دیدن حسن روحانی درمراسم 22 بهمن زحمات او و قول و وعده هایش را به یادم آورد و فریاد او که چرا زندانی سیاسی؟  این شعر را به پاس آزادی زندانیان سیاسی و احیای حقوق شهروندی به وی تقدیم میکنم.

 

 

آ شیخ حسن کلید داره

عمامۀ سفید داره

تو دستۀ چماق زنا

بندۀ زرخرید داره

 

آ شیخ حسن زندون داره

زندون بی نشون داره

اسیر و داغش میکنه

هر کسی که زبون داره

 

آ شیخ حسن امنیتی

با یک گروه ضربتی

چماق زده به زندونی

زندونیای پا پتی

 

آ شیخ حسن منشور آورد

یه منشور عن شور آورد

بی فایده و بی خاصیت

برای روی گور آورد

 

حقوق شهروندی میده

وعدۀ نون قندی میده

به انفرادی کسل

وعدۀ هم بندی میده

 

آ شیخ حسن منشورتو

اون منشور عن شورتو

تو زندونا نشون دادی؟

زورفهم شدن منظورتو؟

 

آ شیخ حسن منشورکی

منشور آورده زورکی

چه حقی و چه منتی؟

راستی که خیلی کلکی

 

آشیخ حسن روضه بگو

از درس و از حوزه بگو

از عبا و از عمامه

از گیوه و موزه بگو

 

تو حوزه که راهت دادن

قرآنو خوب یادت دادن؟

زیر و زبر بلد شدی؟

چی دادی و چی بت دادن؟

 

آ شیخ ما منشور نمی خوایم

رهبر ناجور نمی خوایم

برو که ما بیشتر از این

قلدری و زور نمی خوایم

 

برجام و منشور رو ببر

باهاش یک کم سماق بخر

برای حفظ رهبری

حق رو ولش، چماق بخر