تکرار زندگی‌ در تو
 ثریا پاستور     



وقتى خنده و گل
آسمان را پر كند
من ،  تو را
از درخت آسمان
مى چينم
و زندگى را در تو
تكرار مى كنم
.
وقتى غنچه هاى سرمستى
سبدهاى خالى را پر كنند
زندگى را
لا بلاى نفس هاى تو
مى آويزم
.
وقتى باتلاق هاى زمان
خشك شوند
زندگى را
به ريسمان طراوت تو
مى دوزم
و رايحه ى خوشبوى جان را
در لذت ديدار تو مى بويم
.
وقتى شنزارهاى زرد كوير
گلگون شوند
شعله ى زندگى را
از قلب آتشين تو
مى ربايم
و نشاط را بر چهره ام
مى كشانم
.
و هرگز
نخواهم توانست ديدن
آسمان زندگى ات را
از ابرهاى سياه
آكنده


ثریا پاستور