شش سال پیش بود . من تازه مهاجرغربت زده ای که هنوز یخ ام باز نشده بود به اتفاق چند نفر از دوستان موافق آن روزگار به کنسرتی در سانفرانسیسکو رفته بودیم . کنسرت گروهی به اصطلاح زیرزمینی که بعدها وقتی به طبقه اول و از آنجا به پنت هاوس و طبقه آخر هم رفتند دست از این نام "زیرزمینی" بودن نکشیدند. در این کنسرت من برای اولین بارتوسط دوستان به خانمی خونگرم و مهربان معرفی شدم . قبلا وبلاگ این خانم را با همین انگلیسی الکن و نم کشیده خودم خوانده بودم و دورادور نویسنده آن را میشناختم . آنجا بود که با چهره خود نویسنده وبلاگش اشنا شدم و آن جلسه آشنایی باعث پیدا کردن یکی از بهترین دوستان زندگی ام شد. یعنی همین خانمی که امروز به افتخار سالگرد بیست و اندی تولدش جمع شدیم . البته این "اندی" اش که با آن آقای اندی مددیان خواننده خوش صدا و معروف فرق دارد، چقدر است را میگذارم به زعم خودتان. راستش را بخواهید من که در وجود نازی عزیز چیزی بیشتر از دختربچه سرزنده و پرانرژی هفده ساله ای نمی بینم ، راست گفته اند سن آدمیزاد نه به شناسنامه بلکه به دل آدمیزاد است
نازی عزیز ما در طی این شش سال در اجتماع ایرانی های مقیم حوزه خلیج همیشه سانفرانسیسکو معروف و معروفتر شد و تبدیل به چهره شناخته شده ای در بین همه ایرانی ها ساکن اینجا شد . او عضو فعال اجتماع ایرانی ها و مراسم آنها بود، از امور خیریه و برنامه های سیاسی و هنری و اجتماعی گرفته تا مدیریت و گرداندن در سایه و پنهانی چند وبسایت و رسانه معروف دیگر
درطی همین مدت و گذران این سالها نازی عزیز ما تبدیل به اچار فرانسه و مشگل گشا جامعه ایرانیان بی اریا شد .کمکهای سخاوتمندانه و بی چشمداشت و تلاشهای خستگی ناپذیراو پای همه رقم آدمی را به پیش نازی باز کرد. ایرانی های غربت زده تازه مهاجرت کرده ، جماعت تبعیدی از وطن و زندانی های فرار کرده از زندان . نویسندگان تازه کار، شاعران گمنام ، خواننده های صفر کیلومتر بدون مخاطب ، نوازندگان تازه دست به ساز شده . نقاشان بی آتلیه ، عکاسان بدون نمایشگاه و هنرپیشه های بدون صحنه و .. .و.. همه و همه وقتی به اینجا می رسیدند و کمک میخواستند همه یک نفر را به آنها نشان میدادند .نازی کاویانی.
کم کم کار بالا گرفت و حتی دامنه متوسلین او به زنان مطلقه و مردان همسر مرده و تجار ورشکسته و سیاستمداران زمین خورده کشیده شد که همگی به آستانه امامزاده نازی متوسل شوند و کمک بخواهند. بسیاری از همین افراد نامبرده الان برای خود اشخاص مشهور و معروف و موفقی شدند . بگذریم که خیلی هایشان نمک را خوردند و نمکدان را شکستند و صدالبته بسیاری از آنها هم به دوستی با نازی کاویانی افتخار میکنند. دیگر الان هر هنرمند به نام در هر یک از هنرهای هفت گانه و در هرگوشه دنیا اگر احتیاج به کمک و پشتیبانی در شمال کالیفرنیا را داشته باشد می داند که حلال همه مشکلات و اسم رمزو مشکل گشا این موارد کسی نیست به جز نازی عزیز .
بیشتر دردسرتان ندهم و از منبر پایین بیایم . برای مناسبت مهم و فرخنده ای جمع شدیم . برای تولد نازنینی که همه ما به نحوی از انحا مدیون محبتها و مهربانی هایش هستیم . از اینکه نازی عزیز را در بین خود داریم خوشحالیم و به آن افتخار میکنیم و برایش ارزوی عمر طولانی ، سلامتی و شادی همیشگی میکنیم . خدا را چه دیدید شاید هم روزی همینجا برای یکصد و بیست و "اندی "ام سال تولدش جمع شدیم و از خود اندی هم دعوت کردیم که بیاید و ترانه "بلا ای بلا دختر مردم بلا" را برای تولد نازی خودمان بخواند.
نازی جان تولدت مبارک..
1391 مهرماه
کم کم کار بالا گرفت و حتی دامنه متوسلین او به زنان مطلقه و مردان همسر مرده و تجار ورشکسته و سیاستمداران زمین خورده کشیده شد که همگی به آستانه امامزاده نازی متوسل شوند و کمک بخواهند. بسیاری از همین افراد نامبرده الان برای خود اشخاص مشهور و معروف و موفقی شدند
پیام جان حرف دل هممون رو زیبا بیان کردی.
پیام عزیزم، مهربون! خیلی خیلی ممنونم. خیلی بانمکی به خدا! قسمت دختربچۀ هفده ساله را خیلی خوب آمدی! قربون شکل ماهت! ممنونم!