صبحانه پر ملات عید
میم نون
دوران کودکی برامون عادت شده بود و میدونستیم که با آمدن عید نوروز و آغاز سال نو این خود بابا هست که صبح زود از خواب بلند میشه و میره نان تازه سنگک میخره و با عسل و سرشیر میاد خونه و صبحانه مفصلی میخوریم. این بخاطر عقیدهای بود که پدربزرگم از پدرش یاد گرفته بود و به پسرش که پدر من بود یاد داده بود.
روز اول سال باید با دست پر و شیرینی و برکت خدا قدم به خونه بگذاری و تا آخر سال هم اگر تلاش کنی خدا ابن برکت را تو زندگیت حفظ میکنه. خوب رسم بدی هم نیست، مخصوصا برای بچه ها، که از خواب بلند بشی و بشینی سر سفره صبحانه پر ملات. کاشکی همیشه عید نوروز باشه :)
بابام وقتی صبح زود میرفت رسم اولین روز سال را بجا بیاره، مامان عزیزم، که براش عید و وسط ماه و سال فرقی نداشت، بلند میشد نمازشو میخوند و دیگه نمیخوابید. سماور را روشن میکرد تا چایی دم کنه و آشپزخانه را مرتب میکرد و سفره را میچید و البته آرام و بی سرو صدا تا مزاحم خواب ما نباشه.
بابا که برمیگشت خونه صلواتی میفرستاد که از زنگ ساعت بدتر بود. بعدشم میگفت «بچهها پاشین ببینم عید اومده.» من اول کیف پولم را برمیداشتم و به صد تومنی نویی که شب قبل موقع سال تحویل عیدی گرفته بودم یک نگاه میانداختم بعد سرو صورتم را میشستم و با اشتیاق همگی صبحانه را میخوردیم و منتظر مهمانها میشدیم. البته خودشون برای ما مهم نبودند، بلکه اسکناسهای نو عیدی مهم بود.
مادرم میگفت پولهای عیدی که پدر بزرگها و مادر بزرگها میدن را نگه دار بزار لای پولهای کیفت تا پولهات بیشتر بشه. یادش بخیر از اون موقع تا الان کلی اسکناس جمع کردم که همه را توی آلبوم با ذکر نام عیدی دهنده گذاشتم و بخاطر حرف مادرم خرجشون نکردم. الان آلبوم انحصاری عیدی اسکناسهای زمان شاه و انقلاب را دارم که برام خیلی عزیزه ولی بچهها میگن سرم کلاه رفته و بهتر بود خرجشون میکردم :)
دوران کودکی ما موقع عید دیدنی رفتن که میشد، کفش و لباس نو پوشیدن یه احساس خوبی داشت. لباس من و برادر کوچکترم تقریبا همیشه یک شکل بود. اکثر بچه محلها هم همینطور بودند. نمیدونم اون قدیما این بابا ننهها چرا یک شکل لباس میخریدند. الان که یادش میافتم و برای بچه ها تعریف میکنم همه میخندند.
تو راه برای عید دیدنی هم که مادر ما ول کن نبود: حتما چند بار سفارشات لازم را انجام میداد که دست درازی به شیرینیها و آجیلها نکنیم و شلوغ نکنیم که البته شدنی نبود. موقع برگشتن به خونه کلی سرزنش میشدیم و برای تنبیه باید مشقهای عید را مینوشتیم. معلمهای اون زمون هم که از هر درسی ده بار مشق میدادند تا کل تعطیلات عید خون دل بخوریم تا تمام بشن.
چقدر بازی تو روزهای عید میچسبید و شاد بودیم. الان که به بچه ها نگاه میکنم، اگر تعطیلات را به مسافرت نریم اصلا عید بجز عیدی گرفتنش براشون جذابیتی نداره. حالا هم در این دو سال اخیر با پیدایش پاندمی کرونا و ممنوعیت دیدوبازدید عید، بچه ها بیشتر آسیب دیدند و تنها ماندند، مخصوصا که خیلی از خانوادهها تک فرزند هستند.
دوران ما یکی از بهترین ترفندها برای والدین و بهترین فرصت برای بچهها این بود که میگفتند برید بیرون و میرفتیم تو کوچه بازی میکردیم. الان بجاش بازی با گوشی موبایل انجام میشه و انزوای بچهها بیشتر شده و باعث نگرانی و تاسف که زندگی و سنتهای قدیم روز بروز کمرنگ وکمرنگتر میشه.
البته من صبح زود اولین روز بهار نان سنگک تازه و عسل و سرشیر میگیرم و سنت خانوادگیمون را حفظ میکنم. جای همه دوستان خالی. در سال جدید سلامتی و شادی و بهروزی برای همه هموطنان عزیز آرزومندم.
صفا و صمیمیت موروثیست میمنون عزیز، سفرهتون پر برکت و زندگیتون شاد و خرم. عیدتون مبارک:)
عالی بود میم نون عزیز
واقعا صبحونه پر و پیمان و. شیرین شروع خوبی برای سالی پر برکت و شاد میتونه باشه
سال جدید برای شما و خانواده محترمتون پر از شادی و عسل باشد.
ممنونم از شما نگارمن عزیز و مهربان و استاد گرامی سیروس خان عزیز و همه دوستان که این نوشته را خواندند ، امروز که روز اخر سال هست امیدوارم پایانی بر همه غمها و ناراحتی های همه عزیزان باشه و در سال نو بهروزی وسلامتی برای همه ایرانیان و پارسی زبانان ارزومندم ، عیدتان مبارک و نوروزتان خجسته باد