عمومی
عضو از ۵ شهریور ۱۳۹۹
روزهایی که با مرگ آغاز می شوند
اجرا ی حکم اعدام سه متهم «خانه اصفهان»
رادیو فردا: با وجود مخالفتهای مردمی در ایران و خارج از کشور و درخواستهای متعدد جامعه بینالمللی، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی روز جمعه سه متهم در پرونده موسوم به «خانه اصفهان» را اعدام کرد.
مرکز رسانه قوه قضاییه اعلام کرد که حکم اعدام صالح میرهاشمی، مجید کاظمی شیخ شبانی و سعید یعقوبی کردسفلی بامداد روز جمعه ۲۹ ارديبهشت به اجرا درآمده است.
ساعتی پس از انتشار این خبر، پسرعموی مجید کاظمی به رادیوفردا گفت که برادر مجید در مقابل زندان دستگرد بازداشت شده است.
به گفته این وابسته خانوادگی کاظمی، «از تحویل دادن اجساد هم امتناع شده و خانوادهها از وضعیت اجساد بیخبرند».
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در توجیه اعدام این سه نفر از آنها به عنوان «تروریست» یاد کرده و بار دیگر مدعی شده که آنان در کشتن سه مامور امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی نقش داشتند.
پیشتر نیز قوه قضائیه بازداشت و صدور حکم اعدام برای این سه متهم را در ارتباط با کشته شدن دو بسیجی به نامهای محسن حمیدی و محمد كریمی و یک سرهنگ یگان ویژه به نام اسماعیل چراغی در اعتراضات شامگاه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ محله خانه اصفهان اعلام کرده بود.
این در حالی است که این سه نفر، حتی در اعترافات اجباری که از آنان پخش شد، این اتهام را نپذیرفته بودند >>>
دسته: تعیین نشده
موانع هر روزه آتئیستها
ستارههای اتفاقی و ستارههای کمنور: دربارهی کنشگران گمنام «زن، زندگی، آزادی»
«اگر میخواستند متحد نباشیم، نباید هرگز یونیفرم تنمان میکردند.»
مارگارت اتوود، سرگذشت ندیمه
بیش از شش ماه از آغاز اعتراضات سراسری در سال ۱۴۰۱ میگذرد، اعتراضاتی که با قتل مهسا امینی در اواخر شهریورماه آغاز شد و شعلهاش با طنین «زن، زندگی، آزادی» سراسر ایران را فرا گرفت. صدای این انقلابِ زنانه بلند و رسا بود و نشنیدنش ناممکن. با این حال، این انقلاب در سطح بازنمایی، همچون تمامیِ دگرگونیهای اجتماعی، مناقشههای خاصِ خود را دارد، مناقشههایی از جنس نمایندگی و تعلقات سیاسی و اجتماعیِ معترضان.
به همین علت شاید کار درست، توصیف تصویری باشد که هرکس از دریچهی دوربین خود میبیند. در این یادداشت میکوشم تا تصویری را نشان دهم که به نظرم از دیدِ عدهی زیاد (و تأثیرگذاری) پنهان مانده است. علاوه بر این، تلاش میکنم تا خطوط ربط ظاهراً کمرنگ میان نامهایی را که در این سالها زیاده شنیدهایم پررنگتر کنم، به این امید که به ما در شرح وضعیت کمک کند. برای این کار از شیوهی منجمان قدیمی الهام گرفتهام که ستارهها را به هم وصل میکردند تا با ترسیم صور فلکی، تصویری قابلفهم از آسمان برای خود بسازند.
آنچه در ادامه میآید، روایتی است شخصی و غیرشخصی از نسبتِ «ما» با خیابان و تلاشی مقدماتی برای تبیین آن.
چهار روز از ۲۱ تیرماه ۱۴۰۱ میگذشت. از چند هفته پیشتر تعدادی از زنان ایرانی در شبکههای اجتماعی، کمپینی به راه انداخته بودند با عنوان «حجاب بیحجاب». بنا شده بود که در آن روز (روز عفاف و حجاب به روایت جمهوری اسلامی)، در جای خاصی جمع نشویم، اما هرجا که هستیم، و هر برنامهای که داریم، در روند عادیِ روزمرهمان، آنطور که سنت «مقاومت، زندگی است» یادمان داده بود، بدون حجاب حاضر شویم. چیز جدیدی نبود و به همین دلیل، بعضی نمیخواستند به آن بپیوندند زیرا فکر میکردند که نقطهی بیمعنایی میشود در تاریخ طولانی مبارزهی زنان ایرانی علیه حجاب. اما اشتباه میکردند، زیرا آن روز به نقطهی مهمی در تاریخ مبارزه با جمهوری اسلامی تبدیل شد. نه به علت حضور شجاعانه (اما به دلایلی کمرنگِ) زنان بیحجاب در خیابانها (رخدادی که به بازداشت حداقل دو نفر ــ ملیکا قراگوزلو و سوری بابایی چگینی ــ انجامید)، بلکه به علت شیوهی مبارزهای که با واکنش خشونتآمیز جمهوری اسلامی رسمیت یافت. به علت نوع مقاومتی که فقط دو ماه طول کشید تا جرقهاش به آتش بدل شود. در ۲۵ تیر سال گذشته سپیده رشنو، ویراستار و نویسندهی ۲۸ سالهی خرمآبادیِ مقیم تهران، در پی انتشار ویدیویی بازداشت شد که در آن، با کمک دیگر زنان، زن محجبهی مزاحمی را که بیاجازه در حال فیلمبرداری از او و تهدید و دخالت در نوع پوششاش بود، از وسیلهی نقلیهی عمومی بیرون میانداخت.
پیش از آن بارها ویدیوهای مشابهی در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود: زنانی که دوربینشان را به اسلحه تبدیل کرده بودند و اعتبار اجتماعی و «آبرو»ی متجاوزان به حریم شخصیشان را نشانه میرفتند.
اما چرا داستان سپیده فرق داشت؟ چرا بدنهی طبقهی متوسطی که پیش از آن مبارزه با حجاب اجباری را نادیده میگرفت، حالا ناگهان جرقهای را دیده بود و از ربودن و پخش ویدیویی از چهرهی شکنجهشدهی سپیده چنان به خشم آمده بود که سپیده را همچون قهرمانی میستود؟
من مدتها به این پرسش فکر کردهام: به ویدا موحد، که حتی هنوز نمیدانیم چطور فکر میکند یا چه موضع سیاسیای دارد، اما یک روز از خانه بیرون رفت و بر سکوی بلندی در خیابان انقلاب تهران ایستاد، شال سفیدش را بر سر چوب زد و به نماد مبارزه با حجاب اجباری تبدیل شد. همان دختر کمی بعد دوباره بیروسری با بادکنکهایش روی گنبد عجیب و نازیبای میدان انقلاب ایستاد. به سپیده رشنو، که خشمش خشم زنانِ همطبقه و همتجربهاش بود، همان زنانی که نه میبخشند، نه میگذرند و نه از تهدیدها میترسند. و به مهسا (ژینا) امینی، که به سادگیِ همهی دختران ۲۲ سالهای بود که میشناسم، دخترانی که چیزی جز «زندگی نرمال» نمیخواهند. اما مأموران گشت ارشاد همین را هم برنتابیدند و او را به قتل رساندند.
باید خط اتصال این سه نام را با دختران شجاع اعتراضات ۱۴۰۱ پیدا کرد، دخترانی که شجاعتشان، روسریسوزانشان، رقصیدنشان، روی سطل زباله ایستادنشان، شعار دادن و گلوله خوردنشان همهی جهانیان ــ به استثنای خودشان ــ را تکان داده است.
کافی بود در خیابان باشید تا ببینید دختری که از سطل زباله بالا میرود یا انگشتش را به نشانهی تهدید رو به مأمور مسلح جمهوری اسلامی تکان میدهد گمان نمیکند که سرگرم انجام کارِ بزرگی است. انبوه زنان سیاهپوش و ماسکزده و بیروسری طوری در خیابان میدویدند یا راه میرفتند که گویی همهی عمر چنین کرده بودند. اما این امر برای مردانِ حاضر در خیابانها عجیب بود.
برای زنان اما عرصه، عرصهی «بالاخره دیده شدن» بود. زنانی که از روز تولد، با تمام قوا جنگیدن را تمرین کرده بودند و اسیر حاشیهها و ایدئولوژیها نشده بودند، زنانی که زیستن را بلد بودند و تازیانهی مردسالاری خم به ابرویشان نیاورده بود >>>
دسته: تعیین نشده
پلمپاندیشی
***
چرا طلا و ارز در ایران گران میشود
اگر در سال ۱۳۹۰ کسی به شما میگفت که دلار ۱۱۰۰ تومانی در سال ۱۴۰۱ به ۶۰هزار تومان و سکهی ۴۵۰هزار تومانی به ۳۲میلیون تومان میرسد، حتماً میگفتید مگر ممکن است که قیمت دلار ۵۴ برابر و قیمت سکه ۷۱ برابر شود؟ اما اقتصاد ایران در اوایل اسفندماه در میان حیرت همگان، قیمتهایی را تجربه کرد که باورش برای خیلیها دشوار است. انگار همه خواب بودند، قیمتها ساعتبهساعت تغییر میکرد و اکثر ایرانیان بهتزده مدام قیمتها را وارسی میکردند.
وقتی قیمت یک کالای مصرفی مثل گوجهفرنگی یا تخممرغ زیاد میشود، اولین پرسش این است که چه اتفاقی در بازار این کالاها رخ داده که قیمتها افزایش یافته است. وقتی که نرخ ارز بهعنوان یکی از متغیرهای اقتصاد کلان در کشوری نفتی نظیر ایران تغییر میکند حتماً در اقتصاد کشور اتفاقی افتاده است که این دماسنج اقتصادی آن را انعکاس میدهد.
اما در این شرایط مسئولان اقتصادی بهجای یافتن علت، افرادی موهومی در خارج را متهم میکنند که نرخ ارز را بالا میبرند و با تأکید میگویند که نرخهای بازار آزادِ ارز را قبول ندارند. در مقابل، این دیدگاه تکراری در بین گروهی نقل میشود که بانک مرکزی به صرافیها دستور داده تا قیمت را بالا ببرند. در حالی که هیچیک از اینها واقعیت ندارد و مشکل چیزی فراتر از این است. لازم نیست که کسی اقتصاد خوانده باشد یا دادههای اقتصادیِ فراوانی را کنار هم بگذارد تا تشخیص دهد که اوضاع اقتصاد کشور خراب است. افزایش شتابان قیمت ارز بدون هیچ محاسبهی دیگری، صاف و پوستکنده در قالب یک عدد ظاهراً ساده نشان میدهد که اوضاع اقتصاد ایران خوب نیست و یک جای کار ایرادی جدی دارد.
انتظار میرود که در این زمان دولت و بانک مرکزی با نگاه به نرخ ارز، ابعاد این ضربهی اقتصادی را شناسایی کنند و بر اساس آن، سیاستهای متناسب پولی و تجاری و حتی سیاسی را برای کنترل و ثبات اقتصادی به کار گیرند.
ارز هم مانند پول در اقتصاد سه ویژگی دارد: وسیلهی معامله، واحد شمارش و ذخیرهی ارزش است. ارز در تجارت خارجی وسیلهی معامله است و بازرگانان برای واردات کالا از ارز استفاده میکنند و به صورت طبیعی تا زمانی که تورم در داخل خیلی زیاد نشده از ارز بهعنوان واحد شمارش استفاده نمیشود. اما وقتی تورم بهسرعت افزایش پیدا میکند قیمت هر چیزی با دلار سنجیده میشود، و این همان اتفاقی است که اکنون در اقتصاد ایران رخ داده است. ممکن است که در مورد کالاها و مواد مصرفی کمتر از دلار استفاده شود اما در اکثر بازارها، بهویژه بازار مواد اولیه و کالاهای وارداتی، از دلار بهجای ریال استفاده میشود.
یکی دیگر از مصارف و کاربردهای ارز این است که وقتی سرمایه به هر دلیلی از کشور بیرون میرود، باید به صورت ارز خارج شود. این همان چیزی است به آن خروج سرمایه میگویند. شهروندان در کمتر جایی از جهان مثل ایران پساندازِ خود را به صورت ارز خارجی نگهداری میکنند. یعنی ارز خارجی در ایران مثل دارایی عمل میکند که در عرف به آن سفتهبازی میگویند. اما ایرانیان چون هر روز پول خود را کمارزشتر میبینند ناچارند که برای حفظ ارزش داراییِ خود در کنار طلا، مسکن و خودرو، ارز خارجی، بهویژه دلار، ذخیره کنند. خرید ارز از سوی شهروندان و پساندازِ آن نیز نوعی خروج سرمایه است.
وقتی ارز به دارایی تبدیل میشود شباهت زیادی به بازار سرمایه و بازار طلا پیدا میکند که ویژگیِ اصلیاش نوسان شدید است؛ یعنی حساسیت زیادی به شوکهای اقتصادی و سیاسی نشان میدهد. این ویژگی به دولت کمک میکند تا ابعاد شوک را ارزیابی کند اما در ایران همواره دولت با دخالت در بازار، نشانههای شوک را از بین میبرد و مانع از آشکار شدن دلایل و ابعاد آن میشود. مثل این است که به بیمار مبتلا به تب فقط تببر بدهیم و به فکر برطرف کردن آنیِ تب باشیم بیآنکه بفهمیم علت بیماری چیست.
دلایل افزایش نرخ ارز
اما چه عواملی به افزایش قیمت ارز میانجامد یا بر نرخ آن تأثیر میگذارد؟ پاسخ این است که نرخ ارز بر اساس نرخ برابریِ قدرت خرید تعیین میشود. یعنی میزان تورم داخلی از تورم کشورهای طرف معامله کم میشود. مثلاً اگر امسال تورم در ایران ۵۰ درصد و تورم کشور طرفِ معامله ۵ درصد باشد، امسال باید ۴۵ درصد به قیمت ارز اضافه شود. با توجه به این که تورم در ایران بسیار بالاست و دولت همواره مانع از افزایش قیمت ارز میشود، بازار ارز همیشه پتانسیل افزایش دارد.
به عقیدهی عبده تبریزی، محروم کردن ایران از دسترسی به ارز حاصل از صادرات، در کنار گرایش عمده به خروج سرمایه از کشور، عامل اصلیِ افزایش نرخ ارز در هفتههای اخیر بوده است.
پس یکی از عوامل اصلی افزایش نرخ ارز، تورمی است که دولت در چهار دههی گذشته به وجود آورده است. به این شکل که دولت به دلیل کسریِ بودجه از بانک مرکزی قرض گرفته یا بانکها و شرکتهای دولتی از بانک مرکزی قرض گرفتهاند و عامل ایجاد نقدینگی شدهاند. حالا بانک مرکزی سعی میکند با تغییر متغیرهای پولی قیمت ارز را کنترل کند، در حالی که در شرایط فعلی به گفتهی دکتر حسین عبده تبریزی، اقتصاددان، متغیرهای تعیینکنندهی قیمت ارز حداقل تا حدی از کمیتهای پولی فراتر رفتهاند و «فقط بررسی معمول متغیرهای پولی توضیح نمیدهد که چرا قیمت ارز با این شتاب و سرعت بالا میرود، بلکه این عامل که ایران نمیتواند از بخش بزرگتری از ارز صادراتی خود استفاده کند، دلیل اصلی بروز وضعیت جاری است.»
چهار بحران ارزی در ده سال
هرچند در چهار دههی گذشته قیمت ارز و طلا همواره رشد کرده و هیچگاه به جای سابق برنگشته اما تجربهی یک دههی اخیر با سه دههی قبل متفاوت بوده است. اقتصاد ایران در دههی اخیر چهار بحران شدید ارزی را پشت سر گذاشته است. این بحرانها تنها با بحران ارزی سال ۱۳۷۳ در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی قابل قیاس است.
اولین بحران ارزی در پاییز ۱۳۹۰ اتفاق افتاد و قیمت ارز شروع به افزایش کرد. این درست زمانی بود که باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، فرمان تحریم نفتی و بانکی ایران را امضا کرد. در آن زمان اوباما اعلام کرده بود که از اوایل تابستان ۱۳۹۱ اعمال تحریمها شروع میشود و مرحله به مرحله از میزان صادرات نفت ایران کم خواهد شد. همزمان، تحریمهای اتحادیهی اروپا علیه اقتصاد ایران نیز گسترش یافت و قیمت دلار از ۱۱۰۰ تومان در سال ۱۳۹۰ به ۳۸۰۰ تومان در سال ۱۳۹۱ رسید.
بعد از آن، بهویژه، پس از ریاستجمهوری حسن روحانی، خوشبینی برای حل مشکل هستهای افزایش یافت و تا سال ۱۳۹۶ اقتصاد ایران بدون مداخلهی بانک مرکزی دورهی نسبتاً باثباتی را در نرخ ارز تجربه کرد. دلیل آن هم این بود که همگان انتظار داشتند گفتگوهای ایران با گروه «پنج بهعلاوهی یک» به نتیجه برسد و به لطف افزایش تعامل با جهان، مشکلات روابط خارجی ایران حل شود و صادرات نفت دوباره به ۲/۳ میلیون بشکه در روز برسد. در این دوره هرچند ایران با مضیقهی ارزی مواجه بود اما پیش از توافق برجام در پاییز ۱۳۹۴ به علت فضای روانیِ حاکم بر کشور، بازار ارز آرام گرفته بود و حتی مردم بخشی از ارزهایی را که در سالهای ۹۰ و ۹۱ خریده بودند به بازار عرضه کردند و قیمتها تقریباً ثابت ماند. متقاضیان احتمالی نیز خرید را به تأخیر انداختند چون خیال میکردند که با افزایش عرضهی ارز بعد از توافق برجام، قیمتها کاهش خواهد یافت. علاوه بر این، خوشبینی نسبت به آینده سبب شد که خروج سرمایه نیز به حداقل برسد. در این دوره با کاهش تورم و یکرقمی شدن آن، نرخ بهرهی بانکی برای سپردهها معنیدار بود و کسی تشویق نمیشد که برای حفظ ارزش سپردههای خود، دلار یا ارزهای دیگری بخرد >>>
دسته: تعیین نشده
فاطمه سپهری، ایستاده بر آرمان
فاطمه سپهری به ۱۸ سال زندان محکوم شد
بی بی سی: دادگاه تجدیدنظر در مشهد حکم ۱۸ سال حبس فاطمه سپهری، فعال سیاسی مخالف حکومت جمهوری اسلامی را تایید کرده است.
اصغر سپهری، برادر این فعال سیاسی با انتشار متنی در حساب توییتر خود از قول وکیل خواهرش نوشته شعبه اول دادگاه انقلاب مشهد وکالت وکیل تعیینی از سوی خانم سپهری را قبول نکرده است و به خاطر عدم اعتراض به حکم بدوی که حدود یک ماه پیش صادر شده بود، این حکم از روز ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ قطعی شده و مجازات اشد (۱۰ سال زندان) آن قابل اجرا است.
خانم سپهری، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور سال گذشته بازداشت شده بود. او مهسا امینی، دختر جوان ۲۲ ساله را که در بازداشت گشت ارشاد جان باخت، «فرزند بیگناه ایران» خوانده و از مردم معترض خواسته بود به خیابان بیایند.
خبرگزاری تسنیم، نزدیک به نهادهای امنیتی ایران، در گزارشی نوشته بود: « نامبرده به دفعات اقدام به دعوت برای آشوب و اغتشاش کرده بود که بیتوجهی او نسبت به تذکرهای پی در پی، منجر به صدور دستور بازداشت شد.»
دسته: تعیین نشده
منشا مسمومیت دانشآموزان در مدارس
نگاهی دیگر به معترضان دههی هشتادی
در نخستین روزهای جنبش اخیر که بعضی آن را «انقلاب ۱۴۰۱»، بعضی دیگر «جنبش زن، زندگی، آزادی»، برخی «خیزش مهسا»، و برخی دیگر «قیام ژینا» میخوانند، بحث تفاوت میان نسلها بهشدت داغ بود. متولدین دههی هشتاد به قهرمان بلامنازع جنبش تبدیل شده بودند، و بسیاری از تحلیلگران و کاربران شبکههای اجتماعی آنها را با نسلهای پیشین مقایسه میکردند و شجاعت و حقطلبیشان را به رخ متولدین دهههای قبلتر میکشیدند. بعضی دیگر نیز آنها را بچههایی بیبهره از دانش تاریخی و سیاسی میدانستند که به علت ماجراجویی و سطحینگری به خیابان آمدهاند. این بحثها زمانی به اوج رسید که با انتشار اسامی و تصاویر نخستین جانباختگانِ این جنبش معلوم شد که آنها نوجوانانی متولد دههی هشتاد هستند. اندکی بعد، جانباختگان دیگری هم به این فهرست اضافه شدند، متولدین دههی هفتاد، دههی شصت، دههی پنجاه و حتی دورتر.
رسانهها هم از این بحثها استقبال کردند و بعضی صفات را به این نسل و بعضی صفاتِ دیگر را به نسلهای پیشین نسبت دادند. این هم از آن دست دوگانهسازیهایی بود که جذابیت دارند و تقابل به وجود میآورند. مثل بعضی دوقطبیهای دیگر: خارجنشین/داخلنشین، استمرارطلب/ویرانیطلب، وطنپرست/خودفروخته
رسانهها به مصاحبه با «دههی هشتادیها» روی آوردند. در مصاحبهای یک دههی هشتادی گفت: «ما دههی هشتادیها اهل کارِ گروهی هستیم و کلاً روحیهی آزادیخواه داریم، خونگرم و بامعرفتایم. نه اینکه چون خودم دههی هشتادی هستم این حرفها رو بزنم، نه، چون تو دوستام و اطرافم میبینم، میگم. ما معمولاً پشتِ هم هستیم و خیلی زود همدیگر رو از طریق وب و شبکههای اجتماعی پیدا میکنیم.» اما این بحث هم مثل بسیاری از دیگر بحثها قبل از اینکه عمیق شود به «پایین تایملاین» هل داده شد.
در بسیاری از تحلیلها، چیزی که نادیده گرفته یا کماهمیت شمرده میشد، توجه به تکثر و تفاوت بود. بدیهیات کنار گذاشته شدند چون مثل مگسی مزاحم دست و پاگیرند. بدیهیاتی مثل اینکه دههی هشتادیها در تمام نقاط کشور پراکندهاند، و با توجه به خانواده، قومیت، محل زندگی، سنتها و رسوم پیرامون، تمکن مالی، جنسیت و محل تحصیلِ خود تجربههای متفاوتی را از سر گذراندهاند و یکدست کردن آنها نوعی سادهسازی است.
میتوان پرسید آیا سیاسیشدنی عاری از گرایش به مطالعات تاریخی و سیاسی راه به جایی میبرد؟ در پسِ جسارت و شجاعتِ نسل جدید چه نکتههایی نهفته است؟
بسیاری میگویند که این «بچهها» از دانش و بینش سیاسی بیبهرهاند و جنبشهای سیاسی و اجتماعی و حتی تاریخ معاصر را نمیشناسند، همواره درگیر مد و تکنولوژی و کیپاپ و ترندهای جهانی بودهاند و بنابراین اعتراضشان عمقی ندارد و نمیتوان روی آن حسابی باز کرد. به نظر این گروه از تحلیلگران، این جوانان ایدئولوژیِ خاصی را دنبال نمیکنند، به مکتب فکریِ مشخصی تعلقخاطر ندارند و دلمشغولِ تاریخ و سیاست نبودهاند، و بنابراین اعتراضشان به مسائل سطحی و شخصی محدود میماند و نمیتواند نظام حاکم را از میان بردارد.
در این نگرش چند مسئله نادیده میماند یا فراموش میشود. نگاهی به ماههای قبل و بعد از انقلاب ۵۷ نشان میدهد که ایدئولوژیها و مکاتب فکری در ایران میتوانستند تشکیلاتی را به وجود آورند و از طریق آن موضعگیری کنند، کار نظری انجام دهند، هویتیابی کنند، برنامهای را پیش ببرند و به قدرتِ حاکم فشار بیاورند. اما نباید از یاد برد که در چند دههی اخیر هر نوع سندیکا و تشکیلاتی، اعم از سیاسی و اجتماعی، صنفی و تحصیلی و جنسیتی، سرکوب و با تهدیدهای امنیتی مواجه شده است. دانشجویانِ فعال یا تعلیق و از تحصیل محروم یا روانهی زندان شدهاند. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی هیچ نوع «مای جمعی» را، حتی اگر مثل «جمعیت امام علی» صرفاً معطوف به کارهای خیریه باشد، تحمل نمیکند و در پی سرکوب و تخریبِ آن برمیآید. نوجوانان و جوانان امروزی نه در مدرسه و دانشگاه، نه در محله و منطقه و اجتماع، مجالی برای هویتیابیِ جمعی نداشتهاند و در نتیجه اعضای مسئولیتپذیرِ جامعه سازوکاری برای بیان خواستههایی فراتر از حقوق شهروندیِ فردیِ خود پیدا نکردهاند >>>
دسته: تعیین نشده
هفت سین ولایت
شیرین عبادی: دو گروه میداندار عرصهی سیاستاند: تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت.
با گروه اول صحبتی نیست که در مرام آنها هدف وسیله را توجیه میکند و هر سیاهی در وقتش سفید میشود و هر سفیدی به موقع سیاه. تنها قدرت و تبعات آن برایشان مهم است، با هر مرامی حاضر به سازش هستند، با هر حزب و گروهی ائتلاف میکنند و تن به هر خفتی میدهند تا بر اریکهی قدرت باقی بمانند.
اما تعدادی قلیل از سیاستمداران چون شیفته خدمتاند پای بدین عرصه نهادهاند، آنان در سیاست امکان تحقق آرمانهای خود را میبینند و بدین جهت جذب آن میشوند. این گروه اندک، پایبند قدرت، شهرت و ثروت نیستند، با حربه صداقت به میدان آمده، با مخالفان مدارا کرده، پذیرای هر انتقاد صحیحی هستند و با خون خود با ملتشان میثاق میبندند. با پیروزی آنان تاریخ ورق میخورد.
نکته دردناک آن است که چنین افرادی ممکن است پیروز شده و به حکومت نیز دست یابند اما معمولاً در قدرت باقی نمیمانند زیرا بقا در قدرت ملازمه دارد با دست برداشتن از همان آرمانها – از جمله مدارا با دشمن موجب تجری او شده و امکان توطئه را فراهم ساخته و زمینه ساز سقوط شخص آرمانگرا میشود.
تاریخ به یاد دارد که دکتر مصدق چگونه شکست خورد. او که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت و برای رعایت قانون اساسی مشروطه، قسم یاد کرده بود، اجازه نداد محمدرضا شاه را هنگام فرار از کشور دستگیر کنند و راضی نشد، به سرنیزه تکیه کند.
هر چند مصدق سقوط کرد، محاکمه و زندانی شد، اما آیا واقعاً مصدق شکست خورد؟ کمترین تأثیر پیروزی مصدق آن بود که کمپانیهای نفتی متوجه شدند با ملتی آگاه طرف هستند و نمیتوانند وقیحانه سرمایه کشوری را به تاراج برند و مجبور شدند سهم بیشتری برای ایران در نظر بگیرند.
تاریخ به یاد دارد آلنده چگونه به شهادت رسید، اما آیا واقعاً او را شکست خورده میداند؟
سیاستمداران آرمانگرا حتی اگر شکست خورند، باز هم پیروزند و پیروزی آنها پیروزی انسانیت انسان است.
دسته: تعیین نشده
اقتصاد مال خره
سخنرانی خمینی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ (صدا - متن): «اینهایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند اینها انسان را حیوان میدانند. [این] حیوان [است که] همه چیزش فدای اقتصادش است. [اقتصاد برای حیوان] زیربنای همه چیزش [است]. الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است. اینها انسان را نشناختند اصلاً که چه هست. ما باید باورمان بیاید به اینکه مملکت ما همه چیزش را فدا میخواست بکند برای اسلام … اینهایی که اقتصاد را زیربنا میدانند، اینها منحط کردند انسان را از حدّ انسانیت به حد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات؛ این [انسان را] هم مثل سایر حیوانات [میدانند]. (صحیفه امام/ج۹/صص۴۴۹ ـ ۴۵۰)
دسته: تعیین نشده
عبدالکریم سروش
سروش و بدن هنرپیشهای که عرصه «ستیز» شد
بدن بازیگر زن ایرانی که ده سال پیش باعث بحث و جدل فراوان در جامعه ایرانی شده بود، بار دیگر با سخنان عبدالکریم سروش، متفکر دینی، به عرصه عمومی بازگشت. این بار به جای گلشیفته فراهانی، نوک تیز پیکان بیشتر به سمت آقای سروش است که متهم به «زنستیزی» شده است.
عبدالکریم سروش که از او به عنوان یکی از شناختهشدهترین «نواندیشان دینی» معاصر یاد میشود، چند روز پیش به تندی از نشست مخالفان جمهوری اسلامی در دانشگاه جرج تاون واشنگتن انتقاد کرد و هشت چهره حاضر در این نشست را پررو، تجزیهطلب، بیلیاقت، هیچکاره و فاقد تعهد، طهارت و تقوا خواند و همه را به «پهن کردن بساط رهبری» متهم کرد.
انتقاد کلی عبدالکریم سروش این بود که هشت چهره حاضر در نشست جرج تاون، توانایی و شایستگی لازم را ندارند و باید انقلاب زن زندگی آزادی از داخل ایران و توسط افرادی مثل میرحسین موسوی و محمد خاتمی و مصطفی تاجزاده و مولوی عبدالحمید هدایت شود.
اما در میان این سخنان تند، آنچه جنجالیتر شد، حمله او به گلشیفته فراهانی به دلیل «برهنگی» بود.
او در سخنرانی مرکز اسلامی و فرهنگی شمال کالیفرنیا درباره خانم فراهانی گفت: «یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد، او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند.»
اشاره آقای سروش به انتشار عکس گلشیفته فراهانی در سال ۲۰۱۲ در مجله فیگارو بود.
بیشتر واکنشها به این سخنان آقای سروش در میانه جنبشی که شعارش «زن، زندگی، آزادی» است، انتقادهای تندی بود که باب نقدهای گستردهتر از آقای سروش و جریان روشنفکری دینی را گشود.
البته آقای سروش در پاسخ به بیبیسی فارسی اتهام «زنستیزی» را رد کرد و گفت: «من عمل نامحترم شخص محترمی را نکوهش کردهام و آشکارا آن کار را ناشایسته دانستهام و اکنون هم سیاستورزی ایشان را به خاطر آن کار، بیآینده میبینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامهای به دایره سیاست راه نخواهد داد. لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان میدانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشه محبوب باقی بمانند.»
گلشیفته فراهانی خود در نشست «آینده جنبش دموکراسی ایران» در دانشگاه جرج تاون آمریکا گفته بود که اهل سیاست و به دنبال «سهم و جایگاهی از این انقلاب» نیست و فقط میخواهد صدای معترضان داخل ایران باشد.
آیا گلشیفته فراهانی در جامعه هنری پذیرفته نشده بود؟
یکی از انتقادها به آقای سروش، حمله به شخص گلشیفته فراهانی به جای نقد نظراتش بود. بسیاری یادآوری کردند این ادعا که خانم فراهانی قبل از عکس برهنه در جامعه هنری پذیرفته نشده بود، ادعای غلطی است.
مینا خانی، رقصنده فمینیست در آلمان به بیبیسی میگوید: «گلشیفته اتفاقا در زمانی که در سینمای سورئال ایران (به خاطر حجاب اجباری) کار میکرد، در سینمای جهان شناخته و پذیرفته شده بود. حرکت برهنگی او در آن ویدیوی فیگارو هم جدای از بحثهایی که در فضای ایرانی ایجاد کرد، در فضای غربی آنقدر جدید و عجیب نبود که بخواهد تغییر خاصی در جایگاه هنری او ایجاد کند.»
گلشیفته فراهانی چند سال قبل از آنکه عکسش در مجله فیگارو منتشر شود، در سال ۲۰۰۸ با بازی در فیلم مجموعه دروغها ساخته ریدلی اسکات، و در کنار لئوناردو دی کاپریو، وارد سینمای هالیوود شد. او اتفاقا به خاطر حجاب نداشتن در تریلر تبلیغاتی فیلم و تهدیدهای وزارت اطلاعات و مقامهای جمهوری اسلامی ایران ابتدا ممنوعالخروج و سپس مجبور به ترک کشورش شد.
علی کشتگر، فعال سیاسی چپ هم در سایت گویا در مطلبی به صحیح نبودن این موضوع اشاره کرده و گفته بر فرض که هنرمندی «از سر تا پا برهنه» شود، باز حق دارد علیه استبداد مذهبی مبارزه کند و دکتر سروش باید به مضمون گفتههای او بپردازد.
سروش: عملش قبیح است
فاطمه شمس، نویسنده، پژوهشگر و استاد ادبیات فارسی در دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا، «مشکل» سخنان آقای سروش را نگاه قضاوتگر او به گلشیفته فراهانی میداند: «کلمه محترم یا همان حرمت و احترام در زبان فارسی به معنای حرمت نهادن بر چیزی یا کسی به منظور دنبالهروی از آن ارزشها و پاسداری از آنهاست. وقتی آقای سروش کار گلشیفته فراهانی را یک عمل نامحترم توصیف میکند، یعنی دارد آن کار را بر اساس یک رشته ارزشها و هنجارها - در این زمینه خاص ارزشهای مذهبی و سنتی- قضاوت میکند.»
خانم شمس در گفتوگو با بیبیسی این پرسش را مطرح میکند: «ایشان بر اساس ارزشهای خود دارند یک جامعه را داوری میکنند. ولی مشخص نکردهاند که با کدام معیار و ابزار و نظرسنجی به این نتیجه رسیدهاند که اکثریت جامعه ایران تلقی نامحترمی از رفتار گلشیفته داشتهاند؟»
عبدالکریم سروش در پاسخ به انتقادهایی که مطرح شده، از نگاه خود دفاع میکند و میگوید: «سر تا پا برهنه شدن و بدن عریان خود را مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند)، کاریست که مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند (از جمله عامه دینداران که نیم بیشتر عقلای جهان را میسازند و نیز بسیاری از علمای اخلاق) و لذا در تقبیح عمل خانم فراهانی (نه شخص خانم گلشیفته فراهانی) کاری غیرعقلایی و خردناپسند صورت نگرفته است.»
آقای سروش همچنین تاکید میکند که نگاه زنستیزانه ندارد و این را قبلا هم ثابت کرده است: «حدیث زنستیزی، مبالغه مستعاری است که لقلقه زبان برخی کسان شده است. اولا نقد و نکوهش ستیزه کردن نیست. ثانیا من به گواهی سخنرانیهای عدیدهای که داشتهام، از حامیان خیزش مبارک زن زندگی آزادی و از کهنه مبارزان علیه استبداد دینی بودهام. ثالثا فرض کنید من با خانم فراهانی به خاطر عملی مذموم ستیزه کردهام ( که نکردهام). آیا این زنستیزی است؟ یعنی با همه زنان ستیزیدهام؟ این چه منطقی است؟ پس شما هم که سخن مرا نکوهش میکنید، مردستیزید چون من مرد هستم، بلکه انسانستیزید چون من انسانم.»
او قضاوت را حق خود میداند و در پاسخ به کسانی که گفتهاند کار گلشیفته به خودش ارتباط دارد، میگوید: «این هم سخن نادرستی است. ایشان کاری علنی و در معرض انظار عموم کرده است، نه اینکه در خلوت برهنه شده باشد. و لذا عامه مردم حق داوری در باب کار ایشان دارند. اینان که بر طبق زنستیزی میکوبند، از قضا ذهنیتی جنسیتی دارند و همهچیز را میخواهند به آن ربط دهند و از آن بیاویزند و با دیگران درآویزند.» >>>
دسته: تعیین نشده
فرهاد میثمی
آیا این یک انقلاب زنانه است؟
مریم فومنی در گفتگو با یک فعال حقوق زنان در ایران
بسیاری از تحلیلگران از اعتراضات سراسری اخیر در ایران با عنوان «انقلاب زنانه» یاد میکنند اما بعضی از فمینیستها و فعالان جنبش زنان در داخل ایران با این نظر موافق نیستند. یکی از فعالان سرشناس حقوق زنان میگوید: «این انقلاب فقط بهعلت مطالبات زنان شکل نگرفته است. مطالبات زنان در جنبشهای قبلی مفقود بود و الان جای خودش را در کنار مطالبات دیگر پیدا کرده است.» با این فعال مدنی که در بیش از دو دههی گذشته در بسیاری از اعتراضات خیابانی حضور داشته و تغییرات تدریجی جامعه را رصد کرده است، دربارهی شیوهی سازماندهی اعتراضات و تغییرات جامعهی ایران گفتوگو کردهایم. نام و هویت او بهمنظور حفظ امنیتش محفوظ مانده است.
مریم فومنی: این روزها دربارهی اعتراضات سراسری که در پی کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی در ایران شروع شده، زیاد بحث میشود. به نظر شما که در دو دههی گذشته در بطن بسیاری از حرکتهای اعتراضی بودهاید، چهچیزی این اعتراضات را از حرکتهای پیشین متمایز میکند؟
روندی که جامعهی ایران طی میکرد و سیاستهایی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته، وقوع این قیام سراسری را ناگزیر میکرد. در چند سال اخیر، جامعه پر از نارضایتی از شرایط اقتصادی و فشارهای اجتماعی شده و مثل یک بشکهی باروت بود و هرچیزی میتوانست جرقهای برای یک قیام سراسری باشد. قتل دردناک مهسا امینی این جرقه را زد. ویژگی مهم این خیزش این است که این بار مسئلهی زنان و خواستههای زنان را در صف اول مطالبات جامعه قرار داده است. البته من شخصاً نمیگویم که این یک «انقلاب زنانه» است چون واقعاً فکر نمیکنم که این انقلاب فقط بهعلت مطالبات زنان شکل گرفته است. من فکر میکنم که مطالبات زنان در جنبشهای قبلی مفقود بود و الان جای خودش را در کنار دیگر مطالبات پیدا کرده است.
برخی از افرادی که این خیزش را یک «انقلاب زنانه» میدانند، دلیل آن را فقط تأکید بر مطالبات زنان نمیدانند. آنها میگویند که این جنبشی است که میتواند ارزشهای فمینیستی را در جامعه ترویج کند و همین امر آن را از اعتراضات پیشین متمایز میکند. آیا شما نگاه متفاوتی به این حرکت دارید؟ میتوانید بیشتر توضیح دهید که چرا این حرکت را یک «انقلاب زنانه» نمیدانید؟
ما در تمام این چهلوچند سال گذشته شاهد مقاومت روزمرهی فردی و خودانگیختهی زنان در برابر حجاب اجباری بودهایم. درحالیکه بسیاری از گروههای زنان یا جریانهای شناختهشدهی فمینیستی، مثلاً کمپین ۱میلیون امضا، وقتی به مسئلهی حجاب میرسیدند، آن را دور میزدند و میگفتند که الان بهتر است آن را طرح نکنیم. من شخصاً فکر میکنم که این نوع نگاه به حجاب تحتتأثیر اصلاحطلبان و ترویج نگاه آنها مبنی بر بیاهمیتبودن «حجاب اجباری» بوده است؛ شاید به این علت که حجاب اینقدر بارِ سیاسی داشت که وقتی میخواستیم با گفتمان اصلاحطلبانه آن را خارج از مواجههی سیاسیِ صریح نگه داریم، مجبور بودیم که بگوییم حجاب مهم نیست و برویم سر مسائل دیگر. اما در زندگی واقعیِ زنان، حجاب اجباری مهم بود و زنها بیش از هرچیزی بر سر حجاب میجنگیدند.
بسیاری از زنان بیش از آنکه برای حقوقی مثل حق طلاق برابر، حضانت و دیگر حقوق مساوی بجنگند، با حجاب اجباری مبارزه میکردند. به نظر میرسد که از نگاه بدنهی اجتماع، ما مطالبات قاطبهی مردم را منعکس نمیکردیم. یک دلیلش این بود که ما بهعنوان گروههای زنان، رابطهی ارگانیک سازمانیافتهای با بدنهی اجتماع نداشتیم که البته فشارهای امنیتیِ حکومت یکی از موانع برقراری چنین ارتباط سازمانیافتهای بود.
اتفاقی که الان رخ داده، تا حدی معلول خاصیت خیزش انقلابی است. خیزش انقلابی در خودش فکرکردن به امکانهای جدید، حقوق جدید و مسائل جدید را دارد. مسیرهای طولانیای که شاید طیکردنشان در حالت عادی سالها طول بکشد، در موقع انقلاب یکشبه طی میشوند. الان بعضی آدمهای مذهبیای که دوستان خودم هستند، دیگر روسری سر نمیکنند. اما این ویژگیِ انقلاب است که در آن هر مسیری با گامهای خیلی بلند طی میشود. چنین شرایطی این امکان را برای ما فراهم کرده که دربارهی مطالبات زنان حرف بزنیم و آنها را ترویج کنیم. این خیزش انقلابی با بحث حجاب شروع شده ولی نباید آن را محدود به حجاب بکنیم. باید با پرداختن به بحث معیشت، عدالت جنسیتی، حقوق اقلیتهای جنسی و... پیش برویم. این فضای انقلابی فضای مساعدی را ایجاد کرده تا بتوانیم دربارهی همهی اینها حرف بزنیم، یارگیری کنیم و کار ترویجی و تبلیغی انجام دهیم.
بنابراین، آیا میتوانیم بگوییم که تغییری بنیادی در جامعهی ایران شروع شده که طی آن جامعهی مردسالار بهتدریج در حال تغییر است و تلاش میکند که ارزشهای تازهای را جایگزین ارزشهای سنتی پیشین کند؟
بله، همین است. یافتهها و مشاهدات ما نشان میدهد که نگرش جامعه نسبت به زنان بهشدت تغییر کرده است. حضور شجاعانه، جسورانه و پیشگام زنان در خیابان، نگاه به آنها را هم در جامعه بهشدت عوض کرده است. به نظر میرسد که مزاحمتهای خیابانی کاهش یافته است. مثلاً یکی از دوستانم که مرد جوانی است، تعریف میکرد که چند وقت پیش با چند مرد جوان دیگر در ماشین بودند، دختری رد شد و یکیشان خواست که برایش سوت بزند اما بقیه جلویش را گرفتند و گفتند: «خجالت بکش. زنها الان اینطور توی خیابان هستند. چطور میتوانی با آنها اینجوری برخورد کنی؟» درحالیکه اگر یک ماه قبلش بود، هرکدام متلکی بار آن زن میکردند. به همین دلیل است که معتقدم الان فضا برای گفتوگو دربارهی مسائلی مثل آزار خیابانی و برابری جنسیتی و خیلی چیزهای دیگر مناسب است.
از طرف دیگر، الان این ماجرای بیحجابی موضوع خیلی حساستری شده است. شخصاً قبل از این هم خیلی وقتها روسری سرم نبود و بارها بهخاطر آن جریمه شدهام. ولی الان وقتی زنی روسری سرش نیست، به نظر من شرایط برایش سختتر از قبل است چون برخلاف آن چیزی که گفته میشود، این روزها بیحجاببودن اصلاً ساده نیست. الان این بیحجابی کاملاً نشاندهندهی این است که من به حجاب اجباری معترضم و دلم میخواهد بیحجاب باشم و این بیحجابی بارِ اعتراضی و انقلابی دارد.
این خودش کلیشهی زن ترسوی محتاج حمایت را شکسته است. الان زنان جسور میدانند که در این شرایط بیحجابی چه هزینههای بالقوهای دارد اما این را میپذیرند و جلو میآیند. دیگران هم، بهویژه مردان، به این حرکت اعتراضی به دیدهی احترام مینگرند. همین میتواند مقدمهی تغییرات بسیار عمیقی شود.
دوباره برمیگردم به حرف قبلیِ خودم. فضای انقلابی میدان گستردهای را برای عمل ایجاد میکند. شاید در زمان انقلاب ۱۳۵۷ هم این عرصهی عمل ایجاد شده بود ولی چون جهتش ارتجاعی بود، گامهای بلندی در جهت ارتجاعیبودن برداشته شد. اما الان حرکت مترقی، مدرن و روبهجلو است و ما واقعاً میتوانیم بیش از همیشه به ایجاد و تثبیت تغییرات مهم در حوزهی زنان فکر کنیم >>>
دسته: تعیین نشده
پادشاهی مطلقه
ناسیونالیستهای افراطی ایرانی در خارج کشور تخم تفرقه میکارند!
کولبر نیوز: در حالیکه مردم از #کوردستان تا #سیستانوبلوچستان، از #سنندج تا #تبریز همهجا دوشبهدوش هم شعار #آزادی و #برابری سر میدهند و عَزم خود را برای ساختن جامعهای که در آن خبری از ستمگری، دیکتاتوری و پایمال کردن حقوق اولیه انسانها نباشد جَزم کردهاند، چند هزار کیلومتر آنطرفتر ناسیونالیستهای افراطیِ ایرانی در تظاهراتهای خیابانی در خارج از کشور، کف بر لب علیه مردم کوردستان شعار میدهند. در طول یک قرن دو نظام سلطنتی و اسلامی هر آنچه جنایت را در توان داشتند، از مردم کوردستان دریغ نکردند. لشکرکشی نظامی، میلیتاریزه کردن، امنیتی کردن تمامی ابعاد زندگی مردم، دستگیریهای گسترده، شکنجه، اعدام، ترور در داخل و خارج کشور، فقیر کردن آگاهانه و با برنامه، نقض تمامی حقوق دموکراتیک مردم از جمله حق ابتدایی آموزش به زبان مادری، کارنامه حکومتهای سلطنتی و اسلامی بوده است.
اکنون و در متن انقلابی که جرقه آن از کوردستان انقلابی زده شد، اپوزیسیون راست جمهوریاسلامی که در خارج کشور با پول و دلارهای بادآورده چندین تلویزیون و رسانه راه انداختهاند. درست بر خلاف جهتی که مردم در صحنههای نبرد سرنوشتساز در داخل کشور در پیش گرفتهاند، در خارج کشور تخم نفرت و تفرقه میکارند. بخش عمده رسانههای فارسی زبان تحت کنترل آنها با دعوت مقامات امنیتی سابق، مسئولان برکنار شده یا بازنشسته دو رژیم پهلوی و اسلامی با در اختیار گذاشتن میکروفون به هر عنصر مشکوک و وراج تحت نام متخصص، کارشناس، استاد دانشگاه، فعال ملی-مذهبی، سلطنتطلب، هفت روز هفته را همزمان و هماهنگ با دستگاههای تبلیغاتی جمهوریاسلامی به دروغپراکنی و پخش تبلیغات مسموم علیه مردم کوردستان مشغول هستند.
در این تبلیغات سازمانیافته وجود ملتهای مختلف در #جغرافیای_ساختگی_ایران را انکار میکنند، زبان کوردی را به لهجه و گویش تقلیل میدهند. فرهنگ و تاریخ مردم کوردستان را تحریف میکنند. یعنی همه آنچه که جمهوریاسلامی نیز انجام داده و انجام میدهد. ناگفته پیداست که اگر قرار باشد امثال این مرتجعین، کارگزاران حکومت بعد از سرنگونی جمهوریاسلامی باشند، ازهیچ درجه از جنایت و وحشیگری نظیر آنچه که در دو رژیم سلطنت پهلوی و اسلامی علیه مردم کوردستان انجام شده دریغ نخواهند کرد و برای سرکوب ملتهای حقطلب حمام خون براه میاندازند.
در این میان آنچه که مایه امید است این واقعیت است که صدای این گونه نژادپرستان در داخل ایران پژواکی ندارد و مردم متحد دوش به دوش هم تا تامین همه حقوق پایمال شده خود، تا تامین آزادی و برابری، برقراری اتحاد داوطلبانه و زندگی بهتر به مبارزه خود ادامه خواهند داد.
تنها با برقراری حاکمیت شورایی است که میتوان همه آثار فاجعه بار حکومتهای پادشاهی و اسلامی را از سیمای این جامعه زدود و همزیستی مردم همسرنوشت را تامین و تضمین کرد. تنها با تلاش برای رسیدن به یک حکومت شوراییست که مردم کارگر و زحمتکش در کوردستان و همه ایران امکان خواهند یافت برای ساختن جامعهای سوسیالیستی و برابر که در آن خبری از استثمار و ستم نباشد، گام بردارند.
دسته: تعیین نشده