انگار به شیخ عطار گفتن یه شعر بگو که توش پسته داشته باشه. اونم نامردی نکرد و یه شعر گفت با یک خروار پسته. حالا نمی دونم منظوراز پسته طبق معمول همان دهان معشوق است و یا اینکه پا فشاری عطار در طلب چیز اساسی تر است. من بودم نمی گذاشتم پاداش شعری چنین زیبا فقط یک لب دادن باشه. ولی در مبحث قناعت ما کجا و درویش کجا
هرکه بر پستهی خندان تو دندان دارد جان کشد پیش لب لعل تو گر جان دارد
شکر و پستهی خندان تو میدانی چیست چشم سوزن که درو چشمهی حیوان دارد
هرکه را پستهی خندان تو از دیده بشد دیده از پستهی خندان تو گریان دارد
لب خندان تو از تنگ دلی پر نمک است که بسی زیر نمک پستهی خندان دارد
پسته را زیر نمک از لب تو سوخت جگر پس لبت سوختهای را بچه سوزان دارد
شکر از پستهی شیرین تو شور آورده است که لب چون شکرت شور نمکدان دارد
جانم از پستهی پرشور تو چون پسته شود نمک سوختگی بر دل بریان دارد
وآنگه از پستهی تو این دل شور آورده با جگر پر نمک انگشت به دندان دارد
عقل چون پسته دهن مانده مگر از هم باز کان چه شور است که او را شکرستان دارد
ای بت پستهدهن بر دل و جانم یک شب نظری کن که دلم حال پریشان دارد
تو مرا هر نفسی پستهصفت میشکنی دردم از حد بشد این کار چه درمان دارد
جان آمد به لب از پستهی رعنات مرا فرخ آن کو لب خود بر لب جانان دارد
هیچ شک نیست که چون پسته نگنجد در پوست هر که لب بر لب آن لعل بدخشان دارد
پسته در باز کن آخر چه در بسته دهی که دلم کار فرو بسته فراوان دارد
زلف برگیر که خورشید تو در سایه بماند پسته بگشای که یاقوت تو مرجان دارد
من سوخته چون پسته برون آی از پوست چندم از پستهی خندان تو گریان دارد
.......
آری جان فکر نمیکنم این اشعار سروده عطار باشد، بیشتر به سروده های حداد عادل در وصف حال و روز رفسنجانی و فرزندان شبیه است .
ارسطوی گرانمایه
با درود و سپاس از تهیه ی مجموعه ی از سروده های عطار نیشابوری در زمینه ی پسته ، یادآور می شود اگر چه پسته را می توان با بسیاری از نوشیدنی ها تناول کرد، اما همانطور که آگاه هستید درایران و برخی از نقاط جهان، پسته ، یکی از بهترین مزه های آبجوست. فکر نمی کنید که عطار بر خلاف حافظ_ شراب نوش (که او هم چند سروده پیرامون پسته دارد) ، آبجو آشام بوده است؟
Just lovely
Mehrdad
I wonder who took that X-rated picture of the pistachios?!
جناب دکتر سعادت نوری,گهگاهی به واژه «باده» در ابیات مشکوکم. مثلا در این مورد از مولوی:
ز نور عقل کل عقلم چنان دنگ آمد و خیره
کزان معزول گشت افیون، و بنگ و بادهٔ شیره
در مقایسه با متغیر روان تر این بیت:
ز نور عقل کل عقلم چنان تنگ آمد و خیره
کز آن معزول گشت افیون و بنگ و بوزه و شیره .
از قرار معلوم مولوی نیز از طرفداران آبجو شمس بوده و باده پرستان در کار او تصریف کرده.
جناب آقا داریوش ابیاتی که این حداد ناعادل از عطار به سرقت برده چنین است:
مسلمانان من آن گبرم که بتخانه بنا کردم شدم بر بام بتخانه درين عالم ندا کردم
صلاي کفر در دادم شما را اي مسلمانان که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم
از آن مادر که من زادم دگر باره شدم جفتش از آنم گبر ميخوانند که با مادر زنا کردم
حالا خود داند که عاقبت این کجکاری چیست.