چنین گفت
تازه ترین چنین گفت های Jahanshah
داشتم پاکت سُند را که پر بود می بردم دستشویی خالی کنم که یکباره از خودم پرسیدم: «این چیزی بود که می خواستم بعد از سی سالگی بشم؟ یه آدم شکست خورده ی شَل و پیت که شاش دیگرون رو می ریزه تو دستشویی؟!» جوابش یک «نه» بود، یک «نه ضربدر ۱۰ به توان ۲۰» یک «نه» بلند که بتواند دیوار صوتی را بشکند و تمام آن لحظه های مجبور و اشتباه این سالها را با خاک یکسان کند... لحظه هایی که قرار بود یک وقفه کوتاه باشد تا بعد بتوانم نشان بدهم فقط برای کارگری و فعله گی ساخته نشده ام: یعنی فیلمسازی، نویسنده ای، کسی شوم!
Jahanshah | ۱۶ ساعت قبل
۰ ۳۲
به گمانم تصور سیاه از ۶ ماه دوم سال از «الاغ غمگین» آمده است. حداقل ۳ لایه لباس در ششماههی دوم سال میپوشم. انگار خودم نمیتوانم به صورت مستقیم با جهان ارتباط برقرار کنم و باید موانع زیادی بین خود و زندگی بچینم. انگار از زنده بودن دورتر میشوم و دیگر نمیتوانم هوا را لمس کنم. دیگر نمیتوانم اطرافم را بفهمم. شبیه به آب دریاچهای که از سطح شروع به یخزدن کرده است. ضخامت چندسانتیمتری یخ، حائلی شده میان ماهیهای دریاچه و سطح زمین.
Jahanshah | ۴ روز قبل
۰ ۵۵
این کارخونه، صاحبش یه بابایی یهودی بوده، یه قُدوشیم نامی. این خود به خدایش خیلی آدم خوبی بوده، یعنی ده مقابل یه مسلمون حروم و حلال حالیش بوده. میگفتن به کارگرا می رسیده: بن میداده، کسی هم می خواسته بیاد سخت گیری نمی کرد... خلاصه از اینا نبوده که فقط می خان پولشون زیاد بشه، این خدابیامرز اصلا لذت می برده خوشش می اومده که چل تا خونوار، پنجاه تا خونوار از پرتوی این کار نون می خوردن، جهیزیه می گرفتن دختر و پسراشونُ سر و سامون میدادن. حالا انقلاب که شد این شیخا جاکشا قدوشُ گرفتن سر هیچی اعدامش کردن.
Jahanshah | ۱۰ روز قبل
۰ ۷۳
لیبرال دموکراسی: سال باور و امید به پیروزی بر دروغ و دشمن و ویرانی
bzahedi | ۱۴ ساعت قبل
۰ ۲۹
دسته: تعیین نشده
نظرات