انقلاب ها در تهران معمولا  دم دم های ظهر به پیروزی میرسند تا در سرویس خبری ساعت 14 رادیوی سراسری که از  بدو افتتاح رادیو ایران در سید خندان  در 4 اردیبهشت سال 1319 معمول بوده ؛ موفقیت اش اعلام شود.عصرگاهان و اوایل شب اصلا برای انقلاب خوب نیست.مسابقات فوتبال رئال مادرید و بارسلونا معمولا در  اون ساعات پخش میشوند. مردم فرصت ندارند حتی به انقلاب فکر کنند. علاوه بر اینها  سینما رفتن و تماشای فیلم های آمریکائی و بعضا ایتالیائی و فرانسوی اوایل شب حال میده.گاز زدن ساندویچ کالباس آرزومان با گوجه فرنگی و خیارشور فراوان موقع تماشای فیلم های فردین هم مانع بزرگی برای تحقق اهداف انقلاب در عصرگاهان تهران بود و هنوز هم است.

ایران ؛ 230 ساله که در تهران خلاصه میشود و تهرانی ها به  وعده های غذایی صبحانه ؛ نهار و شام خیلی اهمیت میدهند . حاضر نیستند به خاطر رویدادهای سیاسی حتی اگر انقلاب باشه ؛  در روند خوردن خود اختلالی ایجاد کنند. کله پزی ها و آش فروشان  و چلوکبابی  شمشیری روز به توپ بستن  مجلس مشغول فعالیت بودند. سالدات های  روسی تحت امر سرهنگ  لیاخوف بعد از به توپ بستن مجلس ؛ نهار مهمون  شازده عبد المجید میرزا عین الدوله شدند.حادثه 30 تیر سال 1331 هم در این بازه زمانی اتفاق افتاد.

پیروزی کودتای 28 مرداد ساعت 14 روز چهارشنبه 28 مرداد سال 1332 توسط میر اشرفی به جهانیان اعلام شد. معروف است که یک قهوه خانه دار آذری میدان بهارستان که شاهد  شعار  یا مرگ یا مصدق مردم قبل از ظهر و شعار پتو آتش گرفته و جاوید شاه همان مردم در بعد از ظهر بودند جمله ائی تاریخی گفت : سیک اوزلی ملت... ایکی اوزلی ملت.

روز یکشنبه 22 بهمن سال 1357 انقلابیون به هر ترتیبی بود تا ساعت 14 توانستند فرستنده  رادیوئی سید خندان را تصرف کنند . خیلی ها مدعی اند که پیام پیروزی انقلاب را  اونا به جهان مخابره کردند.برنامه قبلی رادیو در آن روز بحث کارشناس دامداری در باره تلقیح مصنوعی گاوهای ماده ایرانی از تخمک های ارسالی گاوهای هولشتاین هلند بود.... برنامه قطع و گوینده اعلام کرد به خبر مهمی که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید. مردی شعار اتحاد داد و دو دستشو به هم گره زد. فرداش گفتند یارو بلشویکه......... از مسکو دستور میگرفت. اتحاد شعار روسی است.

 روز دوشنبه 23 بهمن درست فردای پیروزی انقلاب ؛ ذکریا رازی در  حجره خود  نزدیک استودان و یا دخمه زردشتیان چسبیده به کارخانه سیمان ری مشغول آخرین تست ها بر روی تاثیرات الکل و هنوز موفق نشده بود ابزاری برای سنجش درجه خلوص آن اختراع کند. ساعت دقیقا 12 ظهر که شد ؛ ماموران ریشوی کمیته ریختند. میخواستند هجوم آورده و رازی را دستگیر کنند اما ریش بلند و عبا و مصری و عمامه اش مانع شد. رئیس ماموران در حالیکه تفنگ ژ3 را مسلح میکرد سینه اشو صاف و پرسید : این الکلی که مدعی  کشف  و یا اختراعش هستی به چه دردی میخورد. رازی اصلا رو برنگرداند به صورتش نگاه کند. در حالیکه مایع سرخ رنگی را از لوله آزمایش به داخل یک سطل بزرگ میریخت به آرامی گفت : بعد از تزریق هر آمپولی میتوانید به باسن خود بمالید تا میکروب داخل خونتون نشود.......... رئیس زیر لب پرسید : میکروب  دیگه کیه ؟ تا حالا اسمشو نشنیده بودم...... در دولت قبل چه سمتی داشت ؟یکی از رفقاش گفت : من دیپلم تجربی دارم.بیا تا برات بگم.

یک از ماموران جوان کمیته اندکی این پا و اون پا کرد تا رفقاش  دور بشوند بعد درگوش رازی گفت : یک شیشه الکل میخواهم...... رازی با تعجب نگاهش کرد..... مامور به تته پته افتاد و گفت : برای ناف یک نوزاد میخواهم. دکتر گفته حتما باید با الکل پانسمان شود. رازی در یک بطری نوشابه کوچک الکل با درجه پائین داد و گفت : هر طوری خواستی مصرف کن. خطری ندارد. پاسدار لبخندی به پهنای تمام صورتش زد و شیشه را ته جیبش به هر زحمتی جای داد. دو مرد جوان در حیاط خانه داشتند انگورهای آویز را پائین می آوردند تا در تغار ریخته و با پا لگدکوب کنند. ذکریا نگاه معنی داری کرد و گفت : یادتون باشد که بعد از  این هرکی پرسید بگید در شاخه محصولات بهداشتی فعالیم.

 ساعت 8 صبح 24 بهمن چند نفر از اعضای مائوئیست کنفدراسیون جلسه ائی در  جیگرکی مش اسمال میدان  کشتارگاه تشکیل و  حقایق انقلاب 22 بهمن را با محتوای کتاب سرخ مائو تطبیق داده و  تبدیل به ماهی شدند  تا در اقیانوس ملت شنا کنند. یک ماه بعد  همشون دستگیر و در محله  جمشید تهران که حالا تبدیل به پارک رازی شده بود اعدام شدند. یک سال بعد مشخص شد همه اونا  اشتباهی از زندان  راهی میدان گمرک شده بودند. قاضی در برابر اعتراض خانواده هاشون اطمینان داد که جاشون در بهشت امنه. نگران نباشند. قرار بوده پری بلنده و اشرف چار چشم و مهین چکمه ائی و فاطمه آژدان قزی و فریبا خرگوشی همراه زال ممد..  و ..... بیارند برای اعدام. راننده همونی بود که از رازی یک شیشه الکل گرفته و همون روز صبح  در سرکار بدون هیچ مزه ائی سر کشیده بود.  اون موقع ها ضد انقلابیون فله ائی در زندان قصر رو هم ریخته شده بودند. راننده همین طوری 6 نفرشونو که بیدار بودند  سوار کرده برده بود. اون موقع صبح پری بلنده خواب بود.

رازی که هنوز از رفتار ماموران انقلابی ناراضی بود طی یادداشتی به وزیر جدید صادرات محصولات انقلاب به آمریکای شمالی و صحرای کالاهاری آفریقا  از اینکه اسمش برای میدانی انتخاب شده که  قبل از انقلاب  محله بدنام تهران بود ؛ شدیدا اعتراض کرد. پاسخ کتبی دریافت نکرد اما یکی از منشی های دادگاه انقلاب تلفنی به رازی اطلاع داد  این نامگذاری در واقع نوعی تنبیه  انقلابی برای  کسی است که الکل را کشف کرده تا مردم بخورند و سست شوند و پشت کوه قاف به خواب ابدی بروند و برای ترویج انقلاب در دریای قلزم به کشتی های ماهیگیری بومیان اتیوپی حمله نکنند. برای حکومت انقلابی این خیلی شرم آور است. از اینا گذشته تو هنوز نتونستی وسیله ائی برای سنجش درجه خلوص الکل بسازی. میدونی این روزها چند نفر بر اثر خوردن الکل های غیر  استاندارد کور میشوند و میمیرند. حکم نهائی تو اعدام بود. با یک درجه تخفیف به زندگی محکوم شدی تا با اجل خودت بمیری. رازی سری تکان داد. اما قلبا قانع نشد. عین دهانه آتشفشان دماوند که مدتها خاموش بود ناگهان منفجر و فریاد کشید :  میرم پشت کوه قاف.  اونجا الکل تولید و به همه کرات منظومه شمسی صادر میکنم. پولهامو جمع و آخر عمری سویت چهل متری در مجتمع اسکان سر میرداماد  میخرم. هر روز صبح با پیرمردها پولدار میرم پیاده روی و در باره مزه شراب های ایتالیائی و فرانسوی شرح مفصلی میدم تا همشون  رو نیمکت ها به خواب ابدی فرو بروند. خواب حوری در بهشت دیده و پمپرزهاشونو خیس کنند.

 در جاده قدیم شمیران ؛ درست در ایستگاه سید خندان داخل عمارت کلاه فرنگی  دستگاه های مخابرات قدیمی خاموش و ساکت به  عقربه  های مشگی دستگاه های  نشان دهنده زل زده بودند. اینا ساخت شرکت تلفنکن آلمان و یادگار دوران اقتدار  و حکومت نازی ها در آلمان و رضا شاه در ایران بودند. در پرونده های خاک گرفته بایگانی هنوز نسخه اصلی تلگرافی را که هیتلر در  اواخر اسفند سال 1317 به مناسبت  حلول سال نوی ایرانی و  آغاز جشن های نوروزی به رضا شاه مخابره کرده میشد دید.

سکوت مرگباری به سالن فرستنده ها سایه افکنده ؛ فرستنده رادیوئی یک کیلووات آلمانی که محمدرضا پهلوی ولیعهد در 4 ازدیبهشت به همراه همسرش فوزیه افتتاح کرده بود و قرار  بود  دوباره راه اندازی شود ؛ کاملا گیج شده بود.

صفحات  موسیقی فیلم های سینمائی با بی نظمی روی هم تلنبار شده بودند. پشت استودیو  اطاقک کثیفی بود که اپراتورهای شیفت صبح ؛ شب ها می خوابیدند تا فرستنده را ساعت 5 صبح به موقع روشن و سرود  ای مرز پرگهر را پخش کنند. آن قدر املت و نیمرو روی اجاق پیک نیکی درست کرده بودند که بوی ناخوشایندش  تا اطاق ژنراتورهای اضطراری میامد.

 ساعت حدود شش صبح روز چهارشنبه 25 بهمن همون سال تلفن استودیوی پخش رادیو زنگ خورد. رژیس دبره فیلسوف و چریک رفیق فابریک چه گوارا از پاریس بود. با لهجه غلیظ فرانسوی صحبت میکرد. خوشبختانه آقای شاماسب لو  مسئول آرشیو که فرانسه  را  عین بلبل حرف میزد در استودیو حضور داشت. دو ساعت با رژیس دبره Regis Debray( 1940-) صحبت و نهایتا بعداز پایان مکالمه  خیلی خلاصه به همه اعلام کرد که رژیس دبره نسخه ائی  از کتاب معروفش  یعنی انقلاب  در انقلاب و یا به قول خودش Revolution dans la Revolutionکه سال 1967  نوشته  به تهران میفرسته. .... در مقابل چهره های متعجب همه شاماسب لو اعلام کرد : برای همه مشکلات بعد از انقلاب در این کتاب راه حلی پیشنهاد شده.

یک هفته بعد که کتاب به تهران رسید ؛ تلفن پخش رادیو تهران دوباره  زنگ خورد.  دموکریتوس متولد 460 و درگذشته 370 قبل از میلاد پشت خط بود. خوشبختانه  چون زنش فرانسوی بود به خوبی فرانسه یاد گرفته بود تا در دعواهای زناشوئی کم نیاره.... دوباره آقای شاماسب لو  گوشی را به دست گرفت و هر لحظه چهره اش بشاش تر شد....... و سرانجام در برابر چهره های کنجکاو همکاران از قول فیلسوف خندان یعنی دموکریتوس اعلام کرد :

انسان ها فقط برای شاد بودن و لذت از زندگی به دنیا میایند. انقلاب فقط در خمره های شراب اتفاق می افتد  که سرکه تبدیل به شراب میشود تازه اگر خوب به هم بزنی. کسی جرات پخش این پیام ها را از آنتن نداشت.  ذکریا رازی  از رژیم جدید مستقر در تهران حمایت میکرد چون جلوی واردات رسمی مشروبات الکلی را گرفته بود  و به وی درجه استادی در دانشکده الهیات داده بود.

شاماسب لو دو سال مانده به تاریخ رسمی بازنشسته شدنش استعفا داد. گفت تحمل شنیدن اخبار اعدام ها را در ساعت 14 هر روز ندارد. .... سیگاری روشن کرد و گفت :  روزگار غریبی است نازنین ؛ حتی پسته با آبجو هم  نمی چسبد.  دموکریتوس سالها بعد در توئیتر  نظریه شادیش را توسعه داد  و اعلام کرد : وظیفه هر انسانی شادی  خود و دیگران است نه تاثیر گذاری بر جهان. هیچکس در پخش رادیو معنیشو متوجه نشدند. شیفت شب تمام شد. اپراتور  صفحه 33 دورخواب های طلائی اثر پنجه های هنرمند بزرگ جواد معروفی را روی گرام های قدیمی EMT  آلمانی  شارژ کرد. به آرامی پیک آپ سوزن را روی شیارهای سیاه رنگ صفحه گذاشت.

 تابستان سال 58 وقتی اغلب نشریات معترض بسته شدند ؛ دموکریتوس همه نویسندگان و شعرای زنده حاضر در تهران را به باشگاه شاهنشاهی در نزدیکی هتل هیلتون دعوت کرد. البته بعد ها هر دو مکان اسامیشون عوض شدند.

  جلسه که شروع شد همه حاضران بدون رعایت نوبت شروع کردند به چرت و پرت گوئی.  دموکریتوس نعره بلندی کشید که رضا برآهنی و احمد شاملو و  حتی به آذین و سایه و منوچهر آتشی از جا جستند و خماریشون پرید.

  دموکریتوس مستقیم رفت سر  اصل مطلب و گفت آزادی هر کسی از تلاش اش برای  دفاع از آزادی بقیه شروع میشود. همه حضار شروع کردند به شوخی و خنده و اظهار نظرهائی  که عفت قلم اجازه نقلشونو نمیده. دست آخر فریدون تنکابنی دستی به سبیلش کشید و گفت : جمله ائی که گفتی از مولیره. دموکریتوس اصلا حرفی نزد. با بی حوصلگی و عصبانیت از  لابی هتل خارج  و سوار موتور وسپایش شد و رفت.  الان  45 ساله میره و هنوز به یونان نرسیده. سقراط و ارسطو و ارساطالیس سخت نگرانند.