آسو:

اسفندیار دواچی

مانِک‌جی لیمجی هاتریا و بازسازی جامعه‌ی زرتشتیان ایران

حضور زرتشتیان ایران در انقلاب مشروطیت، از عهد ناصری ریشه می‌گیرد. آن زمان که، تاجری خرده‌پا، اما مصمم، به سرپرستی زرتشتیان ایران برگزیده می‌شود تا به کاروبار آنان سامانی بدهد. مانِک‌جی لیمجی هاتریا (۱۸۹۰-۱۸۱۳) در هندوستان به دنیا آمد. اجداد او در اوایل پادشاهی صفویه از ایران به هند کوچیده بودند. مانک‌جی از کودکی به سرزمین مادری خود، ایران، عشق می‌ورزید.[1] مری بویس، استاد مطالعات زرتشتی، در وصف او می‌نویسد، «مانک‌جی تاجری خرده‌پا بود که در هند بسیار سفر می‌کرد و به دین و جامعه‌ی زردشتی وفادار بود. او شخصی متکی به نفس و بااستعداد بود و کاردانی و شکیبایی لازم برای مذاکره به نمایندگی از سوی همکیشان ستمدیده‌اش را داشت.»[2]

مانک‌جی در ۱۸۵۴ از طرف «انجمن بهبودی وضع زندگیِ زرتشتیان ایران» به ایران، و به شهر یزد، وارد شد.[3] مقر این انجمن در بمبئی هندوستان بود و هدف اصلی‌اش، برداشتن مالیات دینیِ «جزیه» از گُرده‌ی زرتشتیان.

در آن هنگام، از چشم او، زرتشتیان ایران «به سان ریگی در خرمن گندم مسلمین سرگردان بودند»، «مردمی که در گرداب مشکلات و بی‌سوادی غرقه بودند» و «جمعیتی که به زحمت از هر صد نفرشان دو نفر در اجتماع، شغل و مقام درخوری داشتند.»[4]

ده سال بعد، در ۱۸۶۴، تغییرات به‌وجود آمده از کوشش‌های بی‌وقفه‌ی مانک‌جی به اندازه‌ای بود که خود او نوشت، «مدت‌ها بود که مسلمانان به پیروان سایر ادیان با دیده‌ی اهانت و تحقیر می‌نگریستند ... اما حالیه این عقاید را کنار نهاده و با نظر لطف به این مسافر ناچیز می‌‌نگرند.»

او با پی‌گیری خستگی‌ناپذیر، توانست به حضور ناصرالدین شاه بار یابد. و در نتیجه‌ی این دیدار، مالیات دینی زرتشتیان، قدری تعدیل شد. سپس در ۱۸۸۲، سرانجام او موفق شد که حکم جزیه‌ی را متوقف سازد.

در کنار بسیاری از کارها ــ از قبیل رساندنِ کمک‌های مالی انجمن به تهیدستان زرتشتی، کمک به آموزش و سوادآموزی زرتشتیان و تأسیس مدارسی با کیفیت بالا ــ [5] مانک‌جی، با کوشش‌های بی‌وقفه‌اش، درس مهمی به زرتشتیان ایران آموخت: دادخواهی از طریق تنها روزنه‌های موجود و نامه‌نگاری‌های سنجیده و بی‌وقفه.

هشت سال پس از مرگ مانک‌جی، در اسفندماه ۱۲۷۶ خورشیدی (۱۸۹۸) زرتشتیان کم‌شمار تهران، نخستین انجمن زرتشتیان پایتخت را بنیاد نهادند.[6] همین انجمن بود که هنگام ورود باقرخان و ستارخان به تهران، در باغ جمشیدآباد، از آنان پذیرایی کرد.[7] و باز در همین انجمن بود که در بحبوحه‌ی دوران مشروطیت، و به دنبال قتل یکی از زرتشتیان سرشناس، یکی از اعضا پیشنهاد داد که، «زرتشتیان کاری نکنند که با این جمعیت کم‌شمار، مستبدین از آنها انتقام بگیرند.» ولی در نهایت، اعضای انجمن تصمیم گرفتند که «نباید هراسی به خود راه دهیم و نباید از همراهی و همگامی با برادران مسلمان خود بازایستیم.»[8] 

برو به آدرس