مجید نفیسی
جنبش انقلابی اخیر در ایران, دین و مشخصا اسلام را از موضوعیت انداخته زیرا به راستی یک جنبش عرفگرا یا سکیولار است و به هیچ عنوان نمیخواهد دین را که یک امر شخصی است با سیاست که یک امر عمومی است مخلوط کند. به جز در منطقهی بلوچستان که هنوز ملایان اعتبار دارند در دو ماه گذشته یک بار هم کسی شعار "الله اکبر" نداده یا از جنگ حسین بر ضد یزید یاد نکرده زیرا دین و نمادهای دینی موضوعیت خود را از دست داده و به جای آن "زن, زندگی, آزادی" شعار الهامبخش مبارزان شده است. در واقع, مردم ما و در راس آنها زنان و دختران دلاورمان گفتمان دینی را عوض کرده به جای آن گفتمان حقوق بشر را نشاندهاند و با این تغییر انقلابی در ذهنیتها, میروند تا حکومت دینی را نیز از سرزمین ما براندازند.
اما در میان مخالفان حکومت دینی حاکم, سوسیالیستهای اسلامی یعنی مجاهدین خلق و لیبرالهای اسلامی یعنی "روشنفکران دینی" قرار دارند که در دو ماههی اخیر به ناگهان زیر پای خود را خالی دیدهاند زیرا جنبش "زن, زندگی, آزادی" مطلقا از دین سخن نمیگوید و برای آنها که بازگشت به "اسلام راستین" یکی از اهداف اصلی مبارزهشان است دیگر محلی برای عرض اندام باقی نمیماند. بیهوده نیست که تا این لحظه, بزرگترین گروه سوسیالیستهای اسلامی ما مجاهدین خلق در بارهی جنبش انقلابی و عرفی اخیر سکوت کرده و از لیبرالهای اسلامی ما هم کسانی که چون محسن کدیور به سخن درآمدهاند تنها حرفهای کسالتبار از تاریخ مصرف گذشته شنیده میشود.
من دو پیام اخیر محسن کدیور را که تحت عنوان غلطانداز "امتیازات و عبرتهای اعتراضات 1401" در سامانهاش چاپ شده خواندم و اولین جملهای که به ذهنم آمد این بود: "خدایا! چقدر نامربوط است!"*
کدیور در پیام اولش میخواهد ثابت کند که جمهوری اسلامی, اسلامی عمل نمیکند, و در پیام دومش میخواهد بگوید که قرآن و احادیث نبوی, حجاب اجباری جمهوری اسلامی را تجویز نمیکنند.
آقای کدیور اگر آنطور که میگوئید شما واقعا به جدایی دین از دولت باور دارید چرا به جای تکیه بر خرد انسانی, بر عکس چون یک بنیادگرای اسلامی به وحی پناه میبرید و از قرآن و حدیث, حجت میآورید؟ ایمان یک مسالهی شحصی و استدلالناپذیر است اما قوانین اجتماعی چون حق انتخاب پوشاک یک مسالهی عقلانی است و احتیاج به دلیل و برهان عقلی دارد نه آیات قرآنی و احادیث نبوی . آن بحث را باید ببرید به حوزهی علمیه قم یا سر کلاس درس تاریخ فقه اسلامی. وقتی که به ساحت عمومی پامیگذارید, دیگر پای دین و قرآن را به میان نکشید. مردم ما بیش از 43 سال طولانی است که شبانهروز با قرآن و حدیث بمباران شدهاند و از در و دیوار و امواج رادیویی و الکترونیکی شعارهای دینی میبارد. مبارزان ما همین الان دارند همراه با شنیدن تلاوت قرآن در زندان اوین و جاهای دیگر شکنجه میشوند. زندانیان ما در سلولهای انفرادی محکوم به شنیدن قرآن با صدای بلند هستند. در مدرسهها و پادگانها و خانههای خصوصی شبانهروز, مذهب میبارد. بگذارید مردم ما نفس بکشند و حالا که به خیابان آمدهاند و کلامی از دین نمیگویند با برشمردن این حدیث از امام حسن و آن آیه از قرآن, بر زخمهایشان نمک نپاشید.
آقای محسن کدیور! خواهش میکنم دیگر در نوشتهها و پیامهای سیاسیتان از مذهب عموما و اسلام خصوصا حرف نزنید. به این بیت سرود "آواز لیلاها" گوش کنید که توسط زنان ایرانی خوانده شده: "زندگی جاش رو زمینه/ قرآن توی طاقچه". این زنان ایرانی – که جان من فدایشان باد – قصد اهانت به قرآن را ندارند. آنرا میبوسند و سر طاقچه میگذارند همانطور که در خانهی مادربزرگشان پس از رد شدن از زیر قرآن دیدهاند. دیگر آنرا چون شما باز نمیکنند تا در آن به دنبال خواستههای اجتماعی خود بگردند. آنها خواستههای خود را میدانند زیرا در زندگی روزمره به آنها رسیدهاند: آزادیهای فردی و برابری شهروندان در برابر قانون که هیچ یک متحقق نمی شود مگر با سرنگونی این رژیم دینسالار.
فایدهی این ارجاعات به قرآن و حدیث چیست؟ اگر شما با عقل خود تشخیص میدهید که حق انتخاب پوشاک یکی از آزادیهای فردی هر انسان است دلایل عقلی خود را ارائه دهید, دیگر چه لزومی دارد که به دنبال یافتن آیه یا حدیثی بابت اثبات آن بگردید؟ من بسیاری از کتابهای مقدس چون اوستا, تورات, انجیل و قرآن را با دقت خواندهام. به شما اطمینان میدهم که هر فرد میتواند برای هر موضوعی که میخواهد در آنها, شواهدی له یا علیه بیابد. خامنهای برای اعدامهایش تا بخواهی آیه و حدیث دارد و شما هم مطمئن هستم که شواهدی از قرآن در رد آن دارید.
مردم ما از گفتمان دینی خسته شدهاند و طالب رژیمی مبتنی بر حقوق بشر هستند. دیگر شما به عنوان یک لیبرال اسلامی آنها را با شواهد قرآنی و نبوی خود شکنجه ندهید.
محسن کدیور عمامهپرانی را نیز نکوهش میکند و میگوید اگر ملایان حاکم یا بقول خودش "ولایت جائر" به مردم جور کردهاند نباید تلافی آنرا سر همهی آخوندها درآورد, تو گویی "ولایت عادل" هم وجود دارد! درست است که این رژیم دینسالار, بر آخوندهای مخالف خود ظلم میکند و برخی از آنها را اعدام یا خلع لباس کرده ولی نباید از نظر دور داشت که این یک رژیم آخوندی است که بر اساس کاست آخوند در کشور فرمان میراند. دستگاه آخوندی در زمان شاه هم پرقدرت بود ولی بختک آخوند با نکبت خمینی بر مردم ایران مستولی شد و شبکهای از امامان جمعه, متولیان امامزادهها, مداحان, قاریان, روضهخوانها, و دهها انگل دیگر بر جان و مال مردم حاکم شدند که خود را نمایندهی خدا و سربازان امام زمان میخوانند.
چه دوست داشته باشید چه دوست نداشته باشید, عمامه پرانی بخشی از روند آخوندزدایی در ایران است که با سرنگونی رژیم آخوندسالار جمهوری اسلامی پایان نمیگیرد بلکه تا راندن ملایان به نمازخانهها و ققفل زدن بر در آن ادامه مییابد. وقتی مردم ما میگویند: "توپ, تانک, فشفشه / آخوند باید گم بشه" به همین موضوع اشاره دارند. آنها خسته شدهاند از حضور آخوند در همهی ساحتهای زندگی و میخواهند آنها را برگردانند بهمان جایی که کارشان در آنجا موضوعیت دارد یعنی مسجد و حوزه. آخوند را باید از هر جای دیگر بیرون کرد. آخوند حق ندارد قضاوت کند زیرا در ایران آینده منبع قانون دیگر شرع نیست بلکه مردم و مجلس قانونگذاری آنهاست. آخوند باید از آموزش و پرورش بیرون رانده شود و تنها میتواند سر کلاس درس دین تطبیقی بیاید. آخوند باید بساط نمازخوانیش را از ادارات و پادگانهای ما جمع کند. اگر دین از دولت جداست خواندن دعای بامدادی در مدارس عمومی باید موقوف شود و دیگر آغاز سخن یا کتاب با بسمالله اجباری نباشد. آخوند را باید پیش از هر چیز از ساحت زبان گفتاری و نوشتاری بیرون راند. من همین جا از روشنفکران میخواهم که دیگر به جای اصطلاح آخوندی "اجماع" که پس از انقلاب رائج شده, همان اصطلاح خودمانی "اتفاق نظر" را به کار ببرند.
عمامهپرانی شاید آغاز یک جنبش برای ممنوعیت پوشیدن رخت آخوندی در فضای عمومی باشد. آخوندها از اعتماد مردم سو استفاده کردند و این رخت را لباس زور و تزویر خود قرار دادهاند و اکنون تا اطلاع ثانوی تنها میتوانند آنرا در مسجد یا حوزه به تن کنند نه در خیابان و مترو. من وقتی در سال 1362 از ایران به ترکیه گریختم دیدم که ممنوعیت پوشیدن رخت آخوندی در ترکیه, حضور منحوس آنها را کمرنگ کرده . البته در حال حاضر نمیدانم پس از ریاست جمهوری رجب طیب اردوغان در آنجا چه میگذرد و بر سر آن قانون کمال آتاترکی چه آمده است, ولی تصور میکنم که برقرار کردن این قانون در ایران مناسب باشد. با این کار, ما حق آزادی انتخاب پوشاک را از ملایان نمیگیریم, تنها آنرا محدود به مکان میکنیم: به مسجد و حوزه. شاید در آینده, وقتی حضور آخوندها در اجتماع کمرنگ شد این ممنوعیت را بتوان لغو کرد. ولی در حال حاضر من تصور میکنم که آخوندهای مخالف جمهوری اسلامی باید از الگوی محسن کدیور پیروی کنند و همچون او داوطلبانه این رخت زور و تزویر را کنار بگذارند و با جنبش انقلابی مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بازگرداندن آخوندها به مکان شغلیشان همراهی کنند.
دوازدهم نوامبر دوهزاروبیستودو
Mahtab:
سلام آقای نفیسی عزیز،
ممنون از همخوان کردن این یادداشت به راستی خواندنی. من هم آن یادداشت کدیور را خواندم و راستش تعجب نکردم، انگار کسی که مذهبی است قادر نیست طور دیگری فکر کند و با این همه تلاش خودش را کرده است گویا.
نکتهای که این روزها از دهان مردم عادی نسبتا مذهبی یا بهتر بگویم، سنتی زیاد میشنوم ترسشان از این است که در مرحله بعد چادر از سرشان بکشند یا حتی روسری.
شک ندارم که تبلیغات مساجد و اینجور جاها در شهرهای کوچک بیتاثیر نیست و هر بار که کسی بخواهد مطمئنشان کند کسی چادر از سر آنها نمیکشد، چندان فایدهای ندارد.
بهرحال تاثیر چهل و چند سال فیلمهای کشف حجاب رضاخانی لابد چنین نتیجه ای داشته ولی هر چه باشد، نمیتوان به این تاثیر منفی عمامهپرانی فکر نکرد چون بخش زیادی از قشر سنتی، مذهبی در اعتراضات همراه بودند و اگر این ترس باعث کنار کشیدنشان شود چندان خوب نیست.
با درودهای گرم
مهتاب
من خواهان جدایی دین از دولتم نه ممنوع کردن دین. مذهب یک امر شخصی است و تا جایی که پا روی خقوق بشر نگذاشته (مثل ازدواج با دختران زیر سن, چند همسری, همجنسگرا ستیزی, تبعیض به زنان, و...) مرا با آن کاری نیست. بعلاوه, اگر به "کتابهای مقدس" بعنوان یک متن ادبی نگاه کنیم نه دینی, می توانند دلکش باشند مثل "غزل غزلهای سلیمان" تورات یا برخی آیه های مکی قرآن.
مجید
محمد:
مجید گرامی،
این نوشته ات یکی از بهترین هایت در نثر کوتاه سیاسی است. انتقاد و پلمیکی مثبت و منطقی است در پژواک خواسته های جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» مردم ایران و در رد و حذف دین در عرصه عمومی. با همه نکات تو موافقم جز در پاراگراف آخرت آنجا که شبح استالین را در هیئت پیشنهاد دهنده تدوین قانون پوشش و نفی مدت دار پوشش آخوندی می بینم. گرامی، دستت درد نکند گرامی.
Azar:
Majid Jan,
Thank you for your eloquent and much needed article—I very much enjoyed reading it and like to share it with others.
محمد دوم.
Mohammad Dovom:
بر خلاف نظر شما آنچه دموکراسی مبتنی بر و حافظ حقوق بشر میطلبد جدایی دین از دولت است نه از سیاست. منع شرکت شهروندانی که به نام ارزشهای دینی و نفی مشروعیت تئوکراسی حاکم در مبارزه برای عبور از آن به هیچ عنوان توجیه پذیر نیست. اهالی گوناگون دین همان حق و حقوقی را برای شرکت در سیاست دارند که اهالی گوناگون بیدین.
این رژیم است که خواستار همراهی یا لااقل سکوت مجتهدان و مومنان ست و جنبش را ساخته دین ستیزان و کفار یا جیره خواران آمریکا و عربستان و اسرائیل میداند. با رژیم همصدا نشویم. از شما و آنها که با شما همصدا شده اند میخواهم که یک بار دیگر مطلب کدیور را بخوانند و سپس بگویند که خطایش جز مسلمانی در کجاست.
محمد
مشکل کدیور در مسلمانیش نیست بلکه در این است که در یک بحث عرفی, پای شرع را به میان میکشد. جنبش انقلابی و عرفی اخیر, شرع را از موضوعیت انداخته و در نتیجه حرفهای کدیور , کهنه و کسالتبار مینماید.
مهدی:
مجید جان
با نکات نقادانه ای که در نوشته ات است موافقم.
در قسمت آخر پیشنهاد تو برای حق استفاده لباس آخوندی محدود به حوزه و مسجد، موضوعی است که جای بحث دارد و به نظر من پس از آزادی ایران باید در این مورد بحث و نظر خواهی شود. همین طور که میدانی در همین اروپا این موضوع جای بحث دارد: آیا باید پوشیدن روسری را در مدارس ممنوع کرد ، همان طور که سیاست لائیسیته فرانسه این کار را کرده یا آن را همچون در مدارس آلمان آزاد گذاشت؟ آیا پوشیدن لباس شنای اسلامی را در سواحل ممنوع کرد همان طور که در فرانسه شده و پلیس ساحلی آن را نظارت می کند یا نه، آن را آزاد گذارد.
خلاصه این موضوع جای بحث دارد که باید محولش کرد به بحث های آتی یا یک رفراندوم. در مورد عمامه پرانی به نظر من این کار یک کار زیبای بازیگوشانه خرده فرهنگ جوانان است از طرف نسل دهه هشتادی و نودی ها که در واقع تلنگری است نمادانه بر این که روحانیت باید اریکه قدرت را ترک کند و به حوزه های مربوط به خودش برگردد. در عین حال در آن خشونتی وجود ندارد، بلکه هشداری است به آنها.
مهدی