امروز اخبار ایران را مرور می کردم  دیدم عاشورا نزدیک است و فکر کردم بد نیست به کوتاهی یکی دو شمه از بزرگواری های یزید بن معاویه را طرح کنم که چندین قرن است با تبلیغات وسیع روحانیان شیعه از نظرها دور مانده و به خلاف آن مشهور شده است.
از بعد از تحمیل تشیع به قاطبۀ مردم ایران در حدود 400 سال پیش، تعداد زیادی روحانی شیعه از لبنان به ایران وارد کردند که – در کنار ضرب شمشیر که در تواریخ ذکر شده – آداب و رسوم شیعیان را میان مردم رواج دهد، که خود داستانی مجزا دارد و باید نوشته آید.
یکی از رسومی که این روحانیان به میان مردم بردند فحش و فضیحت به خاندان معاویه بود، که از بزرگان اسلام است. معاویه از اشراف قریش، از صحابه پیامبر و کتّاب وحی بود، خواهرش از همسران پیامبر بود و به این دلیل لقب «خال المؤمنین» داشت. فرزندانش عموزاده های فرزندان پیامبر و علی بن ابیطالب محسوب اند. معاویه در دوران خلافتش خدمات ارزنده به اسلام کرده است. همین امروز در میان مردم سوریه معاویه همان قدر محترم است که کورش کبیر در میان ایرانیان. معاویه یگانه پادشاه یا خلیفه اسلام است که در دوران حکومتش کارهای سازندگی صورت گرفت، پل و جاده ساخته شد، شفاخانه بنا نهاده شد، و نظم و نسق اداری و مالیات و آمد و شد و مراسلات – البته با استفاده از سنتهای باقی مانده در سرزمینهای مفتوحه شامات – برقرار گردید. تشکیلات امنیتی هم برای نخستین بار در خلافت اسلامی از یادگارهای اوست. (برای شرح هر یک از این خدمات معاویه از جمله نگاه کنید به تاریخ طبری، ترجمۀ فارسی، جلد ششم و هفتم)
و فراموش نکنید که  معاویه حسن بن علی را ولیعهد خود قرار داد، ولی وی زودتر از معاویه درگذشت، و معاویه پسرش یزید را به ولایتعهدی برگماشت. و البته وصیت کرد که یزید به عنوان جانشین و امیرالمومنین جدید با پسران ابوبکر و علی خلیفه های اول و چهارم به جنگ بر نخیزد و آنان را به حال خود رها کند، چون خطری از جانب ایشان حکومت پسرش را تهدید نمی کرد، بلکه به نظر وی، خطر از جانب پسر زبیر از «عشره مبشره» بود، پس وصیت کرد با او به سختی رفتار شود.

در این نوشته کوتاه اصلاً وارد این موضوع نمی شویم که بعد از مرگ معاویه، حسین بن علی، مسلم بن عقیل (پسر عموی حسین) و برخی دیگر از یارانشان چون «شراکت» و «هانی» چه توطئه هایی برای قتل ابن زیاد در بصره و کوفه کردند که بعضی از آنها مورد عفو ابن زیاد (به قول «علما»ی شیعه «گوربه گوری») قرار گرفتند، با این که پیامبر پدر ابن زیاد را به جرم نپذیرفتن اسلام گردن زده بود. پدر ابن زیاد هنگامی که به دستور پیامبر و در حضور او گردنش را می زدند، به پیامبر التماس کرده بود که فرزندان خردسال دارم و پرسیده بود فرزندانم چه می شوند (نقل به معنی، نگاه کنید به تاریخ طبری جلد 6 یا 7)، و پیامبر با لفظ مبارک فرموده بودند «به جهنم»! آیا این رفتار ابن زیاد و بخشیدن تعدادی از توطئه های مسلم بن عقیل و حسین بن علی برای قتل وی را نباید بزرگواری آن حضرت نسبت به مسلم بن عقیل و پسر عمویش حسین بن علی دانست؟ در نظر بگیرید که عم بزرگ و پدر بزرگ این بزرگواران، پدر ابن زیاد را گردن زده بود.

از این هم می گذریم که حسین بن علی – بر خلاف سنت نبوی – بعد از بستن احرام و آغاز حج، چون مطلع شد که چند صدنفری در کوفه آماده اند به وی بپیوندند تا برای کسب حکومت به جنگ یزید بروند، حج را نیمه تمام گذاشت و برای کسب حکومت به سوی کوفه شتافت، و برخلاف آنچه به شیعیان تلقین شده که می دانست در جنگ شکست می خورد، ابداً چنین اطلاعی نداشت و اتفاقاً مطمئن بود که حکومت را می گیرد. اگر کسی جز این تصور کند، در واقع حکم به زیرپا گذاشتن احکام اولیه اسلام توسط حسین بن علی داده است. (برای اطلاع بیشتر می توانید از جمله مراجعه کنید به کتاب شهید جاوید نوشته نعمت الله صالحی نجف آبادی)

پیامبر اسلام جزای نیمه تمام گذاشتن حج را مرگ قرار داده بوده. یزید ین معاویه، نخستین خلیفه اسلام است که برای اجرای یکی از احکام مسلمه پیامبر، به فقیه عصر یعنی شریح بن حارث کَندی مراجعه کرد، که اتفاقاً ارتباطی هم با خاندان بنی امیه نداشت و بیشتر متمایل به خاندان علی بن ابی طالب بود. به قول امروزیها از او استفتا کرد که اگر کسی حج را نیمه تمام بگذارد با او چه باید کرد؟شریح بن حارث که از شخصیتهای ممتاز کوفه به شمار می رفت نوشت که چنین فردی بنا به سنت رسول الله کشتنی است. 
بنابراین یزید ابن معاویه، حکم شرعی هم از قاضی القضات وقت مبنی بر تمرد حسین بن علی از فرامین خداوند یا رسول الله داشت. با این حال چندین بار به وی مهلت و فرصت داد که از جنگ پرهیز شود و چند بار راه را بر او باز گذاشت که با وی بیعت کند و برگردد و برود. حسین بن علی با توهمی که از حمایت مردان جنگی و مردم داشت این پیشنهادهای منصفانه یزید بن معاویه را نپذیرفت. و آنگاه که در زمین های حرّ در کربلا محاصره شد و واقعاً دانست که مردان زیادی ندارد و از پس سپاه خلیفه مسلمین بر نمی آید، اجازه خواست که برود، شمر (معروف به ذی الجوشن) اجازه خروج به وی نداد، و شد آنچه شد. یادمان باشد که شمر دایی برادر ناتنی حسین بن علی عباس بود. خواهر وی ام البنین یکی از همسران علی بن ابیطالب و مادر عباس بود.
از آنچه از آن دوران باقی مانده، به نظر می رسد شمر مطمئن نبوده که حسین بن علی بعد از خروج از زمینهای حر، بر بیعت خویش باقی بماند و بار دیگر در جایی دیگر به قول روحانیان امروزی بر امام عادل وقت یعنی یزید بن معاویه «بغی» نکند و «فتنه» جدیدی برپا ننماید. ازاین رو – بنا به گزارشهای تاریخی – «در فاصله دوشیدن یک میش» حسین بن علی و یارانش را سر برید. و ما نمی دانیم که آیا قطعاً یزید قبل از سر بریدن حسین از این امر مطلع بوده یا نه.
در منابع شیعه آمده که بعد از واقعه عاشورا، زنان خاندان حسین را به همراه یکی از پسرهای حسین بن علی (که بیمار بود و به همین علت مورد ملاطفت یاران شمر قرار گرفت و کشته نشد) به شام فرستاده شدند. بر اساس این روایات زینب در شام در حضور یزید بن معاویه خلیفه مسلمین سخنانی ایراد کرد که مملو است از فحش و فضیحت نسبت به امیرالمومنین وقت. این است یکی از این روایات به ترجمۀ ابو مخنف:

«… راست گفت خداي سبحانه كه فرمود: «سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند.» اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را «گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»
آيا اين از عدالت است… كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرۀ آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است.   چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل
… چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.
و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند . اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.
اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،‌در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. …»

به عبارت دیگر زینب در بارگاه و دربار امیرالمومنین یزید بن معاویه قریب نیم ساعت این سخنان تند و تیز را – که گاه به فحاشی و توهین به اجداد وی می انجامد – بر زبان می آورد و یزید همچنان آرام بر جای خود نشسته و بی واکنشی گوش می کند. و بعد هم وی را به مدینه باز می گرداند، بدون این که دستور تجاوز به وی صادر کند یا بدهد او را کتک بزنند، یا به عنوان کنیز و برده جنگی بفروشد. آیا این نشان از بزرگواری امیرالمومنین یزید بن معاویه ندارد؟
اگر رهبران نظام مقدس جمهوری اسلامی به جای یزید نشسته بودند، همین رفتار انسانی را با زینب می کردند؟ کسانی که در زندانهای جمهوری اسلامی از داماد عبدالکریم سروش نمی گذرند، از زینب و پسر بیمار حسین بن علی می گذشتند و مثلاً آنها را کتک نمی زدند و به ایشان تجاوز نمی کردند؟

اطلاعات مردم ایران از بدیها و رذالت هایی که به معاویه و یزید نسبت داده می شود، همه از دهان روحانیانی بیرون آمده که خودشان با نشستن بر مسند قدرت، روی بدکارترین خلفای اسلام و دیگر رهبران خونخوار تاریخ را سفید کرده اند.

آیا وقت آن فرا نرسیده که بعد از سی و پنج سال حکومت اسلامی و مشاهده اسلام ناب محمدی و سیره حکومتی شیعه در عمل و بر مسند قدرت، درباره شخصیت و کارهای دیگر رهبران اسلام چون معاویه و یزید تجدیدنظر کنیم؟