ایمان آقایاری

جنگِ دوازده روزه، طی شد و ایران اکنون در شرایط تعلیق به سر می‌برد. مشخص نیست که این «صلح مسلح» چه میزان پایدار است و در نهایت به کدام سو سوق می‌یابد.

در خلال این جنگ برخی از جریانات و نیروهای سیاسی که پیشتر با رفتارهای خود عرصه را برای همگرایی نیرو‌ها جهت مقابله با رژیم هیولایی جمهوری اسلامی و عبور از آن تنگ کرده بودند، با تحلیلی شتاب‌زده و بدون هیچ پشتوانه‌ی موثری در میدان عمل حمایتی همه‌جانبه از حمله نظامی کردند. آنان همچون موارد مشابه قبلی ثابت کردند که نه تنها اهل سیاست‌ورزی بر حسب اصول نیستند، بلکه مسیرها و ابزار موثر _ولو غیر اخلاقی_ برای کسب قدرت سیاسی را نیز نمی‌شناسند. آنان در انتظارِ نشستن بر سر سفره‌ای آماده‌اند و برایشان تفاوتی ندارد که این خوان را گروهی از نیروهای نظامی و امنیتی رژیم حاکم تدارک ببیند یا قدرت‌های جهانی و یا بخت و اقبال؛ مسأله صرفا تصاحب نعمت است.

در یکسوی ماجرا نیز اعضا و حامیان جمهوری اسلامی بودند و هستند که حال و قالشان نیازی به شرح ندارد. مسأله آنان حفظ نظام است و صراحتا از تمامیت رژیم در برابر هر تهاجمی دفاع می‌کنند. آنان هوادارانِ پرشور اصول جمهوری اسلامی هستند و کمتر کسی ناتوان از تشخیص آن‌ها و مواضع و شعارهایشان است.

بر حسب شناخت و مشاهداتم می‌توانم با ضریب اطمینان بالایی از این سخن بگویم که در این بحبوحه اکثر قریب به اتفاق ایرانیان اما با احساساتی چندگانه نظاره‌گر وضعیت بودند و هستند. این گروه عظیم از یک سو از کشته شدن آمران و عاملان کشتارها خرسند می‌شوند، از سوی دیگر نگران جان خود و عزیزانشان هستند. در چنین اوضاعی این انسان‌ها از مشاهده عجز حکومتی که چند دهه دندان‌های خود را در گوشت جامعه فروبرده هیجان‌زده و از سوی دیگر بیمناک از آینده نامعلوم خود می‌شوند. اینان ریشه‌ی فلاکت‌ها و مصیبت‌ها را حکومت مستقر می‌دانند اما موشک و آوارگی و ترس از فجایع ناگزیر جنگ نیز دلشان را آشوب می‌کند. اینان نگرانند و عاملیت‌زدوده. مال، تن و جانشان را حکومتی غارتگر ربوده است، عاملیتشان را حکومت و دست‌اندرکارانِ آشکار و پنهانش به هزار طریق سرکوب کرده‌اند و اکنون با احساساتی چندگانه بر آسمانی که تحت کنترل نیروی هوایی کشور مهاجم است چشم دوخته‌اند. همزمان این آسمان از شلیک‌های بی‌ثمر پدافندی نورانی می‌شود که مصداق حرام کردن پول بی‌زبان آن‌هاست. همزمان در انبان خاطراتشان تراژدی شلیک این پدافند به هواپیمای مسافربری اوکراینی و جان باختن ۱۷۶ انسان گُر می‌گیرد. در این وضعیت اینان چه می‌توانند بکنند جز مشاهده‌ی تباهی مهارناپذیری که بر هستی‌شان تحمیل شده است؟

بسیاری از تحلیلگران و نیروهای سیاسی و چهره‌های سرشناس در این وقت، راویان این تراژدی شدند. همه‌ی ابعاد این «تابلوی گرنیکا» را دیدند و همه‌ی زوایای این واقعیت دردناک و دلهره‌آور را روایت کردند. اما گروهی نیز از دری دیگر درآمدند. آنان وطن‌گویان واقعیت را وارونه کردند. آنان تراژدی را به دروغ حماسه خواندند و هم‌آوا و هم‌آهنگ با امر مسلط، این فاجعه را به صرفا یک تجاوز نظامی به منظور مقابله با تاریخ و جغرافیا و مردم ایران فروکاستند. به کمک اینان ایدئولوژیِ اهریمنی رژیم در هیاهوی جنگ، بر تختی از حریر خُفت و اسطوره‌های به بند کشیده شده‌ی ملی همچون لحظه‌ی حضورِ متهمان در دادگاه‌های نمایشی و یا در برابر دوربین اخذ اعترافات اجباری، به صحنه نمایش احضار شدند تا در غیاب مستبد پنهان شده در مخفیگاه، محفل‌گرمی کنند.

این افراد چنان وانمودند که مردم ایران اگرچه حکومتِ «بدی» دارند، اما همه یک‌دل و یک‌صدا در کنار این حکومت در برابر متجاوز خارجی می‌ایستند و امیدوارند که پس از دفع تجاوز، حکومت به پاسِ پایداریشان مرحمت کرده و مقداری آرامش و آزادی به آنان ارزانی دارد. حال آنکه آنچه از صدای این مردم بی‌صدا به گوش می‌رسید این بود که وطنمان عرصه نبرد بیگانگانی است که هیچ‌کدام به ما ربطی ندارند؛ با این تفاوت که یکی از طرفین چهل و پنج سال است که کشور را اشغال کرده و با سرمایه‌های ما این آتش را افروخته و بر آن می‌دمد. این مردم در میانه‌ی جنگ ضجه می‌زدند که اگر این جنگ بدون نابودی رژیم خاتمه یابد، ما «ابژه‌ی» جنونِ «انتقام سختِ» آن خواهیم بود.

طرفه، اکنون که جنگ تمام شده، و یا وقفه‌ای در آن افتاده، این به اصطلاح نیروهای سیاسی و مدنی مخالف یا منتقد جمهوری اسلامی که با نقاب انسان‌دوستی یا ملی‌گرایی عملا به تطهیر حکومت مبادرت کردند، تاسفی از بابت تداوم سیاست‌های ایران‌ویران‌کن و جنگ‌افروزانه‌ی رژیم ابراز نمی‌کنند. اینان که نگران کشته شدن یک انسان _حتی نظامی_ بودند، اکنون نگران فوج فوج شهروندانی که با اتهامات واهی همچون «جاسوسی برای اسرائیل» بازداشت می‌شوند نیستند. اکثر قریب به اتفاق این گروه در حالِ شمارش تعداد ایرانیان بی‌گناهی که در حمله‌ی اسرائیل کشته شدند و ضربات دقیقی که «ایران» به مراکز نظامی اسرائیل زد هستند. آن‌ها عملا در امتداد خطوط امنیتی رژیم هستند و به روغن‌کاری ماشین پروپاگاندای آن مشغولند. اغلب آنان در چند سال اخیر جز تکرار مبانی ستیزه‌جویانه‌ی ایدئولوژیِ حاکم، در لفافه‌ی کلماتِ موجه، هیچ کنش درخوری نداشته‌اند. «عمق استراتژیک»، «رئال پولتیک»، «ژئوپولتیک»، «حاکمیت ملی و اصل مطلقه بودنِ دولت فارغ از شکل دولت»، «توطئه‌ی اسرائیل و آمریکا و ناتو علیه ایران به‌ما‌هو ایران» و بسیاری از الفاظ و تعابیرشان ترجمه‌های شیکِ همان شطحیاتی است که خمینی با زبانی پایین‌تر از ترازِ زبان عامیانه بیان می‌کرد.

اینان در چند مدت اخیر، نه تنها آن جریانِ سیاسی خاص که فاقد اصول و اعتبار معقول است، بلکه بسیاری از شهروندان دردمندی که از سر خشم و استیصال از سرنگونی جمهوری اسلامی به هر شکل ممکن استقبال می‌کنند را «خائن» و «وطن‌فروش» نامیدند. حال آنکه با مسیری که خودشان به رغم ادعاهایشان می‌روند بیشتر این بیتِ خواجه را یادآوری می‌کنند:

ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد

تسبیحِ شیخ و خرقهٔ رندِ شرابخوار