Ephesus شهری یونانی نشین در شبه جزیره آناتولی است. مردم شهر همیشه افسوس گذشته را خورده و منتظر  ورود اسکندر مقدونی  هستند تا بیاید و بساط ظلم و جور را جمع و سامانه ائی بهشتی مستقر سازد که سگ و گربه با هم قرار عاشقانه بگذارند و گرگ و بره در جشن تولد هم شرکت کرده و در مراسم هالوین شیرها به شوخی بوفالو و گوزن های یالدار را بترسانند و هر و کر بخندند  و در پایان کوسه های قاتل دولفین های با نمکو  پشت خود سوار کرده به منزلشون  در کوچه ملا جعفر  بلوار کارائیب برسانند.

مردم شهر افسوس ؛ در دوران حکومت رومیان روزگار خوبی داشتند. عده ائی از کشیشان مسیحی ارتودوکس پیام هائی را از طریق نوارهای کاست به داخل شهر فرستادند که اگر بر ضد حاکم بشورند و حکومتی مذهبی برقرار شود و کشیشان زمامدار امور گردند مردم در رفاه کامل خواهند بود. شیر و عسل در جوی ها جاری و اتوبوس و برق رایگان خواهد شد. چپ و راست و بالا و پایین در اظهار نظرآزادی کامل خواهند داشت. دولت مستقر در هیچکدام از امورات شخصی اعم از برقع و چادر تا شلوار لی و شلوارک نایک و عینک دودی آدیداس دخالت  نخواهد کرد.اینترنت پر سرعت و رایگان حق مسلم همه خواهد شد.

 بعد از استقرار کشیشان هیچ کدام از وعده های داده شده تحقق نیافت. اقیانوس و دقیانوس دنبال هم عین لنین و استالین آمدند. دوران آشوب  و سال بلوا و اوج قدرت دقیانوس بود. اینترنت سرعتش به قدری کم بود که تفاوتی با  قطع کامل نداشت. در حالیکه حتی در  سرزمین های شرقی کابل نوری راه افتاده بود اما دقیانوس و یارانش اصلا گوش شنیدن نداشتند. آنها فکر میکردند از طریق شبکه های مجازی تبلیغات کشورهای غربی دامنگیرشان شود. دقیانوس از حدود  چهل سال پیش  بعد از مرگ بنیانگذار  افسوس زمان امور  را در دست گرفت. وی در سخنرانی های خود ادعا میکند که هدف نهایی تبلیغات غربی تغییر روش زندگی مردم افسوس  است که  همه جوانان روی تن  خود تتو  و آهنگهای جنیفر لوپز را زیر لب زمزمه  و باسن کیم کارداشیان را تحلیل سیاسی کرده و فایل فیلم های برنده اسکار را مبادله نمایند.

در این میان عده ائی از جوانان که با روش زندگی مرسوم در افسوس مخالف بودند و قدرت مقابله با پلیس مخفی حاکم را نداشتند تصمیم گرفتند از افسوس به کانادا مهاجرت کنند اما جدیدا شرایط مهاجرت سخت شده و ناراضیان نتوانستند دلایل قابل قبولی را به  اییمیگرشین کانادا ارایه  دهند. تنها راه پیش روی این جوانان مهارت در کیک تولد پزی و آرایشگری   و یا از اون بهتر مهارت در پرستاری و رشته های پیرا پزشکی بود ؛ که البته نداشتند.

اغلب موسسات مهاجرتی مستقر در افسوس به داوطلبان مهاجرت به نیمکره غربی  میگفتند : بزارید اول قاره آمریکا کشف بشود بعد صف ببندید برای مهاجرت .یکی از مدیران فوق بی تربیت آژانس پرنده بی آشیان به مهاجر سمجی که میخواست  از همین الان بلیطی به مقصد تورنتو بگیرد گفت : اول بزار یارو بمیره بعد تو برین تو قبرش. بعدا بلند شد رفت دهنشو آب کشید و گفت : هنوز کسی پاش به کانادا نرسیده ارژنگ امیر فضلی میگه : کانادا آش دهن سوزی نیست و نوبت معاینه اغلب بیماران در این کشور 5 سال بعد از فوتشان میرسد.

دانشمندان حکومت افسوس فلاخن هایی را اختراع کرده بودند که متوانستند هسته های زیتون را تا قسطنطنیه پایتحت دولت روم شرقی شلیک کنند و همین موضوع باعث نگرانی دولت های مستقر در شمال رود دانوب و حتی ژرمن ها شده بود. حاکمان افسوس هر سال بودجه های کلانی برای سازماندهی  مزدوران جمهوری لیدیا و بابل در شبه جزیره آناتولی و  جزایر دریای اژه اختصاص داده و نظم منطقه را به هم میزنند. نیروهایی نیابتی افسوس از باب المندب تا صخره جبل الطارق  حضور دارند و عبور و مرور کشتی های برده فروشان را که مقصد نهاییشان بندر روتردام در هلند است مختل ساخته اند.

عمده ترین سرگرمی مردم افسوس گوش کردن دزدکی به آهنگ های قبل  از انقلاب  بوده و هنوز هم هست. تقریبا 99 درصد این آهنگ ها غم انگیز و بیشتر برای دکلمه در مراسم  ختم مناسب است تا شادی و عروسی...... معروفترین آنها که سالها به نوشته ستون هنری روزنامه نیویورک تایمز جزو بست سلر ها بوده آهنگ : تلفن میکنم چرا جواب نمیدی نیر ؟ منو چرا عذاب میدی نیر ؛ بوده که اهالی عین مراسم سوگواری و پرسه با شنیدنش گریه کرده و به ارواح حاکمان قبل از انقلاب درود می فرستند.

گروهی از جوانان افسوسی که پول کافی برای مهاجرت  و نیروی لازم برای مخالفت جدی با  دقیانوس نداشتند فکر بکری به کله اشون زد. اونا استدلال میکردند که چون هر چیزی در این جهان گذراست بهترین کار اینه که دسته جمعی به غاری نزدیک شهر افسوس   دقیقا بعد از  پل دختر بروند و مدتی داخل غار زندگی کنند و انتظار داشتند وقتی  غار را ترک میکنند و به شهر باز میگردند در روستاهاشون میدیدند که همه چیز گل و بلبل شده و از دقیانوس خبری نیست. رژیمی دموکراتیک نظیر سوئد و یا حتی ایرلند و دانمارک بر جزیره  حکم میراند. ظاهرا همه چیز درست و منطقی به نظر میرسید. مشکل بزرگی که اصلا فکرش را هم نمیکردند پیدا شد.  عده ائی از داوطلبان گفتند  نمیتوانند بدون سگ های باوفایشان به این سفر بیایند. میگفتند سگو حتی بیشتر از زنشان دوست دارند که آن زمان طبیعی به نظر میرسید. رئیس گروه هر قدر اصرار میکرد  که سروصدای سگ باعث خواهد شد محل  اختفای آنها کشف شده و  یک حادثه مهم تاریخی به فاجعه تبدیل شود. سگ صاحبان تهدید کردند اگر سگ همراه نیاورند برنامه آنها را برای مخفی شدن در غار به EIS (Ephesus Intelligence Service)گزارش خواهد داد. در افسوس خروج از شهر و رفتن به غار نوعی اعتراض به وضعیت موجود و عدم تایید حاکمیت تلقی میشود. همسایگان خبرچین گزارشات زیادی از افرادی که وسایل منزل خود را فروخته و تنها با کیسه خواب و لپتاپ و کوله ائی از لوازم شخصی و صابون و لیف حمام عازم غارهای کوه های اطراف هستند به EIS گزارش داده و باعث مرگ دسته جمعی آنها  شده اند. عفو بین الملل این اقدامات را محکوم کرده اما حکومت افسوس این اطلاعیه ها را تخم اش هم حساب نمیکند.

با وجود آنکه مخفی کاری از مردم افسوس بعید است اما حدود 22 نفر از آنها همراه سگهاشون حدود دو ساعت بعد از نیمه شب راه افتادند و  دم طلوع آفتاب به غار رسیدند و خسته و کوفته دراز کشیدند تا استراحتی کنند و فردا صبح صبحانه بخورند.

نکته مهم تاریخی خواب 309 ساله  همین افراده که بعد ها به اصحاب کهف معروف شدند. آنها وقتی از خواب بیدار شدند احساس گرسنگی شدیدی کرده و یکی از همراهان را برای خرید چند دست کله پاچه همراه بیست قرص نان سنگک به شهر فرستادند. به قول فرانسوی ها   همگی عین گرگ گرسنه بودند.  چند نفری که برای خرید رفته بودند از رفتار عجیب مغازه داران تعریف میکردند. همه آنها از دیدن سکه های عهد دقیانوس در دست این مردان مو بلند تعجب  و تصور میکردند اینها به گنج های بزرگ عهد  دقیانوس دسترسی دارند. بنابراین به پلیس زنگ میزدند. در مقابل اصحاب کهف هم همه اهالی شهر را دیوانه مینداشتند چون اغلبشون شلوار لی پوشیده و زن و مرد آرایش های غلیظی کرده و بیشترشون دماغشونو عمل کرده بودند.

خلاصه  چند هفته گذشت تا اصحاب کهف فهمیدند که حدود 300 سال خوابشون طول کشیده. بلافاصله سمیناری در همون غار تحت عنوان " آسیب شناسی خواب در غار" برگزار کردند. از بیل گیتس و جنیفر لوپز و چند بازیکن فوتبال تاریخ گذشته و همچنین نوآم چامسکی هم دعوت کردند و  خلاصه بعد از دو هفته بحث  و جدل که همش بیل گیتس تهدید  میکرد: زود باشید  تمومش کنید کار دارم میخواهم بروم. نتیجه گیری در  فقط یک سطر بیان شد.

 مردم شهر افسوس و رژیم سیاسی حاکم بر آن هیچگاه عوض نخواهند شد. اصل دیکتاتوری بودن سیستم سیاسی کشور همچنان حفظ خواهد شد. هر چند ظاهر داستان کلی فرق خواهد کرد. هم اکنون در کتب تاریخ این شهر  نوشته شده که زمانی حجاب برای زنان اجباری بوده و متخلفین به جرایم نقدی و حتی زندان محکوم میشدند.در حال حاضر هم طبق قوانین موجود در شهر افسوس مردان و زنان مجبورند درست مثل سوپرمن شورت هاشانو روی شلوار بپوشند  وزارت حجاب  و عفاف شهر افسوس هداف از اینکار را تشخیص سریع کسانی است که شورت های خود را دیر به دیر تعویض و باعث آلودگی محیط زیست میشوند. جمله پایانی سمینار خیلی جالبه :

در شهر افسوس دیکتاتوری از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود.