آسو:

یک انقلاب و دو جنگ. سهم هم‌نسلان من از این سرزمین تاکنون. بعد از این چه خواهد شد، نمی‌دانم.

جنگ به معنای واقعی کلمه فقط ریزپرنده، جت جنگی، بمب و موشک نیست. جنگ با خودش برای هر آدمی و روابط آن آدم هزاران پیچیدگی می‌آورد. جنگ سنگین است، سریع است و آن‌چنان انرژی می‌گیرد که تا مدت‌ها ممکن است جایگزین نشود. این چیزی که می‌گویم پی‌تی‌اس‌دی یا بیماری‌‌ای شبیه آن نیست. چیز دیگری است. زنده ماندن و تلاش برای زنده ماندن انرژی‌بر است، خسته‌کننده است. نصف انرژی‌ای که تلف می‌شود برای این است که نمی‌دانی این تلاش برای زنده ماندن بالاخره جواب می‌دهد یا نه. می‌مانی یا می‌میری.

سیزده روز از آتش بس گذشته است. تازه به سختی با تشویق دوستی، می‌خواهم بنویسم. دوستم نگران فراموش شدن روایت‌ها است. اما مگر فراموش می‌شود؟ جایی در خاطره‌ی تن حک می‌شود. تا ابد.

***

شش روز اول جنگ، تهران ماندیم. در این شش روز حتی یک کلمه هم ننوشتم. نمی‌شد. جنگ یعنی این. آن‌چنان سرعت حوادث و اتفاقات زیاد است که قدرت تمرکزت را می‌گیرد.

با کلماتی گنگ اما سنگین شروع کردم. سنگین چون می‌دانستم هر یک کلمه هزاران داستان پشت سرش دارد که الان مجال گفتنش نیست.

روز هفتم یکی دو کلمه. روز هشتم شاید جمله‌ای.

مثلاً نوشتم خیلی خسته

پلک‌ها سنگین

روزها طولانی‌اند

سیاهی زیر چشم بزرگ‌تر

این چیست؟

روز دهم سکوت

روز یازدهم فقط می‌نویسم: گریه

برو به آدرس