خاطرات یک کارگرِ بیکار: آپولینر یا مارسل دوشان؟

مرتضی سلطانی


یک هفته است بیکارم و تنها دارایی ام هفتاد هزار تومان بود.

امروز ویرم گرفت که تمام دارایی ام را به داو بگذارم. ویرم گرفت که کل سرنوشت این چند روز آینده ام را به چیزی کاملا شانسی گره بزنم. رفتم با کسی تمام پولم را شرط بندی کردم، بر سرِ حدسِ دو نمره سمت راست پلاکِ ماشینهایِ در حال گذر.

هیجانِ اینکه تمام دارایی ام میتواند بندِ دو عدد باشد، خیلی لذتبخش تر از خستی بود که در این چند روز، برای هزینه کردن هر یک ریالش بخرج میدادم. باختم.

شب، رفتم درِ خانۀ دوستم از او چند نخ سیگار قرض گرفتم.

عجیب اینجا بود که حتی قبل از این قمار، مطمئن بودم که وقتی ببازم، از اینهمه بی قیدی خودم به اهمیت پول احساس قدرت خواهم کرد، اما بجای احساس قدرت، به طرزی غریب درگیر این فکرم که آیا این جمله که "ما خواستار این حقیم که به رنگ های مختلف بشاشیم!" از آپولینر بود یا از مارسل دوشان؟