سایت رسمی امید دانا:
گزیده نوشتار_« تنفرم به موجودات اینجا هزارها بار بیشتر شده ، به همه چیز و همه کس مزنونم از سایه ی خودم هم رم میکنم . به راستی وقاحت و مادر قحبه گی در این ملک تا به کجا می رود.حس می کنم تمام زندگیم را توپ بازی در دست هرزه ها و مادرقحبه ها بوده ام .دیگر نه تنها هیچ حس همدردی برای این موجودات ندارم حتی حس میکنم که هیچ فطریت و جنسیتی هم نمی توانم با آنها داشته باشم. » [ صادق هدایت / از میان نامه ها به نورایی / شنبه ۱۸مهر ۱۳۲۶ ] این جمله صادق هدایت را برای نخستین بار در سن 12 سالگی در کتابهای پدرم به صورت اتفاقی دیدم، و در آن هنگام ساعتها به این جمله می اندیشیدم، اما از آنجا که سنم کم بود معنی و مفهموم این جمله را به خوبی درک نکردم، تا اینکه هر روز بزرگتر شدم و تجارب زندگانیم بیشتر شد. خوشبختانه یا بدبختانه من تجارب زیادی را در زندگی خویش بدست آوردم، دوران تحصیل، سربازی، انجمن های سیاسی و فرهنگی در ایران و حال در سوئد، زندان از انفرادی گرفته تا بند عمومی و هر چه بر تجربه من افزوده میشود گویی جمله صادق هدایت را با سرنگی بر رگهای مغز من تزریق میکنند. همواره از خود میپرسیدم ، جامعه صادق هدایت را به کجا کشانده بود که این نویسنده نامی ایران این چنین در مورد مردمش بنویسد؟ صادق هدایت به قدری از جامعه خویش متنفر می شود که آنان را با واژه رکیک (مادر قحبه) تشبیه می کند، اما امروز پس از آن همه سال که به جمله صادق هدایت اندیشه می کردم، به خوبی میدانم چرا صادق هدایت اینچنین می نویسد، شاید اگر سالها کتاب میخواندم نمیتوانستم جمله صادق هدایت را به خوبی درک کنم، ولی اتفاقات زندگی برای من مفهوم جمله صداق هدایت را به خوبی تشریح کرد._نگارنده: امید دانا
برو به آدرس
نظرات