هماغوشی تلخ اندیشه و بمب
ثریا پاستور


گفته ها دارم من
از هماغوشی تلخ اندیشه و بمب
و شمیم خون " یکدیگر را دریدن ها "
از پرچم داران مکتب پوچی ها و تباهی ها
از هزاران هزار مغز های دگردیسی شده
از صد ها جام جهالت
به سلامتی حماقت ها , سر کشیده شده


از رقص بیداد زمان
از ریزش جان
در آبشار سقوط
از حراج خون
در بساط پر رونق جهل
از شب نمایش جنون
بر پرده ی مرگ
از بمب ها و گلوله هایی
که می رویند و سبز می شوند
در شوره زار نیستی ها
که می روند تا بشکافند
تن آدمیان را
پاره پاره کنند
رگ های وجود را
و هدیه کنند
هزاران خمره ی خون را
به سوداگران مرگ
در بازار مکاره ی عمر


چه دلگیر است
سرود مرگ جان شکستگان
ترانه های سرخی
که می تراود
از دل خاک
بی امان
رقص ناوگان مرگ
در آبی دریا ها
و انتظار زمین
در بلعیدن قربانیان جنون
و بمب زدگان واژگون در فضا
آری ! گفته ها دارم من
از هماغوشی تلخ اندیشه و بمب


ثریا پاستور
تابلو از :
Ty Agha