ایلکای

سفر خوب بود و به آن نیاز داشتم، بعد از یکسال و اندی دوندگی و استرس و فشار جابجایی و کار و هندل کردن زندگی در شهری جدید و ساختن هویتی جدید، اصفهان و سفر به آن مثل یک باد خنک در مسیر زندگی من قرار گرفت. بخش جالب اون اینجاست که در این ده روز سفر تقریباً هشت روز آن را تنها بودم و این تنهایی گز کردن  جهان، تجربه جدیدی بود. (عکس‌ها اینجا)

اصفهان که از دیرباز با لقب نصف جهان شناخته میشود، تقریبا میتوان فهمید که چرا به این نام معروف شده، در اولین روز گردشم مستقیم از هتل به سمت نقش جهان اسنپ گرفته و بعد از چند قدم پیاده روی در چهار باغ بالا، به یکباره خودم را در گوشه شرقی نقش جهان یافتم، شاید زمانه، زمانه خاکستری باشد، شاید مثل دوران قدیم آنچنان غرق در توریست های خارجی و داخلی نباشد، اما شکوه و عظمت نقش جهان پا برجا بود، با دروازه و عالی قاپو و مساجد که چهار طرفش را در بر گرفته بود، دیدار از هر کدام آنها خالی از لطف نبود، حتی اگر بازار اطرافش را جنس چینی قرق کرده بود، اما هنوز میتوان ردی از ایران قدیم را دید ،حتی اگر چهره کریه رهبران بعد انقلاب، نمای بیرونی عالی قاپو را کثیف کرده بودند.

بازارچه ها اطراف نقش جهان، این حس را در من بیدار میکرد که گویی آن ذوق و شوق قدیم در آنها نبود، از هر غرفه که می‌گذشتم، قیمت دلار بود که لحظه ای بالا میرفت و اعلام می‌شد، گویی به سرعت قدم زدن من وابسته بود.

چهل ستون و تالار آینه و تالار نقاشی،یکی دیگر از شگفتی ها بود که خوشحال بودم که شانس این را داشتم که ببینم، نقاشی هایی از دوران صفوی و قاجار و با خود میگفتم خوب شد که بلاخره رسیدم و دیدم، دیدار از کاخ هشت بهشت و قدم زنی در چهار باغ یکی دیگر از مراحل سفر بود و حالا باید خودم را برای دیدن زاینده رود بی آب و سی و سه پل و پل خواجو که همگان میگفتند دیگر اصلا لطف دوران قدیم را ندارد، آماده میکردم.

در یکی از اسنپ سواری هایم، راننده اصفهانی بعد از شنیدن مقایسه من در مورد زیبایی پل خواجو در برابر سی و سه پل، نظرش را اینگونه گفت، پل خواجو و محله اش خیلی بهتر از سی و سه پل هست، سی و سه پل را پایین شهری ها خراب کردند اما پل خواجو محله اش تمیزتر و باکلاس تر است و من که اصلن نمیدانستم بالا شهر پایین شهر اصفهان کجا حساب میشود، فقط گوش میدادم و به خاطر میسپردم.

تنها چیز کلاسیک که از دوران دهه شصت مانده بود برای من حس نوستالژیک میداد ،عکاسی چاپ فوری بود که توسط عکاسان سیار در مقابل سی و سه پل انجام میشد و من با علم به اینکه دوربین گوشی های امروزی خیلی بهتر و با کیفیت تر از این دوربین های چاپ فوری قدیمی، تصاویر را ثبت میکنند، به خاطر حس نوستالژی و چاپ شدن روی کاغذ، ترجیح دادم یک عکس یادگاری از آنجا داشته باشم، به علاوه اینکه ده ها مگنت یخچالی با نمای ساختمان های معروف اصفهان را به کلکسیون روی یخچالم اضافه کردم.

در ادامه اصفهان گردی، محال است از محله ارامنه جلفا و دو کلیسای معروف وانک و بیت اللحم نگذرید،کلیسای وانک جدا از شکوه و عظمت به یادماندنی اش، در حال حاضر فقط به وجود ساختمان کلیسا بسنده نکرده است و دارای دو موزه مردم شناسی و یادمان کشتار اذامنه توسط عثمانی هست که دیدار از آن هم خالی از لطف نیست و همینطور کلیسای کوچک بیت اللحم با آن شمع خانه مینیمالش حس خوب عرفانی را در هر مسافری زنده میکند.

دو روز آخر سفر را در کاشان گذرانیدم و کاشان به باغ فین و خانه های قدیمی اش که چیزی شبیه کاخ ساخته شده اند از جمله خانه طباطبایی ها، بروجردی ها و عباسیان معروف است و البته حمام سلطان میر احمد که می‌توانم بگویم یکی از زیباترین و با شکوه ترین حمام هایی هست که دیده ام، هوش و ذکاوتی که مردمان ۲۰۰ سال پیش در طراحی و البته کاربری نهایی حمام های عمومی به خرج داده اند.

یکی از چیزهایی بود که نمیدانستم و در این سفر من را به شگفتی وا داشت، آیا می‌دانستید حمام ها فقط محلی برای شستشوی تن نبوده، بلکه بسته به فصل و وضع سال ،گاهی استخر عمومی، گاهی جایی برای ورزش های پهلوانی و زورخانه‌ای و گاهی محل اجتماعات و شور و مشورت و گاهی تالاری برای عروسی و عزا بوده است! (عکس‌ها اینجا)