آسو:
[این متن را سعید مدنی در پاسخ به دومین نامهی آصف بیات نگاشته است.]
آقای دکتر بیات عزیز،
با سلام و آرزوی سلامتی برای شما،
اگرچه این مکاتبات، به دلایلی که به خوبی میدانید، با فاصلهی زمانی طولانی مبادله میشود اما تا آنجا که شنیدهام مورد توجه بعضی قرار گرفته، که حتماً حاصل نظرات بدیع و واکاویهای هوشمندانهی شما است. به هر حال، دریافت دیدگاههای نقادانهی شما برای من بسیار مغتنم است و در میان دیوارهای بلند زندان فرصتی است برای پرواز ذهن و اندیشه.
بارها به دوستانم گفتهام که بهرغم رنج و سختیِ حاصل از طولانی شدن فرایند تحول دموکراتیک ایران، و بهرغم هزینههای سنگین حاصل از ادامهی وضع موجود که کمر مردم را خم کرده است، این پیشروی آرام و تدریجیِ جامعهی مدنی را به هر گونه تغییر ناگهانی و فوری در غیاب جبههای دموکراتیک، ملی و فراگیر ترجیح میدهم؛ ضمن اینکه طولانی شدن فرایند موجب تعمیق آن خواهد شد. مگر غیر از این است که امروز گاه با حسرت به انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ۵۷ نظر میکنیم و به علل به ثمر نرسیدن آن مبارزات میاندیشیم و دربارهاش گفتوگو میکنیم تا دریابیم که چرا تلاشها و مجاهدتهای زنان و مردان طالب دموکراسی، عدالت و قانون به سرانجام نرسید و سرنوشت امروز ما این چنین رقم خورد. بنابراین، از فرصتی که نزدیک به نیم قرن اخیر در اختیار ما قرار داده باید تا حد ممکن استفاده کنیم و با درک عمیقتر و شناخت دقیقتر از پروبلماتیک ایران به استقبال آینده برویم. بر این اساس، دامن زدن به مباحث نظری و تجربی دربارهی ایران امروز و تلاش برای پاسخ به پیچیدگیهای مسئلهی ایران را وظیفهای ملی و انسانی میدانم که باید با حضور اندیشمندان وطندوست و عدالتطلبی همچون شما به سرانجام رسد.
یکم ــ در بند اول نامهتان بر تأثیر شرایط بینالمللی بر روند تحولات در ایران و مبارزات شهروندان متمرکز شدهاید، که به نظرم یکی از مهمترین مسائل نظری و تجربی امروز ما است. همچنان که اشاره کردید، «در دورهای از جنگ سرد، مبارزهی ضد امپریالیستی از عناصر برجستهی جنبشهای رهاییبخش به شمار میآمد. مخصوصاً به این علت که حکومتهای خودکامهی منطقه اغلب تحت حمایت قدرتهای بزرگ غربی، بهویژه آمریکا، به حیاتشان ادامه میدادند».
به نظر میرسد که دیدگاه مورد اشاره تا حد زیادی متأثر از خوانشی ویژه از مارکسیسم بود که بر انترناسیونالیسم و تقدم آن بر مبارزات ملی تأکید میکرد. در واقع، مارکس و انگلس به اندیشهی اخوت انسانی در انقلاب فرانسه هویتی طبقاتی دادند، تا آنجا که انگلس در سال ۱۸۵۴ برادرخواهی ملتها را نقطهی مقابل خودخواهی ملی غریزی و کهن قرار داد. اما بعدها کمونیستها نیز در عمل متوجه تعارضات دو رویکرد ناسیونالیستی و انترناسیونالیستی شدند و در مانیفست کمونیست تأکید شد که «پیکار پرولتاریا با بورژوازی هر چند نه در گوهر خود، دستکم در شکل خود، در آغاز پیکاری ملی است. البته پرولتاریای هر کشور پیش از هر چیز باید با بورژوازی خود تسویهحساب کند». بعدها و در جریان تجدیدنظر مارکسیستی، انگلس تأکید کرد که «همکاری بینالمللی صادقانهی ملتهای اروپایی فقط به شرطی مقدور است که هر یک از دولتها در خانهی خود کاملاً مستقل باشند». درست به همین سبب، لنین شعار مشهور «پرولتاریای جهان متحد شوید» را در سخنرانیاش در مجمع فعالان مسکو به «کارگران همهی کشورها و مردم ستمدیده متحد شوید» تغییر داد (به نقل از فرهنگنامهی اندیشهی مارکسیستی، نوشتهی باتامور و دیگران). در ایران چپهای ملی این دیدگاه دوم را پیش بردند اما در عین حال گرایش انترناسیونالیستی نیز در میان فعالان سیاسی، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، رایج بود و اغلب جریانهای مذهبی مبارز پیش از انقلاب و پس از آن نیز ایدهی انترناسیونالیسم را در چارچوب تفسیر قرآنی نظریهی «امت» پیش بردند که موضوع بحث ما نیست. آنچه مسلم است، مبارزه با ظلم و استثمار جهانی از آغاز در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت و در اصول قانون اساسی نیز گنجانده شد. برای مثال، در بند ۱۶ اصل سوم بر تعهد برادرانه نسبت به همهی مسلمانان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان تأکید شد. در اصل ۱۵۲ نیز این مضمون تکرار شده است. با تحولات نزدیک به نیم سدهی اخیر، بر پیچیدگیها و ابهامات دربارهی رابطهی میان منافع ملی و سیاستهای انترناسیونالیستی، بهویژه در کشورهای اسلامی و در میان مسلمانان، از منظر حکمرانی افزوده شده است. علاوه بر این، صورتبندی این دوگانه در قالب اولویت یافتن مبارزهی ضداستبدادی یا ضدامپریالیستی هنوز محل مناقشه است. سرگردانی دربارهی نسبت میان اهداف ملی و جهانی سبب شد که نیروهای سیاسی در دوران جمهوری اسلامی دچار خطاهای استراتژیک شوند. به خاطر دارم که در زمان حملهی آمریکا به عراق تحت حاکمیت صدام، بسیاری از فعالان سیاسی در موضعگیری با تعارضی جدی مواجه شدند. عدهای با افتادن در دام دوگانهی خلق-امپریالیسم، با تأکید بر خوی امپریالیستی آمریکا بر دفاع و حمایت از صدام اصرار میورزیدند و حتی حضور در عراق برای جنگ ضدامپریالیستی را تجویز میکردند؛ گروهی نیز بر ضرورت حمایت ضمنی یا علنی از سقوط صدام بهدست ارتش آمریکا در چارچوب منافع ملی تأکید میکردند ــ استدلال آنها این بود که حذف صدام که پیش و پس از انقلاب روابطی پرتنش با ایران داشت، میتواند به حفظ تمامیت ارضی و منافع ملی ایران کمک کند. بعدها شایعات و اخباری دربارهی برخی هماهنگیها بین جمهوری اسلامی و آمریکا در جریان سقوط صدام منتشر شد.
برو به آدرس
نظرات