کودتای نافرجام اخیر در ترکیه و شکست گروهی سرباز که به گفته خویش برای دفاع از اصول سکولار به پا خاسته بودند یاد آور خیزشی مشابه از سوی ارتشیان در ایران بود که به کودتای نوژه معروف گشت. هنوز هم بسیاری از ما با حسرت به یاد می آوریم که چگونه این سربازان لو رفتند و فدای وطن شدند و چگونه پیروزی آنان می توانست سرنوشتی دگرگون برای ایران رقم بزند. یکی از گروههائی که ادعا نمود کودتا را کشف کرده و لو داده حزب توده بود که از روز اول به دفاع از ارتجاع اسلامی و تشویق آن پرداخت. من نیز مانند بسیاری همیشه این کودتا و شکست آن را با نوعی حسرت بیاد آوردم اما کودتای نوژه دیگری را که پیروز شد و با پس زدن ارتجاع اسلامی بیش از پنجاه سال پیشرفت و آبادانی برای کشور به ارمغان آورد را به همان چشم نمی نگریستم. من هم تحت تاثیر نوشتجات و برخی گفتارها بر این باور بودم که با برقراری مجلس مشروطه دموکراسی به ایران پا گذاشته بود و باز گرداندن ایران به نظام پادشاهی اشتباهی بود که کاش مرد بزرگی چون رضا شاه مرتکب نشده بود. غافل از این که مجلس مشروطه نیز چندان بهتر از مجلس شورا در زمان جمهوری اسلامی نبوده است. در واقع فقط کافی است که آرمان گرائی را به سوئی گذاشته و کلاهمان را قاضی کنیم و از خود بپرسیم که اگر پس از پنجاه سال روشنگری در زمان پهلوی زمانی که قدرت به دست مردم افتاد این سیستم متغفن را که امروز میبینیم بوجود آوردند، در آن زمان بیسوادی گسترده درمیان توده ها این ملت چه کثافتی بوجود می آورد؟

بسیاری شواهد نشان میدهند که در زمان مشروطه نیز مجلس مشروطه همان روندی را می پیمود که مجلس ایران پس از انقلاب 57 پیمود و حضور روحانیون در صحنه قدرت حکومت را به سوی ارتجاع دینی پیش میبرد. ملاها که پس از تضعیف در زمان محمد شاه قاجار توانسته بودند قدرت سابق خویش را در زمان ناصرالدین شاه بدست آورند حاضر نبودند که بار دیگر قدرت را از دست داده و شاهد مبارزه روشنگری با اصول اسلام و جهل و خرافات آن باشند. چنان که کسروی مینویسد روحانیت خود را وارد جریان مشروطه نمود تا آن را به سود خویش تغییر دهد چنان که روحانی معروف مشروطه سید محمد طباطبائی عنوان نمود که "ما جمهوری طلب نیستیم، به این زودی مشروطه نمی‌خواهیم،... ما عدل و عدالت خانه می‌خواهیم، ما اجرای قانون اسلام را می‌خواهیم ... ما نمی‌گوییم مشروطه و جمهوری، ما می‌گوییم مجلس، مشروعه، عدالت خانه، تمام شد". آخوند مشروطه خواه معروف دیگر سید عبدالله بهبهانی در مجلس میگوید که هر قانونی که بخواهد مورد نظر مجلس قرار گیرد باید اول توسط فقها تصویب شود و به غیر از این هم امکان ندارد.

اصل دوم متمم قانون اساسی نظارت پنج فقیه را بر تمامی قوانینی که مجلس به شور میگذارد ملزم می نماید تا هیچ مصوبه ای بر خلاف قوانین شرع نباشد. بر همین مبنا است که علمای نجف آخوند خراسانی و مازندرانی بیست فقیه را به مجلس مشروطه معرفی مینمایند تا از میان آنان پنج نفر را برگزینند. در واقع مجلس مشروطه نیز دارای شورای نگهبان بود. افرادی مانند بهرام مشیری که بنده احترام بسیاری برای وی قائل هستم در اسطوره سازی از مشروطه این موضوع را ماست مالی کرده اند و به قول مشیری این فقط یک تعارف بوده و هرگز پنج آخوند بر سر یک موضوع به توافق نمی رسند. متاسفانه تاریخ نشان داده که هر گاه صحبت از گسترش جهل و ارتجاع اسلامی باشد هیچ اتحادی محکمتر از اتحاد عمامه بسرها نیست و همۀ آخوندها با هم متحد میشوند تا مبادا شرع مبین در خطر افتد.

یحیی دولت آبادی در خصوص مجلس اول مشروطه و در مقایسه آن با مجلس عثمانی میگوید: متاسفانه مجلس ایران پر از ملا است". نماینده دیگر مجلس سلطان زاده مینویسد:" شورای پنج گانه روحانیون مانع از پیشرفت امور و تغییرات اساسی بود. اگر در نظر بگیریم که بیشتر مجتهدان خود در شمار زمین داران بزرگ قرار دارند آنگاه تصویر فعالیت مجلس روشن خواهد شد. به واقع مجلس ناتوان بود و شورای مجتهدان نه تنها از منافع قشر روحانی بلکه از منافع مالکان بزرگ پشتیبانی میکرد. بدین سان مبارزه انقلابی چهار ساله ایران بی نتیجه پایان گرفت". برداشت آخوندها از عدالتخانه نیز که یکی از بزرگترین خواستهای مشروطه بود چیزی به جز محاکم شرعی و سپردن امر قضاوت به مجتهدین نبود. دولت آبادی در این خصوص می نویسد که علما می خواستند دیوان قضائی اسلامی باشد و مدتها کار مجلس را مختل نموده و نمی گذاشتند پیشرفتی حاصل شود.

جنبش مشروطه ادامه جنبش فکری ایرانیان بود که در عصر محمد شاه آغاز گشته و بزرگترین دستاورد آن همان جنبش بابی بود. هر چند مشروطه اهدافی محدودتر از خواستهای بابیان و دراویش و دیگر جنببش هائی داشت که به مبارزه با آخوند و عقب ماندگی در آمده بودند با این حال حقوق زن و تجدد گرائی هنوز برای بسیاری از مشروطه طلبان خواستهای اساسی را تشکیل میداد. روحانیون در مجلس مشروطه اما به مخالفت با حق زنان برای تشکیل انجمنهای زنان برخواسته بودند. با تجدد خواهی و برای مثال گشایش تئاتر و موزه که غیر اسلامی می دانستند مخالف بودند و با مطبوعات آزاد به شدت مخالفت می کردند.

شکی نیست که پس از مبارزات مردم برای آزادی، این مجلس پر از آخوند و ملا مانع از پیشرقت مملکت گشته بود و کودتای مرد میهن دوستی چون رضا شاه  و عقب راندن مرتجعینی چون مدرس کشور را از دست خشک اندیشان مذهبی نجات داده و بنای پیشرفت را گذاشت. کارنامه رضا شاه و خدمات او به آبادی، استقلال و یک پارچگی ایران در مدت حکومت کوتاهش احتیاجی به یاد آوری ندارد.  تنها یکی از این سازندگی ها یعنی ساخت راه آهن سراسری ایران در یازده سال و تنها با عوارض قند و چای شاهدی بر بینش عمیق دولت وی و نمونه بی نظیری از مدیریت است. آنهائی که سیاه نمائی در مورد رضا شاه و محمد رضا شاه را وظیفه خویش می دانستند البته هرگز هیچ فرصتی را برای فریب مردم در این راستا از دست ندادند و برای مثال احسان طبری توده ای معروف و مدعی روشنفکری در مورد راه آهن سراسری ایران می نویسد که راه آهن سراسری ایران ساخته شد اما اولاَ از محل عوارض قند و شکر و چای یعنی غارت وسیع ترین قشرهای اهالی شهر و ده، نه به حساب غارتگران داخلی و خارجی، و ثانیاَ به عنوان یک زیرساخت نظامی.

متاسفانه کشوری که روزگاری آینده خویش را در تجدد و بهره گیری از دست آوردهای غرب میدید و به مدد کودتای رضا شاه توانست برخی از آرزوهای دیرینه خویش را عملی سازد  از برکت مذهب گرائی دوباره دودستی به سنتهای پوسیده خویش چسبید و با کمک کوته فکران مدعی روشن فکری که به شکل دادن افکار مردم پرداختند و اسلامیون و نوکران دول خارجی مانند حزب توده که انتشار شایعه و اخبار کذب و سیاه نمائی را کار حزبی میدانستند، آخوند نادان و مرتجعی را بر سریر قدرت جای داد و سپس بر سر زد و دست به آسمان بلند نمود که شاید رضا شاه دیگری پیدا شود.

- - - - -

بسیاری از مطالب این نوشتار اقتباسی از صحبتهای رحیم حدیدی ماسوله است. وی نتیجه تحقیقات خویش را در سلسله گفتارهائی در یو تیوب منتشر نموده است.