طرحی از Revo

 

نگاهی دیگر به معترضان دهه‌ی هشتادی

مریم امیدی، آسو

در نخستین روزهای جنبش اخیر که بعضی‌ آن را «انقلاب ۱۴۰۱»، بعضی دیگر‌ «جنبش زن، زندگی، آزادی»، برخی «خیزش مهسا»، و برخی دیگر «قیام ژینا» می‌خوانند، بحث تفاوت میان نسل‌ها به‌شدت داغ بود. متولدین دهه‌ی هشتاد به قهرمان بلامنازع جنبش تبدیل شده بودند، و بسیاری از تحلیل‌گران و کاربران شبکه‌های اجتماعی آنها را با نسل‌های پیشین مقایسه می‌کردند و شجاعت و حق‌طلبی‌شان را به رخ متولدین دهه‌های قبل‌تر می‌کشیدند. بعضی دیگر نیز آنها را بچه‌هایی بی‌بهره از دانش تاریخی و سیاسی می‌دانستند که به علت ماجراجویی و سطحی‌نگری به خیابان آمده‌اند. این بحث‌ها زمانی به اوج رسید که با انتشار اسامی و تصاویر نخستین جان‌باختگانِ این جنبش معلوم شد که آنها نوجوانانی متولد دهه‌ی هشتاد هستند. اندکی بعد، جان‌باختگان دیگری هم به این فهرست اضافه شدند، متولدین دهه‌ی هفتاد، دهه‌ی شصت، دهه‌ی پنجاه و حتی دورتر.

رسانه‌ها هم از این بحث‌ها استقبال کردند و بعضی صفات را به این نسل و بعضی صفاتِ دیگر را به نسل‌های پیشین نسبت دادند. این هم از آن دست دوگانه‌سازی‌هایی بود که جذابیت دارند و تقابل به وجود می‌آورند. مثل بعضی دوقطبی‌های دیگر: خارج‌نشین/داخل‌نشین، استمرارطلب/ویرانی‌طلب، وطن‌پرست/خودفروخته

رسانه‌ها به مصاحبه‌ با «دهه‌ی‌ هشتادی‌ها» روی آوردند. در مصاحبه‌ای یک دهه‌ی هشتادی گفت: «ما دهه‌‌ی هشتادی‌ها اهل کارِ گروهی هستیم و کلاً روحیه‌ی آزادی‌خواه داریم، خون‌گرم و بامعرفت‌ایم. نه اینکه چون خودم دهه‌ی ‌هشتادی هستم این حرف‌ها رو بزنم، نه، چون تو دوستام و اطرافم می‌بینم، می‌گم. ما معمولاً پشتِ هم هستیم و خیلی زود همدیگر رو از طریق وب و شبکه‌های اجتماعی پیدا ‌می‌کنیم.» اما این بحث هم مثل بسیاری از دیگر بحث‌ها قبل از اینکه عمیق شود به «پایین تایم‌لاین» هل داده شد.

در بسیاری از تحلیل‌ها، چیزی که نادیده گرفته یا کم‌اهمیت شمرده می‌شد، توجه به تکثر و تفاوت بود. بدیهیات کنار گذاشته شدند چون مثل مگسی مزاحم دست و پاگیرند. بدیهیاتی مثل اینکه دهه‌‌ی هشتادی‌ها در تمام نقاط کشور پراکنده‌اند، و با توجه به خانواده، قومیت، محل زندگی، سنت‌ها و رسوم پیرامون، تمکن مالی، جنسیت و محل تحصیلِ خود تجربه‌های متفاوتی را از سر گذرانده‌اند و یک‌دست کردن آنها نوعی ساده‌سازی است.

‌می‌توان پرسید آیا سیاسی‌شدنی عاری از گرایش به مطالعات تاریخی و سیاسی راه به جایی می‌برد؟ در پسِ جسارت و شجاعتِ نسل جدید چه نکته‌هایی نهفته است؟

بسیاری می‌گویند که این «بچه‌ها» از دانش و بینش سیاسی بی‌بهره‌اند و جنبش‌های سیاسی و اجتماعی و حتی تاریخ معاصر را نمی‌شناسند، همواره درگیر مد و تکنولوژی و کی‌پاپ و ترندهای جهانی بوده‌اند و بنابراین اعتراضشان عمقی ندارد و نمی‌توان روی آن حسابی باز کرد. به نظر این گروه از تحلیل‌گران، این جوانان ایدئولوژیِ خاصی را دنبال نمی‌کنند، به مکتب فکریِ مشخصی تعلق‌خاطر ندارند و دل‌مشغولِ تاریخ و سیاست نبوده‌اند، و بنابراین اعتراضشان به مسائل سطحی و شخصی محدود می‌ماند و نمی‌تواند نظام حاکم را از میان بردارد.

در این نگرش چند مسئله نادیده می‌ماند یا فراموش می‌شود. نگاهی به ماه‌های قبل و بعد از انقلاب ۵۷ نشان می‌دهد که ایدئولوژی‌ها و مکاتب فکری در ایران می‌توانستند تشکیلاتی را به وجود آورند و از طریق آن موضع‌گیری کنند، کار نظری انجام دهند، هویت‌یابی کنند، برنامه‌ای را پیش ببرند و به قدرتِ حاکم فشار بیاورند. اما نباید از یاد برد که در چند دهه‌ی اخیر هر نوع سندیکا و تشکیلاتی، اعم از سیاسی و اجتماعی، صنفی و تحصیلی و جنسیتی، سرکوب و با تهدیدهای امنیتی مواجه شده است. دانشجویانِ فعال یا تعلیق و از تحصیل محروم یا روانه‌ی زندان شده‌اند. فراموش نکنیم که جمهوری اسلامی هیچ نوع «مای جمعی» را، حتی اگر مثل «جمعیت امام علی» صرفاً معطوف به کارهای خیریه باشد، تحمل نمی‌کند و در پی سرکوب و تخریبِ آن برمی‌آید. نوجوانان و جوانان امروزی نه در مدرسه و دانشگاه، نه در محله و منطقه و اجتماع، مجالی برای هویت‌یابیِ جمعی نداشته‌اند و در نتیجه‌ اعضای مسئولیت‌پذیرِ جامعه سازوکاری برای بیان خواسته‌هایی فراتر از حقوق شهروندیِ فردیِ خود پیدا نکرده‌اند >>>