کتابهای کافکا به آلمانی و فرانسوی؛ از ثروتِ مهم کتابخانهی خانوادگی ما بود. یادم است همین چند سال پیش پدرم حسرت میخورد که آن کتابها تماما توسطِ پدربزرگم حاشیه نگاری شده و در اختیار مترجمینی بود که چندان با ادبیاتِ کافکایی ـــ آشنایی نداشتند. اما همه چیز با ترجمههای صادق خان هدایت تغییر کرد. اولین کتاب کافکا را با آن واژهها و گزارههای ابهامآمیزش ـــ در بیست و چند سالگی خواندم، مجموعهی داستانهای مسخ و محاکمه. نوگرایی و واقعگرایی جادویی نوشتههایش همچنان من را در خود حبسِ طلایی کرده است.
کافکا یک سبک ادبی غیرقابل انکار و بدیع را ایجاد کرد که با فضای جابرانه، زبان دقیق و توانایی اش در کشفِ تاریک ترین جنبه های روانشناسی انسانی ـــ مشخص می شود. نوشتههای او مملو از کنايه و تشبيه، نمادگرایی و توصیفهای زنده بوده که خواننده را به دنیایی فراواقعگرا و معمایی میبرد.
کافکا در خانواده ای متوسط در پراگ که در آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش ــ مجارستان بود؛ به دنیا آمد. پدرش ـــ هرمان کافکا، یک تاجر یهودی بود، رفتار مستبدانه و جاهطلبانهی پدر، چنان محیط ترسناکی در خانواده به وجود آورده بود که چشمانداز کودکی کافکا را سایهای مملو از ترس ـــ احاطه کرده بود، به گونه ای که تصویر این کابوس؛ هرگز در سراسر زندگی او فراموش و دور نشد. مادرش زنی متعصب؛ از خانوادهای ثروتمند بود. کافکا بزرگترین برادر از شِش برادر بود. یک زندگی خانوادگی که با تراژدی، آزار و اذیت در دوران نازی ها ـــ شکل گرفته است.
ویژگی کار کافکا؛ با سبک بیگمان و کاوش او در موضوعاتی مانند بیگانگی، اضطرابِ وجودی، بوروکراسی ظالمانه و رابطهی فرد با جامعه است. داستانها و رمانهای او مانند: مسخ، محاکمه و قلعه ـــ فضاها و شخصیتهای بیدادگرانه ای را ارائه کرده که در موقعیتهای پوچ و نامفهوم ـــ گرفتار شدهاند. برای فهمِ ادبیاتِ او ـــ به سراغ نویسندگانِ دیگر رفته تا ببینم ایشان در موردِ کافکا چه برداشتها و چه نظریاتی دارند.
میلان کوندرا ـــ اهل جمهوری چک؛ در مقالهاش به نامِ هنرِ رمان (نخستین بار در سال ۱۹۸۶ میلادی منتشر شد، کاوش جذابش در دنیای رمان های کافکا، پرده از ترس طنزآمیزِ موجود در جهان دیوانسالاری شدهی کافکا ـــ برمی دارد) به تحلیل آثار کافکا پرداخته و به سبک ادبی منحصربهفرد او و تواناییاش در به تصویر کشیدن اضطراب وجودی میپردازد. او همچنین تأثیر کافکا بر ادبیات مدرن را برجسته و غیر قابلِ تکرار می داند می داند. او بر اين باور است كه نويسندگان زيادی مانند؛ گابريل گارسيا ماركز، فدريكو فلينی و كارلوس فوئِنتِس شوخطبعی فراواقعگرایی كافكا را در آثارشان استفاده كردهاند.
خورخه لوئیس بورخِس نویسنده مشهور آرژانتینی در چندین مقاله و نقد دربارهی کافکا نوشته است. او سفارش می کند که: آثار کافکا را از نظر متافیزیکی (منظور شاخهای از فلسفه؛ پژوهش دربارهی چیستی و کُنه وجود، زندگی و جهان به عنوان یک کل است) کاوش کرده و در ماهیتِ معمایی نوشتههای او ـــ تامل کنید.
ماکس برود نویسنده، آهنگساز و روزنامه نگار که دوست نزدیک و زندگی نامه نویس کافکا بود، در حفظ و انتشار آثار کافکا پس از مرگ او نقش اساسی داشت. او بیوگرافی کافکا را نوشت و اطلاعات ارزشمندی در مورد زندگی و روند نوشتن او ارائه کرد. او فضای کافکایی را به ما عاشقانِ دنیای ادبیات شناسانده و آشنایی درونی داد.
آخرین درخواستِ من. هر آنچه را که می گذارم [...] به صورت دفتر، دست نوشته، نامه، پیش نویس و غیره، باید بدون خواندن و تا آخرین صفحه سوزانده شود... اینها کلماتی است که برودِ غمگین در میان پرونده های خانهی نویسنده یافت. با این حال، پدر کافکا قراردادی را امضا کرده و به برود این حق را داد که همهی آثار فرانتس کافکا را پس از مرگ منتشر کند.
به قول برود: اگر کاملاً و صد در صد مصمم بود که دستوراتش اجرا شود، باید مجری دیگری تعیین می کرد. برود بقیهی عمر خود را صرف تمجید از شخصیت دوست فقید خود کرده و او را این چنین توصیف می کرد: فرانتس کافکا ـــ پیشگوترین (و نگران کننده ترین) وقایع نگارِ قرن بیستم بود.
کافکا از ۱۹۱۰ میلادی تا پایان عمر خود به نوشتن یادداشتهای خصوصی پرداخت که اثری خاص در شناختِ شخصیت و زندگی او بهشمار میآیند. کشف بسیاری از کنجکاویهای شخصی را که او در متون ادبیاش ذکر میکند، مانندِ تغییر رژیم غذایی او به سمت رژیمِ گیاهخواری را ممکن ساخت.
کافکا می توانست جملههای بلند و تودرتویی نوشته که سراسر صفحه را اِشغال میکردند. جملاتِ کافکا بیشتر، پیش از نقطهی پایانی، ضربهای برای خواننده در چنته داشته ـــ ضربهای که مفهوم و منظورِ جمله را تکمیل میکند.
در کتابِ مسخِ (در اکتبر ۱۹۱۵ میلادی بهچاپ رسید. مسخ از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم بوده که در دانشکدهها و آموزشگاههای ادبیات سراسر جهان غرب تدریس میشود) او داستان گرگور سامسا (در واقع کنایهای از خود شخصیت نویسنده است) را روایت میکند که؛ یک روز از خواب بیدار شده و تبدیل به یک حشره غولپیکر میشود و... موضوعاتی مانند بیگانگی، اضطراب وجودی و عدم ارتباط با دیگران را بررسی میکند. جهان کافکایی سراسر ابهام بوده و همهچیز در آن در عدم اطمینان اتفاق میافتد. انسان در این جهان با خویش احساسِ بیگانگی میکند.
رمان قلعه پس از مرگ کافکا ـــ در سالِ ۱۹۲۶ میلادی به چاپ رسید. این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا بهشمار میآید. قلعه (یا قصر) در شکل کنونی اش؛ در ۲۰ فصل نگارش یافته که فصل پایانی ناتمام ماندهاست. البته از روی نشانههایی میتوان حدس زد که احتمالاً همان فصل بیستم ـــ میبایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمییافتهاست. رمان زندگی شخصی را تعریف کرده که نقشه ای را دنبال میکند، او به شهری میرسد که تحت سلطه قلعهای مرموز بوده و ناامیدانه به دنبال پذیرفته شدن توسط جامعهی اطرافِ قلعه است. این اثر به موضوعاتی مانند جستجوی معنا و بیگانگی دیوانسالاری ـ سیستم کارکردِ عقلانی و قانونمند ـــ می پردازد.
از بینِ انبوه نوشتهها و نامههای شخصی او نامه ای مفصلی به چشم خورده که فرانتس کافکا به پدرش ـــ هرمان کافکا نوشته است. او نمیتواند پسر را تحمل کرده و مدام او را تحقیر میکند. این نامه در نوامبر ۱۹۱۹ میلادی نوشته شده است، اما هرگز به گیرنده آن تحویل داده نشد. کافکا در این نامه احساس ناراحتی، رنجش و ناامیدی خود را نسبت به پدرش بیان می کند. او از این نامه به عنوان فرصتی برای رویارویی با پدرش و کشف رابطه پرآشوب و متضاد آنها ـــ استفاده می کند.
رمان ناتمامِ او به نام محاکمه نیز توجه من را به خود جلب می کند. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۲۵ میلادی چاپ شد. این کتاب از مشهورترین آثار کافکا بوده و داستان مردی است که به دست حاکمی خارج از صحنه و غیرقابل دسترسی، و به جرمی که هرگز ماهیتش نه برای خواننده و نه برای خودش مشخص نمیشود؛ دستگیر و مجازات میشود. مانند سایر آثار کافکا رمان محاکمه هم کامل نشد؛ اگرچه فصلی داشته که در آن داستان به سرانجامی میرسد. این اثر معلولیتِ پیشرفتهای صنعتی، اقتصادی و سیاسی، قدرت و ستم بازتاب میدهد.
فشارهاي اجتماعي و افسردگيهاي كافكا موجب شد تا او به بيماری های متعددی مانند؛ سل، ميگرن، بی خوابی و يبوست مبتلا شود. وضعيت وخيم گِلوی كافكا اين اجازه را به او نمی داد تا بتواند به اندازهی كافی غذا خورده و از آنجايی كه آن زمان درمان داخل وريد هنوز كشف نشده بود، هيچ راهی برای تغذيهی او نبود، تا اينكه سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ میلادی در آسایشگاهی در نزدیکی وين ـ اتریش درگذشت. او در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ میلادی ـــ در گورستان یهودیها؛ در شهر پراگ به خاک سپردند.
کافکا؛ یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندگانِ قرنِ گذشته است. آثارِ او که با گذشت سالها هنوز، تازگی خودشان را حفظ کرده و خواندنِشان برای هرکس، حسی عمیق از درک و پذیرش به همراه دارد. این مرد پریشانحال آزرده خاطر خوشی خاصی از زندگی ندیده و در روابطش با دوستان، آشنایان و حتی زنان نیز چندان موفق نبود، او میتوانست خیالپردازیهایش را تا جایی ادامه دهد که دخترکی گریان را آرام کند؛ همان دخترک قصهی کافکا و عروسک مسافر که جوردی سیئررا ای فابرا ـــ به زیبایی تمام تصویر کرده است.
کافکا بخوانید، به دنیای تاریک و جذاب آقای کافکا وارد شوید. یک ذهن شکنجه شده را حس کرده ـــ با شِکوِه و گِله آثارَش را در آغوش بگیرید.
نرماندی، فرانسه، بهار ۲۰۲۴ میلادی.
یک بیوگرافی کامل و جذاب و خواندنی از فرانتس کافکا! همه ما می دانیم که کافکا محصول عصر و دورانی بود که در آن می زیست ، اختلافات ، تضادها ، سخت گیری اطرافیان و قوانین آزاردهنده و جهان بینی خاص او شخصیتی را آفرید که حتی برای خود نیز بیگانه بود و اینگونه است که در رمان مسخ گره گوار سامسا- بخوانید کافکا- تبدیل به حشره ای چندش آور می شود تا دنیای وحشتناک درون او را بخوبی و بی پرده نمایش دهد . به گمان اینجانب مسخ در میان آثارش اثری بی همبتاست و در قله ای ایستاده که دیگر آثارش را کمرنگ می سازد و همین یک اثر کافی بود که جایگاه فرانتس کافکا را در جهان ادبیات ماندگار سازد. و با سپاس و تشکر از جنابعالی!
کافکا محصول دوره تاریخی مهمی در اروپاست.در اوایل قرن نوزدهم بعد از پایان جنگ های ناپلئونی کنسرت سیاسی اروپا برای ایجاد آرامش و جلوگیری از جنگ سراسری تشکیل گردید...نکته مهم این کنسرت مشارکت هم کشورهای غالب نظیر انگلیس و اطریش و روسیه و هم کشور مغلوب فرانسه بود...این کنسرت سیاسی آرامش نسبی صد ساله از ۱۸۱۲ تا ۱۹۱۴ بود.... سرتونو درد آوردم همه اینایی که گفتم چه ربطی داره به کافکا؟ کافکا در سال ۱۸۸۳ متولد شد تا حدودی دوران صلح و آرامش و رونق علم و هنر در اروپا را درک کرد اما انگار همه در انتظار فاجعه آیی بودند که انسان ها خیلی بدتر از حشرات در طول جنگ جهانی اول بهدهمپخواهند تاخت. انسان ها تبدیل به حشرات خواهند شد.محاکمه تاریخی انسان را نخستین بار کافکا مطرح کرد.شاید سمبلیک آرین اتفاق سالهای اولیه قرن بیستم غرق شدن کشتی تایتانیک در سال ۱۹۱۲:باشد.کافکا شاهد این فاجعه وجنگ جهانی اول بود .انسان مغرور از پیشرفت های فنی و علمی تا حد حشرات سقوط کرد.مخاکمه اش واقعا لازم بود.