در دهه 1350 خورشیدی قدرت های کمونیستی سیاست تهاجمی در پیش گرفته و در قاره های مختلف شروع به تحریک و کمک رسانی به نیروهای محلی کمونیست کردند. یک جنبش چریکی موفق هم در ایالت Dhofarظفار سلطان نشین عمان پای گرفت. تسلط کمونیستها بر سلاله میتونست تهدیدی جدی برای همه کشورهای حاشیه خلیج فارسی و استان های جنوبی ایران باشد
در سال ۱۳۴۹ سعید بن تیمور با کودتای پسرش برکنار شد. سلطان جدید که به سلطان قابوس مشهور شد، با گسترش مبارزات جنبش آزادیبخش عمان روبرو بود. این جنبش تا اوایل دهه ۵۰ توانسته بود به پیروزیهایی دست یابد و مناطقی را در عمان تصرف کند. از آنجا که بریتانیا از عمان و خلیج فارس بیرون رفته و جز مستشاران اندکی در آن نمانده بودند، سلطان قابوس از کشورهای عربی درخواست کمک کرد اما جز اردن کشور دیگری دخالت نکرد بنابراین سلطان قابوس رسماً از ایران در خواست دخالت نظامی کرد. در سال ۱۳۵۱ و با امضای یک پیمان میان طرفین در تهران آغاز گردید و در آذر ۱۳۵۱ اولین یگان نظامی ایرانی وارد عمان شد. با درخواست سلطان قابوس در ۲۹ آذر ۱۳۵۲ برای پیاده شدن واحدهای واکنش سریع ارتش شاهنشاهی ایران در صلاله شدت یافت.
از تعداد نیروهای اعزامی ارقام موثقی در دست نیست و در گزارشهای مختلف از ششصد تا چهارهزار نفر برآورد شدهاست. این عملیات سه سال طول کشید و آمار کشته شدگان هیچ وقت رسماً اعلام نشد اما برخی منابع ارتش به کشتهشدن بیش از۷۲۰ نفر از نیروهای ارتش شاهنشاهی و مجروحشدن بیش از ۱۴۰۴ نفر اشاره دارند. خبر جنگ ایران با ظفار تا ۱۳۵۳ رسماً اعلام نشد. در آن سال حکومت وقت گزارشگرانی را به منطقه فرستاد. سرانجام حکومت ایران روز ۲۵ مهر ۵۴ اعلامیه پایان کار شورشیان راصادر کرد و سلطان قابوس در آذر ۱۳۵۴ بهطور رسمی اعلام کرد که جنگ ظفار پایان یافتهاست. جنبش آزادیبخش عمان در سال ۱۹۸۱ منحل شد. برخی از نیروهای ارتش ایران باقیمانده در عمان با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ به ایران بازگشتند
در حال حاضر این شهدا در زیر زمینی در باغ دوم زیارتگاه خواجه ربیع مشهد غریب و بیکس افتاده اند. آنها کار بزرگی انجام دادند. اگر کمونیستها بر شبه جزیره عربستان مسلط می شدند امنیت و تمامیت ارضی کشورمان ایران مورد تهدید جدی قرار میگرفت.
این شهدا در سرزمینی دور از خانه به خاطر ایران جنگیدند اما در حال حاضر نادیده گرفته میشوند. در 43 سال گذشته هیچ بزرگداشتی برایشان برگزار نشده است.
نمایش گالری در اندازه بزرگ
خیلی جالب. بسیار ممنون.
در تبا تب آن دوران در لشکر ۹۲ زرهی اهواز، تیپ۱ پیاده، گردان ۱۶۵، گروهان ۱ خدمت میکردم که طرفهای ساعت ۸ شب دو تا ریو در محوطه گروهان پارک کردند و خبر آمد که آماده برای اعزام به عمان شوید که برق از همه پرید. خوشبختانه فردای آنروز مطلع شدیم که دستور لغو شد و همگی از هراس رفتن به جنگ در ظفار نفس راحتی کشیدیم. شنیده بودم که از یک تیپ از لشکر خراسان فقط یک استوار جان سالم بدر برده بود. روح تمام شهدای ارتش در ان جنگ شاد ویادشان گرامی باد