آذر ماجدی

کتب تاریخ، ادبیات، سینما، هالیوود، صنعت پزشکی و مُد مداوما به ما گوشزد می کنند که تمدن غرب تمدن برتر است؛ پیشرو ترین، آزادیخواه ترین، عقلایی ترین و انسانی ترین تمدن بشری است که طی تاریخ بر تمدن های عقب ماندۀ کهن پیروز شده است. این روایت قرن هاست که در دنیا پمپاژ می شود. با قدرت عظیم تکنولوژیک، اقتصادی و نظامی غرب، عجیب نیست که این روایت به روایت حاکم و حقیقت مسلم بدل شد. به ما قبولانده شد که تمدن غرب بر تمام تمدن‌های عقب ماندۀ کهن قد علم کرده است تا دنیایی بهتر، انسانی تر با ارزش‌های اخلاقی بالاتر، عقل، عقلانیت و علم را به ارمغان بیاورد. 

اکنون بر بسیاری روشن شده است که این روایت دروغین است. درست است که ظهور سرمایه داری در غرب موجب انقلاب ها و شورش های فرهنگی و سیاسی مانند رنسانس، روشنگری و مهمتر از آن امید و چشم انداز جهانی بهتر، جهانی آزاد، برابر و عادلانه شد. سرمایه داری در بدو تولد خود گورکن خود را به دنیا آورد، طبقه کارگری که صدای واقعی آزادی خواهی آن کارل مارکس معایب ذاتی سرمایه داری و راه جایگزینی آن را تحلیل و بیان کرد. این بینش و جنبش های آزادیخواهانه ای که بر مبنای این بینش شکل گرفته و هنر و ادبیاتی که از آن برخاسته تأثیر بسزایی بر کل جهان داشته است.

شاید بتوان گفت که تمدن غرب دو پدیده متضاد را همزمان در خود جای داده است. اگر بخواهیم ساده بیان کنیم، اینها را می توان به عنوان دو قطب متضاد یا دو نیروی مثبت و منفی توصیف کرد. تمدن غرب از ابتدای موجودیتش و بویژه با قدرتگیری، یک نیروی عظیم از ویرانی، وحشیگری، کشتار و پاکسازی مردمی را سازمان داد، نسل کشی ها و به بردگی کشیدن میلیون ها انسان یک نقطه سیاه و خونین در تاریخ تمدن غرب است که تلاش شد بما قبولانده شود اینها مسائل قدیمی و متعلق  به تاریخ اند و در دنیای مدرن جایی ندارند. ابعاد و گسترش نسل‌کشی‌های غرب در فتح جهان بی سابقه و منحصر بفرد است. هیچ تمدن مهم و تعیین کنندۀ پیشین بشری این چنین درنده خو و جنایتکار نبوده است.

نیروی مثبت، نیرویی است که تصویر یک جهان بهتر، انسانی تر و آزادتر را ترسیم کرده و ملزومات آنرا فراهم آورده است. اهداف را باز و بیان کرده است. سرمایه داری در غرب متولد شد و همزمان شرایط دفن آن نیز فراهم آمد. برای اولین بار در تاریخ، رستگاری بشریت در همین دنیا، بدون توسل به خدا و مذهب و توهم و خرافه بیان و ترویج شد.

حکام غرب، سیاستمداران و ایدئولوگ های غربی کوشیدند این خواست و تلاش برای آزادی و دنیایی بهتر و انسانی تر را در غالب تنگ دموکراسی بسته بندی و به دنیا بفروشند و بخود مدال قهرمان دموکراسی را اعطاء کردند. این دموکراسی در غرب به قیمت کشتار، غارت و به اسارت کشیدن بخش وسیعی از دنیا میسر شده است. کودتاهای خونین در جهان توسط این دموکراسی پیاده شده اند. بمب ها بر سر مردم بی دفاع جهان توسط این دموکراسی ریخته شده است. نسل کشی ها توسط این دموکراسی انجام گرفته و می گیرد. باز شدن چشمان جهان به این حقیقت به تهدید بزرگی برای فروپاشی تمدن غرب، آنگونه که تاکنون تصویر شده، تبدیل شده است.

طنز تلخ اینجاست که پس از جنگ جهانی دوم، غرب یکبار دیگر بعنوان فاتح تمدن ظاهر شد و بخود مدال بشر دوستی و آزادیخواهی اعطاء کرد. جنگ ویرانگری که توسط یکی از اعضای امپراطوری غرب شکل گرفت، میلیون ها نفر را کشت، بخش وسیعی از جهان را ویران کرد، فقط 6 میلیون انسان در کوره های آتش سوزی و کانسنتریشن کمپ ها جان باختند. جنگی که در پایان آن آمریکا برای اولین بار بمب اتم را به آزمایش گذاشت. اکنون وقتی به گذشته می نگری، این فکر به ذهن خطور می کند که شاید آن بمب ها جرقه ای عامدانه بود به دنیای فرارو. دنیایی که ما امروز شاهدیم: نسل کشی و ویرانی، بمب هایی که بمراتب کشنده تر و ویرانگرتر از آنهایی است که بر سر هیروشیما و ناکازاکی بارید.

وقتی تاریخ را پیروز می نویسد، روشن است که خود را به عرش اعلاء می رساند و مدال باران می کند. از اینروست که غربی که چند صد میلیون انسان را به وحشیانه ترین شکلی سلاخی و کشتار کرده است؛ کشنده ترین و ویرانگر ترین سلاح ها را ساخته و در دنیا آزمایش می کند؛ برده داری را در ابعادی باورنکردنی گسترش داده است و ده ها کودتا سازمان داده است(تنها ایالات متحده 72 کودتا در طول جنگ سرد سازماندهی کرده است) به قهرمان آزادیخواهی، انسانیت، عدالت و عقلانیت بدل می شود.

سازمان ملل، قلابی ترین پدیده ای است که به مردم جهان انداخته شده است. قرار است بر نظم عادلانه، صلح و شکوفایی نظارت کند. اما عملا کارش مهر تائید زدن به سیاست های امپریالیستی آمریکاست. سازمان ملل ابزاری در دست آمریکا و غرب برای مهر تائید کوبیدن به نظم امپریالیستی و زورگویی ابر قدرتی است. اعتبار این سازمان در این 14 ماه اخیر بکلی از میان رفته است. یک نهاد ورشکسته که به راستی دیگر هیچکس برای آن تره خورد نمی کند. غرب با پناه دادن به بخش کوچکی از لشکر مردمی که از شکنجه و اعدام در زندان‌های رژیم‌های کودتا گریختند و کسانی که خوش شانس بودند و توانستند از زیر بمب‌های غربی فرار کنند، ژست ریاکارانۀ سخاوت و بشر دوستی می گیرد. برندۀ این کشتار و ویرانی از هر طرف غرب است.

امپراتور برهنه است

برای دیدن پارادوکس ذاتی تمدن غرب نیازی نیست خیلی عمیق شویم: کافیست در آنچه در مورد خود می گوید و آنچه روزانه انجام می دهد، تعمیق کنیم. جهان غرب به لطف غارت بقیه جهان و فوق استثمار کارگران غیر اروپایی توانست رفاه بیشتر و آزادی های مدنی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیشتری را برای شهروندان غرب تامین کند. این پدیده به شکوهمندی بیشتر غرب در اذهان توده های جهان افزود. البته، اوضاع پس از جنگ سرد به سرعت تغییر کرد. بلوک شوروی دلیل اصلی حفظ وجهۀ "جامعه رفاه" بود. پس از پایان جنگ سرد، آمریکا و غرب با سرعت بیشتر و گستاخی صریحتری ویرانگری را گسترش دادند.

جنایات غرب در 30 سال گذشته تنها در خاورمیانه و آفریقا، ضربات محکمی بر برج تمدن غرب وارد آورد، بویژه پس از افشای بخشی از جنایات آن توسط ویکی لیکس. اما ضربه آخر را نسل کشی چهارده ماه اخیر در غزه و گسترش آن به کل منطقه وارد آورد. همدستی غرب در این جنایات به قدری آشکار است که متوهم ترین باورمندان نیز دروغ ها را تشخیص داده اند. 

در طول این 14 ماه گذشته هزاران لحظه وجود دارد که فرد فکر می کند اوضاع نمی تواند بدتر یا سورئالیست تر شود. با این حال، دو لحظه وجود دارد که بدون ذره ای تردید، امپراتور برهنه را کاملاً آشکار می کند. سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا در میان تشویق و کف زدن های ایستادۀ حاکمان قدرتمندترین کشور جهان؛ دوم، زمانی که در کنست اسرائیل اعلام شد که تجاوز به اسرای جنگی فلسطینی طبق کلام تورات بوده و در نتیجه مشروع است. بنابراین بازداشت شدگان به جرم تجاوز جنسی آزاد شدند. و همۀ اینها در برابر چشمان جهان اتفاق افتاد. غرب هر ذره ای از اعتبار، مشروعیت و برتری را از دست داده است.

پایان نزدیک است

هرکسی که به این روایت جعلی و دروغین اعتقاد داشت، با شنیدن و دیدن اینکه اسرائیل، سنگر تمدن غرب در خاورمیانه، حکم می‌کند که تجاوز به یک فلسطینی، حتی کودکان، در زندان یک حق و یک وظیفه است، چه احساسی خواهد داشت. (ما در اینجا به نحوۀ ورود آن کودک یا جوان بیچاره به زندان نمی پردازیم.) این تمدنی است که نتانیاهو در کنگره در میان تشویق ها از آن صحبت کرد و با افتخار اعلام نمود که اسرائیل و غرب نور تمدنی هستند که با "بربریت"، یعنی رژیم اسلامی و 4 بازوی آن در نبردند. طعنه آمیز است که نتانیاهو از میان همه ادعای پرچمداری تمدن داشته باشد. او با افتخار و هیجان نبرد تمدن غرب را با آنچه او "محور شرارت" می‌خواند، تجلیل ‌کرد و در میان تشویق‌ها در واشنگتن، پیروزی نزدیک را اعلام نمود..

بیشتر به یک فانتزی سیاه شبیه است. هر دو طرف این معادله وحشی و جنایتکار اند. تجاوز، شکنجه و اعدام زندانیان جزئی از ایدئولوژی و قدرت سیاسی هر دو طرف است. هر دو برای کشتن و تجاوز به کلام خدا و کتاب مقدس متوسل می شوند. ِژن شان مشترک است. تعجب ندارد: آنچه "محور شرارت" می خوانند، فرزند نامشروع غرب است. نزدیک به نیم قرن است که غرب با کمک اسرائیل این وحوش اسلامی را ساخته، آرایش و بزک کرده و به جان مردم انداخته است. اخیرا هم که دیدیم، چگونه یکی از رسواترین شان را گریم و جراحی پلاستیک کرد و بعنوان "شورشگران" مدرن و مترقی به جان سوریه انداخت. .

روایت جعلی و دروغین تمدن غرب پاره پاره می شود. چگونه کشتار فلسطینیان میلیون ها چشم را در سراسر جهان به حقیقت گشوده است. چگونه ترکش بمب هایی که شکم و قلب نوزادان و کودکان غزه را پاره کرده به برج باروی تمدن غرب اصابت کرده است. چگونه قحطی و تشنگی تحمیلی بر کودکان فلسطینی، هر ذره از قوت باقی مانده در روایت تمدن غرب را به تحلیل می برد. و چگونه کف زدن های حاکمان بزرگترین قدرت روی زمین برای جنایات اسرائیل دستگاه شستشوی مغزی را فرو ریخته، ابرهای دروغ را دریده و آفتاب حقیقت را نمایان می سازد.

طبقه حاکمه ایالات متحده و کل هیات حاکمۀ غرب نه تنها از جنگ حمایت مالی، نظامی و اخلاقی می کنند، بلکه تمام وحشیگری، ظلم و جنایتی را که مرتکب می شود تائید و تحسین می کنند. برتری تمدن غرب در حال نابودی است. غرب اکنون فقط و فقط  بر زور و قهر متکی است . ما در آخرین فصل از "جنگ  تمدن ها" هستیم. به نظر می رسد گسترش جنگ و ویرانی تنها پاسخ آنها باشد. تا کجا پیش خواهند رفت؟ این تا حدودی به ما بستگی دارد، ما مردمی که خواهان جهانی انسانی، آزاد و عادلانه هستیم؛ ما باید برای مقابله با این جنگ بپا خیزیم. هر چه قوی تر شویم، آینده روشن ترخواهد بود.