رسد. (فرهنگ فارسی معین ج ۵). چهار شکل است که بطور رمز نشان دهنده ٔ نوعی طلسم است . و اعتقاداتی از این قبیل درباره ٔ آن رایج است : مسافری که این کلمه را همراه داشته باشد می تواند شب و روز بی خستگی سفر کند. زن آبستنی که نگران سقط جنین باشد اگر آن را همراه داشته باشد فرزندش را سلامت بدنیا می آورد. نامه ای که این کلمه بر آن درج شود به مقصد می رسد. این کلمه برای ایجاد عشق نیز بکار می رود. بدوح معرف اعداد زوجی است که عبارتند از ۲۴۶۸ یا ۸۶۴۲. (از دزی ج ۱ ص ۵۹). ۲، ۴، ۶، ۸ بترتیب با «ب ، د، و، ح » از حروف جمل برابرند. صاحب آنندراج آرد: در فرهنگی نوشته که بدوح نام ولی کاملی است که از این جهان فانی درگذشته ، مردم این نام رابخط زر بالای تیغ و خنجر و مانند آن تیمناء می نویسندو اکثر این نام را بجای تعویذ و عزیمت بکار برند.