عمومی

دنبال کن


عضو از ۱۵ مهر ۱۳۹۱

رضاشاه مدرسه‌ی بهائی‌ها را به طویله تبدیل کرد

مدرسه‌ی تربیت؛ در زمره‌ی مدارس‌ِ جدید قاجاری محسوب شده که جمعیتِ بهایی‌ها تاسیس کرد. ابتدا در اداره مدرسه عقاید خود را نشر نمی‌دادند، مدرسه رونق گرفته اما به گزارش مخبرالسلطنه هدایت، رضاشاه در ابتدای سلطنتَش که سعی می‌کرد از خود چهره مذهبی نشان دهد؛ مدرسه را بسته و آن را به طویله تبدیل کرد.

در تصویر:
۱ـ سوزان مودی اولین بهایی زن آمریکایی
۲ـ چارلز راسل سفیر وقت آمریکا در ایران
۳ـ شیخ‌الرییس ابوالحسن میرزا
۴ـ شازده فرمانفرما
۵ـ ادیب طالقانی

خـواب نـواب عِلـیّه‎

خواب خوش مهد علیا (ملک‌جهان خانم) برای سلطان ناصرالدین شاه قاجار.


قربانت شوم چون دیشب بحمدالله مژده فتح رسید[غلبه میرزا محمد خان سپهسالار بر ترکمانان متجاوز]، امروز هم اول ماه است، خواستم به این مژده خوب چشم شما را روشن و دل شما را شاد کنم. این خواب را مثل خواب های مردم سهل نگیرید. من ملای فقیر و سید عمامه دار و از زنهای زوار نیستم که از برای طمع خواب درست بکنم. ملعون است هر کس خواب جعل بکند وانگهی از قول امام، در حضور خودش.

دیشب در خواب ديده شد که حرم مبارک [رضوی] خلوت است. هیچ کس از مرد و زن نیست مگر من و زن "بهاءالدوله" مرحوم و زن حاجی بهرام میرزا که پیش من است. ما در گوشه ای ایستاده ایم و گریه می کنیم، شما را دعا می کنیم. صلوات می فرستیم، در آن بین، شما تنها از در بالای سر، با جقه و هیکل وارد حرم شدید، آمده پهلوی قفل ایستادید به زیارت کردن، همین که شما آمديد در ضریح مطهر باز شد. حضرت با عمامة سبز، بیرون آمدند، از سر تا پا نور می بارید که چشم درست کار نمی کرد. شما همان ساعت افتادید به روی پای مبارک، حضرت دست به پیشانی شما گذاشت. سر شما را بالا کرد. سه مرتبه فرمود بارک الله از تو راضی هستم. بعد دست بردند شمشیری به کمر شما بستند. از بس برق می زد، حرم روشن شد. فرمودند همه عرضهای ترا با هر چه از ما خواسته بودی قبول فرمودیم. این شمشیر را ببند، آن طور که دلم می خواهد تو عمر می کنی و عمر خوب و آن طور که دلت می خواست قبول شد و خواهد شد و مکرر فرمودند" بارك الله مرحبا". بعد فرمود [ند]چرا یک شب چراغ آوردی، دیگر نیاوردی به سر مبارک همین.. خواب همین طور است. به غیر شما به احدی نمی گفت حضرت ... این خواب جای دیگر گفته نشود. اگر پیش شما بودم، شما را زیارت می کردم. خوشا به احوال شما ،نظر کرده شدید و ... سند ناتمام است.

سند شماره ۵۲۳۹۱ ـ ۲۹۵ اسناد سازمان اسناد ملی ایران . برداشت از : دکتر عبدالحسین نوائی، مهدعلیا به روایت اسناد،تهران ، اساطیر، ۱۳۸۳ صص۵۱ – ۵۲ .
 

کَرنا یکی از کهن‌ترین سازهای بادی ایران است

کَرنا یکی از کهن‌ترین سازهای بادی ایران است که در خانواده سازهای بادی قمیش دار دسته‌بندی می‌شود. بر اساس نوشته‌های تاریخی و اشیاء مکشوفه از امپراطوری هخامنشی، پیشینه ۲۵۰۰ ساله اش، قطعی به نظر می‌رسد. هرودوت مورخ یونانی عهد باستان می‌نویسد: «در زمان کورش بزرگ، سپاهیان با صدای شیپور حاضر باش، رهسپار میدان جنگ می‌شدند.»

به دلایلی که خواهد آمد، شیپور مورد نظر هرودوت، همان ساز کرناست. استرابون دیگر مورخ یونانی، نشانی دقیق تری به ما می‌دهد. وی با اشاره به دوره‌های آموزشی شاهزادگان و امیر زادگان هخامنشی می‌نویسد: «هر روز پیش از دمیدن آفتاب، جوانان با صدای کرنا به تمرین‌های نظامی فرا خوانده می‌شدند. مربیان، پسران را به دسته‌های ۵۰ نفری تقسیم می‌کردند و ریاست هر دسته را به یکی از پسران شاه یا یکی از امیر زادگان می‌سپردند.»

بر این اساس معلوم می‌شود کرنا در گذشته یک ساز حکومتی بوده و برای اعلان‌ها، جشن‌ها و جنگ‌ها به کار می‌رفته‌است. اما سندی از این بهتر، یک شیپوره مفرغی است که در سال ۱۳۳۶ خورشیدی (۱۹۵۷ میلادی) از نزدیکی آرامگاه منسوب به داریوش سوم در نزدیکی پارسه پیدا شد. بلندای این نمونه منحصر به فرد ۱۲۰، قطر دهانه بیرونی ۵۰ و قطر دهانه کوچک و محل نواختن دهان ۵ سانتی‌متر است و هم اینک در گنجینه ی دیرینکده تخت جمشید استان فارس نگهداری می‌شود. ساز یاد شده به کرنای هخامنشی یا پارسی نیز شهرت دارد.

راز شنود شده از کاخ گلستان

اندکی پس از انتخاب «ژیسکار دستن» به ریاست‌جمهوری، شاه و شهبانو در اواخر بهار سال ۱۹۷۴ (پنج سال پیش از وقوع انقلاب) سفر رسمی «پرشکوهی» به پاریس داشتند که در جریان آن، موافقت‌نامه‌هایی در زمینه همکاری اتمی به امضا رسید و به سرمایه‌گذاری ایران در شرکت غنی‌سازی اورانیوم اورولیف منجر شد.

چند ماه بعد که شاه و همسرش برای ورزش‌های زمستانی به سوئیس رفته بودند، رییس‌جمهور فرانسه که به همین منظور آنجا بود، به دیدار شاه رفت. آقای نهاوندی می‌نویسد که این امری استثنایی بود که نشان از ابراز احترام ژیسکاردستن به شاه داشت، اما رییس‌جمهور فرانسه برای دیدار با شاه ایران چند دقیقه‌ای مجبور به انتظار شده بود، آن هم به‌دلیلی که «ویلیام شوکراس»، نویسنده کتاب آخرین سفر شاه، علت آن را «ورق بازی شاه با دوستانش» خوانده است.

نویسنده از قول اردشیر زاهدی همراه همیشگی شاه این موضوع را رد کرده و نوشته که شاه مبادی آداب‌تر و به تشریفات مقیدتر این بود که چنین رفتاری داشته باشد.

در پانوشت همین بخش، توضیحی نوشته شده که نشان می‌دهد چند هفته پیش از درگذشت شاه در قاهره خود نویسنده در‌این‌باره از شاه سوال کرده است. «ماجرا را بی‌اساس دانست و گفت که ژیسکار را در حد توجه به این مسائل،  کوچک نمی‌داند» و از قول شاه ادامه می‌دهد که «اگر هم منتظر ماند، برای آن بود که زودتر از موقع رسید.»

اما ماجرا در همین جا ختم نمی‌شود. یک سال پس‌از این، رییس‌جمهور فرانسه به اتفاق همسرش و هیئتی بزرگ برای دیدار رسمی عازم ایران شد.

«در تهران از او با رعایت کامل همه تشریفاتی که برای روسای ممالک مقرر و معمول بود پذیرایی به عمل آمد. یکی از دختران رییس‌جمهور فرانسه به اتفاق نامزد آینده‌اش، در شمار همراهان بود. گویا هنگامی که هرمز قریب، رئیس کل تشریفات شاهنشاهی برای ترتیب محل استقرار مدعوین مختلف بر سر میز شام رسمی به افتخار رییس‌جمهور فرانسه با متصدیان فرانسوی تشریفات به گفت‌و‌گو پرداخت، آن‌ها از او خواستند که نه‌تنها دختر رییس‌جمهور، بلکه نامزد آینده او را در بالای میز شام، همردیف شاهدخت‌ها و شاهپورها و مقام‌های عالی دو کشور قرار دهند.»

کتاب در ادامه چنین روایت می‌کند که هرمز قریب، رئیس کل تشریفات دربار ایران از اجابت این خواست سر باز زد و پس از اصرار مامور تشریفات فرانسوی، «مرتکب اشتباهی شد و گفت که مراتب را به عرض شاه خواهد رساند.»

به نوشته نهاوندی، گویا شاه از این پرسش رئیس تشریفات دربار برآشفته می‌شود و می‌گوید که این کار به او ارتباطی ندارد، «وظیفه خودتان را انجام دهید و مقررات تشریفات را اجرا کنید»، در نتیجه هرمز قریب از قبول «درخواست بی‌جای فرانسوی‌ها» امتناع می‌کند و می‌گوید که «اعلیحضرت اجازه نفرموند که در تشریفات، انحرافی حاصل شود.»

این موضوع تشریفاتی و به ظاهر ساده، پیامدی سنگین بر روابط شخصی شاه و ژیسکار دستن داشت.

 «نتیجه اینکه بر سر میز شام که صدو سی نفر در آن حضور داشتند، نامزد آینده دختر رییس‌جمهور فرانسه در انتهای میز، یعنی در جای خودش نشسته بود»

در پایان مراسم رییس‌جمهور فرانسه عازم محل اقامتش در کاخ گلستان تهران شد. ژیسکار دستن در گفت‌و‌گو با همسرش، محل نامزد دخترشان را نامناسب و هدایا را در شان خود نمی‌داند و شاه را «تازه‌به‌دوران رسیده» می‌خواند.

به نوشته نهاوندی، کاخ گلستان هم مانند اقامتگاه‌های مشابه در همه کشورها، مجهز به دستگاه‌های شنود بود، بنابراین سخنان ژیسکاردستن بامداد روز بعد به اطلاع شاه رسید. سال‌ها بعد رییس‌جمهور فرانسه در خاطراتش به گفت‌وگوهایی که در کاخ گلستان با همسرش داشته اشاره‌هایی کرده و محیط و میزبانی را به تئاتر، و مهمانان را به بازیگران تشبیه کرده و همه‌چیز را دلخراش می‌خواند.

هوشنگ نهاوندی در این بخش می‌نویسد که «این مذاکرات شبانه می‌تواند دلیلی باشد برای آنکه ماجرای گفت‌و‌گوهای ژیسکار دستن به یک حادثه سیاسی تبدیل شده بود و او نیز بعد از آن آگاه شده و خواسته آن را به نحوی ذکر کرده باشد یا توجیه کند.»

نویسنده در ادامه از دلخوری شاه و دربار از رفتار رییس‌جمهور فرانسه می‌نویسد و نکته جالبی را می‌گوید که برای درک بخشی از روح جاری در ارتباط با دربار ایران و مقام‌های عالی فرانسه شنیدنی است.

به نوشته نهاوندی، پس از این ماجرا، از پسوند دستن که عنوان اشرافی‌ای بود که عمو رییس‌جمهور وقت فرانسه طبق قوانین فرانسه خریداری کرده بود، در محیط دربار ایران استفاده نمی‌شد و شاه او را فردی می‌خواند که تبار اشرافی ندارد و اگر خودش تازه به دوران رسیده بود، ژیسکار «تازه به دوران رسیده‌تر بود.»

هوشنگ نهاوندی دلخوری رییس‌جمهور فرانسه را از نحوه پذیرایی‌اش در ایران و ناراحتی شاه از رفتار ژیسکار دستن که برادر شاه هم آن را «متکبرانه و آمیخته به تحقیر» خوانده بود، بر سرد شدن روابط دو کشور موثر می‌داند و‌می‌نویسد که «این سردی روابط دو رییس مملکت بر رفتار دولت فرانسه به هنگام ورود خمینی به این کشور تاثیر گذاشت و در کنفرانس گوادلوپ، ژیسکار دستن بیش از همتایان دیگرش با محمدرضا پهلوی ضدیت نشان داد.»
 

نایکی یا الهه نیک بالدار

سنگ‌نگاره طاق بستان؛ نایکی یا الهه نیک بالدار (که پیروزی را در هر زمینه‌ای از جمله هنر، موسیقی، جنگ و دو و میدانی نشان می‌دهد) نخستین تابلوی سنگی با رعایت قاعده و اصول نقاشی در جهان است.

طاق‌بستان یا تاق‌بستان مجموعه‌ای از سنگ‌نگاره‌ها و سنگ‌نوشته‌های دورهٔ ساسانی است که در ایران در محله طاق‌بستان در شمال شرقی شهر کرمانشاه و در غرب ایران واقع شده‌است. این مجموعه در قرن سوم میلادی ساخته شده‌است و ارزش هنری و تاریخی زیادی دارد. طاق‌بستان یکی از قدیمی‌ترین و زیباترین آثار باستانی ایران به‌حساب می‌آید.

سنگ‌نگارهٔ شکارگاه سلطنتی طاق بستان نخستین تابلوی سنگی با رعایت قاعده و اصول نقاشی در جهان به حساب می‌آید. در این حجاری خسرو سوار بر شبدیز به گونه‌ای است که گویی اثر از روی نقاشی، نقش شده‌است. همچنین در طاق بزرگ آثاری از زنان موسیقی دان به چشم می‌خورد که به نواختن چنگ و سازهای بادی مشغول هستند.

در قسمتی دیگری از طاق بزرگ صحنهٔ شکار گراز به چشم می‌خورد که از نظر حرکت و نمایش از جمله شاهکارهای هنر سنگ‌نگاری به‌شمار می‌رود، که در سبک هنری، نزدیک به سبک نقاشی بر روی دیوار است.

برخی از محققین معتقدند این بنا یادبود الهه آناهیتا است. آناهیتا ایزد بانوی، آب های روان، زیبایی، فراوانی و برکت در دوران پیش از اسلام بوده است. اما برخی دیگر بر اساس نوشته‌های به جا مانده از مورخین آن را کاخ ناتمام خسرو پرویز می‌دانند.
 

جوادخان قاجار شجاعانه در برابر روسها جنگید‎

تصویری از آرامگاه جوادخان زیاد اوغلی قاجار (۱۸۰۴ – ۱۷۴۸ میلادی) در شهر گنجه؛ جمهوری آذربایجان.

جوادخان قاجار از تیره زیادلو یا زیاد اوغلی ایل قاجار بود که از زمان صفویه در گنجه سمت بیگلربیگی داشتند. در سوم ژانویه ۱۸۰۴ میلادی در آغاز دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه در زمان قاجار و در جریان تهاجم سپاهیان روسیه تزاری به فرماندهی ژنرال سیسیانوف به گنجه، پس از جنگی دلاورانه با یک پسر خود کشته شد. روس‌ها سه روز شهر را قتل‌عام کرده و اکثر اعیان و اهالی گنجه به قتل رسیدند.

با این حادثه گنجه از دست ایران رفت. او آخرین حکمران خاندان زیاداوغلی قاجار است که بیش از سیصد سال بر گنجه و قره باغ فرمانروائی کردند. با در گذشت او حاکمیت دولت ایران در گنجه نیز به پایان رسید و در واقع خاندان او نماد حاکمیت ایران در قفقاز به‌شمار می‌رفتند.

گفته می شود که هنگامی که خبر کشته شدن جوادخان و حسینقلی آقا به خانه رسید، صدای شیون بلند شد، اما سرونازخانم، همسر جوادخان فریاد زد: "جوادخان کشته شد؛ اما ایران که نمرده‌است، همه جا را سنگر ببندید و آماده باشید تا به جوادخان بپیوندیم. آنگاه گفت شاهنامه را بیاورید تا تفألی بزنیم، امروز روز رزم است و دیوان حافظ را جایی نیست. وقتی که کتاب را گشود، با بانگ رسا گفت که گوش کنید که چه می‌گوید:

همه سر به سر تن به کشتن دهیم، از آن به که کشور به دشمن دهیم

کتاب را بست و گفت: شنیدید، پس عمل کنید.
 

شاه زند قصد داشت جواهراتِ ایران را به انگلیسیها بفروشد

سلطان آقامحمدخان قاجار بود که اهمّ این جواهرات را (از لطفعلی‌خان زند و شاهرخ‌شاه افشار) جمع‌آوری کرد؛ علی‌الخصوص اینکه لطفعلی‌خان زند؛ قصد داشت جواهرات (دریای نور و ... ) را به سِر هارفورد جونز (نخستین وزیر مختار دولت بریتانیا در ایران) بفروشد.

منبع: کتاب آخرین روزهای لطفعلی خان زند، اثری از سر هارفورد جونز، چاپ اول، ۱۳۵۳ خورشیدی، ترجمه از هما ناطق و جان گرنی.
 

عارف قزوینی و دینشاه ایرانی

کنسرت جمهوریت عارف، بهار ۱۳۰۲ خورشیدی، در حیاط گراند هتل تهران.

عارف قزوینی شاعر، موسیقی‌دان و تصنیف‌ساز ایرانی دوران قاجار و پهلوی بود.

دینشاه ایرانی، مترجم و نویسنده هندی و زاده شده در شهر بمبئی است. وی از پارسیان هند و از پیشوایان مشهور زرتشتیان بمبئی بود.

سر به دار می‌دهیم ـ تن به ذلت نمی‌دهیم

سربداران نام سلسله و جنبشی ایرانی‌تبار و فارسی‌زبان ایران در سده هشتم خورشیدی در ایران بود که به یکصد و بیست سال چیرگی مغول‌ها بر ایران پایان دادند.

خواستگاه این قیام روستایی به نام باشتین در داورزن امروزی بود. سربداران نام جنبشی مردمی در روستای باشتین و سبزوار خراسان بود که علیه ستم و تعدی فرمانروایان مغول و عاملان آنان با شعار «سر به دار می‌دهیم تن به ذلت نمی‌دهیم» ایجاد شد.

قیام سربداران با آن‌که جنبشی محلی بود و مدت زیادی دوام نیافت، اما در تاریخ ایران اهمیتی خاص دارد، زیرا در پی این قیام و با نیرو گرفتن از پیروزی‌های آن بود که در نقاط دیگر نیز مردم روستاها سرکشی آغاز کردند.

امرای سربداران در اداره حکومت با یکدیگر اختلاف بسیار داشتند و بسیاری از آنان با توطئه یاران خود از پای درآمدند. با این همه در مدت کوتاه حکومت آن‌ها، آبادانی بسیار صورت گرفت و خرابی‌های حملهٔ حمله مغول به ایران تا حد زیادی جبران شد.

امیران سربدار در پی بهتر کردن زندگی روستاییان و طبقه محروم شهر بودند و به نوعی از مساوات در تقسیم عواید و ثروت عمومی اعتقاد داشتند.


سربدارانِ دیگری باید بیاید، حالا احتیاجِ دیگری به این چنین دلیرانی داشته تا دست در دست، همه با هم نظامِ کثیفِ اسلامی را در ایران زمین از پای درآوریم.

پیروزی نزدیک است.

مطالعه کتاب سربداران، اثری از محمد رضا حسن بیگی، توصیه می شود.

شورشیان ۵۷ خورشیدی راننده آمبولانس را اعدام کردند

محرم کوچک بیگی راننده آمبولانس و یکی از اهالی قریه بدل آباد شهرستان خوی آذربایجان غربی در شهربانی خوی به حکم خلخالی؛ حاکم شرع خمینی تیرباران شد.

اتهام وی بردن نظامیان زخمی به بیمارستان بود.

محرم کوچک بیگی راننده آمبولانس شهر بود، روز ۱۸ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی نبرد سختی بین ارتش و انقلابیون مسلح شده در می‌گیرد، بیش از ده تن از نظامیان و‌ افسران نیروی زمینی ارتش به شدت مجروح می‌شوند، از پادگان ارتش درخواست آمبولانس می‌شود و محرم برای انتقال آنها به بیمارستان راهی پادگان ارتش می‌شود، این جرم محرم بود.

محرم تنها بی گناهی نبود که به جرم کمک به زخمیان کشته شد و امروز پس از چهل سال و اندی؛ رژیم خونریز در پوشش استفاده از نام آمبولانس نیروهای مزدور خود را جهت سرکوب ملت بپاخاسته جابجا میکند.

لعنت بر شما... انتقام می‌‌گیریم.
 

بیشتر