ایمان آقایاری

اولین دور از گفتگوها میان نماینده جمهوری اسلامی و نماینده ترامپ در عمان برگزار شد. حرف و حدیث‌ها درباره‌ی این موضوع بسیار است؛ از بازار داغ شایعات و اظهار نظرها گرفته تا تحلیل‌های مفسرین از زوایای مختلف. متن حاضر در پی تحلیل چند و چون مذاکرات مذکور نیست. این متن با دستمایه قرار دادن این رویداد و نگاهی به پیشینه‌ی مسأله قصد پرداختن به موضوعی بنیادین دارد.

بدون شک جمهوری اسلامی یکی از سیاه‌نامه‌ترین حکومت‌ها در طول و عرض تاریخ است. اگر صرفا بنا بر فهرست کردنِ جنایت‌ها، ویرانگری‌ها، بیدادها و تبه‌کاری‌های این رژیم در ایران، منطقه و جهان باشد، لازم است کتابی قطور را به این کار اختصاص دهیم. از بیش از چهار دهه تحمیل فقر و فلاکت، خفقان و استبداد و پایمال کردن شأن و کرامت ایرانیان صرف نظر می‌کنیم و تنها به همین فقره‌ی مذاکرات اخیر نظر می‌افکنیم.

حدود هفت سال پیش دونالد ترامپ رییس‌جمهور آمریکا از توافق برجام خارج شد. او اعلام کرد که این توافق را توافقی بد می‌داند و خواستار آغاز مذاکراتی جدید با حکومت جمهوری اسلامی است. از پرداختن به جزئیات اظهار نظرهای طرفین چشم‌پوشی کرده و تنها اصل نظرِ حاکمِ جمهوری اسلامی در رابطه با درخواست ترامپ را یادآوری می‌کنیم. او به صراحت با هر نوع مذاکره‌ای با آمریکا مخالفت کرد و گفت: «حتی اگر به فرض محال قرار بود با امریکایی‌ها مذاکره‌ای کنیم قطعاً با دولت فعلی (دولت ترامپ) هرگز مذاکره نمی‌کردیم.»

از آن زمان تا به امروز هفت سال گذشته است. در این هفت سال، ظلم و فساد و نقض حقوق شهروندان ایرانی و هزار و یک مصیبت دیگر که ارتباطی به مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا ندارد و برآمده از ذاتِ رژیم اسلامی است را کنار بگذاریم و صرفا به عواقبِ «مذاکره نمی‌کنیمِ» علی خامنه‌ای بنگریم. چه تصویر دهشتناکی مقابل چشمانمان شکل می‌بندد. مشکلات مضاعف اقتصادی و پس از آن اعتراضِ جان به لب رسیدگان و سپس سرکوب خونین‌شان، سقوط آزاد و ممتد ارزش پول، ورشکستگی گسترده، خروجِ فله‌ای شرکت‌های خارجی، تعطیلی کارخانه‌های خرد و کلان و بی‌کار شدنِ فوج فوج کارگر، تهی‌دست شدنِ به اصطلاح «طبقه متوسط» و خروج سیل سرمایه‌ی مالی و انسانی از کشور، افزایش تنش‌ها با آمریکا و در نتیجه افزایش اضطراب‌های عمومی، احساس عدم اطمینان و بحران‌های روانی، افزایش تنش‌ها با آمریکا و در نهایت کشته شدن قاسم سلیمانی و در پیِ آن انتقام سختِ حکومتِ ددمنش از ۱۷۶ مسافر هواپیمای اوکراینی. نَفَس انسان از شمارش باز می‌مانَد، گلوی آدمی خشک و چشمان رک زده‌اش تر می‌شود. اما این پایان داستان نبود. هنوز «سوغات چین» از راه نرسیده؛ وقتی «کرونا» آمد، تازه فصل جدیدی از سریال جنایت و وقاحت رژیم آغاز شد. یک روز دوا نبود، یک روز ماسک، یک روز دستکش نبود، یک روز کیت تشخیص، راست و دروغ می‌گفتند مقصر «تحریم‌های ظالمانه» است. کرور کرور جنازه دفن می‌شد و برای پرهیز از «تشویش افکار عمومی» آمارها قطره‌چکانی منعکس می‌شد، تا اینکه واکسنِ این مرض عرضه شد. واکسن کجایی بود؟ آمریکایی و از بدِ ماجرا واکسنِ موثر دیگر هم انگلیسی بود و خب این کشورها هم تاریخ و سیاستی در هم تنیده دارند و «رهبر انقلاب» از آن‌ها خوشش نمی‌آید. لذا ورود این واکسن‌ها به کشور ممنوع شد و درست زمانی که خیزِ ویروس در جهان، به اُفت میل کرد، ایرانیان «به تدبیرِ سلطان» در انتظارِ واکسن‌های روسی و چینی و داخلی، قربانی می‌شدند.

این‌ها و بسیار بیش از این‌ها تنها اندکی از آن بلایای مستقیم و غیرمستقیمی است که سیاستِ «نه جنگ می‌شود و نه مذاکره می‌کنیمِ» «ولی مطلق»، تنها طی چند سال بر سر ایرانیان آورد. مرور این قصه تنها یک روز پس از آغاز مذاکرات جمهوری اسلامی با دولت ترامپ نه برای «ذکر مصیبت» که جهت یادآوری است. یادآوری به خودمان به جهت دو منظور: نخست اینکه مذاکره‌ی امروز تیم دیپلماسیِ گوش به فرمان ولایت، مرهمی بر زخم کسی نیست؛ بلکه صحه گذاشتنِ حکومت بر جور و جنایتی است اجتناب‌پذیر. این مذاکره نشان می‌دهد که آن روز هم می‌شد مذاکره کرد و امتناع «رهبر نظام» از مذاکره و تبعیت و تمجیدِ کارگزاران از تدابیرِ او، مباشرت و معاونت در جرم علیه تمام قربانیانِ این فقره است. این مذاکره لزومِ دادخواهی برای بیدادها در این پرونده را برجسته‌تر از پیش می‌سازد.

دیگر اینکه تذکری است در فهم این مضمون که «چرا خودکامگی از هر جنسی که باشد وحشتناک است». خودکامه می‌تواند بدون احساس نیاز به پاسخگویی، تصمیماتی مستقیما مرتبط با حیات و ممات اکثریت جمعیتِ تحت فرمانش اتخاذ کند. محرکِ تصمیمات خودکامه یا دفع خطراتی است که منابع قدرت و ثروتش را تهدید می‌کنند، یا جلب مواهبی است برای افزودن بر این منابع. کسی را یارایِ «فضولی» در کار خودکامه نیست. ممکن است تصمیمش گاهی هیچ تاثیری بر احوال عمومی نگذارد، گاهی با برخی مصالح عمومی همپوشانی بیابد، گاهی نیز تمام هستی جامعه را در مسیر باد فنا بگذارد. در هر صورت اوست که اراده می‌کند، اوست که امر می‌کند، اوست که نهی می‌کند، دیگران زاده می‌شوند تا مدتی بازیچه‌ی هوا و هوس‌های او باشند و در نهایت به سلک قربانیانش درآیند و اگر هم بخت یارشان بود در ناحیه‌ای بیرون از حیطه‌ی شرارت‌های او بمیرند بی‌آنکه دمی فرصت این را یافته باشند تا در معنای واقعی کلمه «زندگی» کنند.