آوتیس سلطانزاده (سلطانوویچ) یا آوتیس میکائیلیان؛ کنشگر سیاسی کمونیست و اقتصاددان ارمنیتبار و همچنین از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران بود.
سلطانزاده در سال ۱۹۳۲ از سوی حکومت ژوزف استالین به ضدیت با لنین متهم شد. در این هنگام، حزب کمونیست ایران منحل اعلام شد. اما سلطانزاده تا سال ۱۹۳۵ نیز به ضدیت با سیاستهای اتحادیه احزاب کمونیست جهان به ویژه سیاستهای آن در قبال مسائل ایران و انتقاد از دیوانسالاری شوروی ادامه داد.
در ارتباط با ارزیابی حکومت رضاشاه نیز، وی را ارتجاعی و واپسگرا ارزیابی میکرد و به همین دلیل با مواضع برخی از مطبوعات آن هنگام شوروی که رضاشاه را ملی و ضد امپریالیست معرفی میکردند سرسختانه مبارزه میکرد.
سلطانزاده دو بار با لنین دیدار و در رابطه با جنبش انقلابی کشورهای شرقی با وی به طرح مسائلی پرداخت که مبنای تزهای اتحادیه احزاب کمونیست جهان در ارتباط با مسئله ملی و مستعمراتی قرار گرفتند.
وی در ۱۶ ژوئیه ۱۹۳۸ (۲۵ تیر ۱۳۱۷) و در جریان تصفیههای دهه ۱۹۳۰ دوران استالین به اتهام «جاسوسی برای آلمان «نازی» تیرباران شد. پس از مرگ استالین و در دوران نیکیتا خروشچف، حزب کمونیست شوروی بار دیگر از وی اعاده حیثیت کرد.
اغلب روشنفکران ایرانی شتاب زده از انقلاب اکتبر استقبال کردند.زنده یاد ملک الشعرای بهار سرود :
بلشویک است خضر راه نجات..................... بر محمد و آل او صلوات
ایرانی ها خیلی دیر حقایق داخل شوروی را متوجه شدند. ابوالقاسم لاهوتی از ایرانی های محبوب استالین بود که به وزارت فرهنگ در دولت کمونیستی تاجیکستان رسید. تورج اتابکی به به اتفاق همکارش موفق شد گورستان کمونیستهای ایرانی تیرباران شده دوران استالین را در حوالی مسکو کشف کند.
هنوز ابعاد فاجعه عظیم کشتار هم وطنان ما به دست عوامل شوروی مشخص نشده است. برادر نیما یوشیج هم از کمونیستهای ایرانی بود که برای زندگی در بهشت موعود به شوروی رفت اما نیست و نابود شد. نیما میگفت :
تو را من چشم در راهم
در تسویه های ظالمانه استالینی در دهه 1930 تعداد زیادی از شعرا و ادبیان فارسی زبان نیزکه به شوروی بهشت موعود پناه برده بودند ؛ تیرباران شدند. از جمله سید ابوالقاسم سجادی که در شعر ذره تخلص میکرد. 27 آوریل سال 1938 برابر با 7 ازدیبهشت سال 1317 بی هیچ گناهی به دستور استالین در میدان تیر کمونارکا نزدیک مسکو اعدام شد. نام و یادش گرامی باد. از اشعار او :
ما طفلکان گريان از گشنگی بمرديم
با حالت پريشان از گشنگی بمرديم
در گوشهء شبستان از گشنگی بمرديم
لاتيم و لوت و عريان از گشنگی بمرديم
در دوش ما عبا نيست در کول ما قبا نيست
از گشنگی و لاتی اوقات ما بجا نيست
هرگز کسی به مثل ما زار و بينوا نيست
يا رب در اين زمانه کس به فکر حال ما نيست
از سنگلجم گرفته تا پای آب منگول
خلق خدا تمامی چاقند و سفت و شنگول
ليکن ز بينوائی ما گشنگان بی پول
گشتيم خشک و لاغر يکسر مثل مقتول