خانه چنین گفت
بیشتر
همه ملتها سقف آزادی دارند. سقف آزادی رابطهي مستقیم با قامت فکری مردمان دارد، با همت بلند مردمان سقف بلند میشود. در جامعهای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادی هم کوتاه میشود. وقتی سقف آزادی کوتاه باشد، آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف میخورد که حذف میشوند، آدمهای کوچک اما راحت جولان میدهند، بعضی آدمهای بزرگ هم آنقدر سرشان را خم می کنند که کوچک میشوند. آن وقت سقفها هی پایین تر و مردم تا کمر خم میشوند و دیگر نمیتوانند قد راست کنند. آزادی میشود یواشکی و زندگی میشود جهنم!داستایوفسکی
خدمت حضرت امام بودیم،پرسیدیم اگر یکروزی شما نباشید ما کسی رو نداریم که تا تهش رو بخورد... امام فرمودند:چرا نداریم!؟ همین جناب آقای خامنه ای! خاطرۀ اکبر هاشمی رفسنجانی از سر کشیدن جام زهر
در برابر زندگی قد خم نکنید ؛ زندگی قزوینیتر از این حرفهاست….!نصيحت امروز
روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»!ایمانوئل کانت
"تصمیم كبری" از اول یه نقطه كم داشت. بی ادب
ای آنکه بزادیت چو در مرگ رسیدید ... این زادن ثانی است، بزایید بزایید ... گر هندو گر ترک بزادیت دوم بار ... پیدا شود آن روز که روبند بگشاییم ...جلاالدین محمد بلخی
۴ سالگی = مامان همه چی بلده ۸ سالگی = مامان خیلی چیزا بلده ۱۲ سالگی =مامان همهٔ همه چیرو بلد نیست ۱۴ سالگی =مامان هیچی بلد نیست من بهتر میدونم ۱۶ سالگی =مامان کیه ؟ ۱۸ سالگی =مامان طرز فکرش مال قدیماست ۲۵ سالگی =مامان احتمالا میدونه ۳۵ سالگی =قبل از اینکه تصمیم بگیریم ،از مامان سوال میکنیم ۴۵ سالگی =من از خودم میپرسم که مامان تو این موقعیت چی فکر میکنه و چطور رفتار میکنه ۷۰ سالگی = چقدر دوست داشتم الان میتونستم از مامانم بپرسم فیسبوک
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند ... جوانان سعادتمند پند پیر دانا را لسانالغیب
ما زنها همهمان دو دهان بزرگ داریم که مردها فقط یکیش را دوست دارند و برای آن یکی گوشهایشان از دم بسته است. از همان دهانی هم که دوست دارند بچهشان را میخواهند و حق کمبربندشان را. پس کار شاقی نکردهای. اما دست خودت نیست! تو تمام دهانهایت چارتاق باز است و فکر میکنی همه باید برای زبان چرخاندنت غش و ضعف کنند. گفتم که یک امروز که بلند شده رفته خانه رک و رفیقهایش، من و شوهر طفلکیام هم نفسی بکشیم و به بهانه تولدش خلوتی بکنیم بدون جیغهای ممتد توله او و قهقهههای بیخیال خودش پای تلویزیون و گوشی. —ونوس ترابی