ایلکای
باید نوشت. پس مینویسم. از چه بنویسم؟ نمیدانم. اما میدانم که باید بنویسم. نوشتن مهمترین و اصلیترین برگ برندهی من است. هرچه جهان برای من بیشتر به پیش میرود، بیشتر میفهمم که باید نوشت.
این که علاقهام بیشتر به کدام مدیوم است و این که کدام مدیوم بیشتر برای من کارکرد دارد مهم نیست. مهم این است که باید بنویسم چون هیچ چیز به اندازهی نوشتن به من احساس آزادی و امنیت و تخلیه نمیدهد. نوشتن حتی بیشتر از بازیگری برای من کمککننده است. تفاوتش در این است که هیچ چیز، حتی خدا هم، نمیتواند به اندازهی بازیگری روحیهی توجهطلبی آدم را ارضا کند.
البته نوشتن کمی بزدلانه هم هست. نه که کلا امر بزدلانهای محسوب شود؛ برای من بزدلانه محسوب میشود، آن هم درصورتی که فقط بنویسم و دیگر هیچ کار دیگری نکنم و خودم را تمام و کمال پشت واژهها و کلمهها پنهان کنم.
بازیگری، کارگردانی، اجرا، طراحی و هر امر دیگر میتوانند ترسناک باشند؛ آدم میتواند درگیر هزار کوفت و درد و مرض شود. به علاوهی این که برای نوشتن ابدا نیاز به کسی نداری. صرفا کافی است بنشینی و با خود خودت خلوت کنی و بنویسی. همین و بس!
برای همین است که میگویم نوشتن برای من، درصورتی که تنها به نوشتن بپردازم، امری بزدلانه محسوب میشود. چرا که از بین تمامی گزینههایی انتخابش کردهام که کمترین آسیب را برای من داشته است. کمترین ضربهی کاری را به من میزده است.
و نباید از این امر مهم غافل شد که:
«هرچیز امنتری، نتیجهی کمتری دارد و هرچیز پرمخاطرهتری میتواند نتیجهی کمنظیرتری داشته باشد.»
کار فرهنگی، نقد بیرحمانه و بیتعارف فرهنگ موجودست. عشق پاک نداریم. رابطهی جنسی ناپاک نداریم. ناموس نداریم. غیرت نداریم. مفهوم خیانت بیمعنیست. انحراف جنسی هم نداریم. تقریباً هیچ نگاهی از جهان سنت و نگاهش به نهاد خانواده و اهمیتدادن به این نهاد، به کارِ جهان امروز نمیآید.
انقلاب #زن_زندگی_آزادی از انقلاب در نهاد خانواده آغاز شده است، نه در پی دورهی پوشالی و ایجاد توهم آزادی (دورهی اصلاحات)؛ بلکه از پایین به بالا.
برخی از دوستان معتقدند اگر اصلاحات نبود، ما به اندیشههای آزادیخواهانه، سکولاریسمخواهی و فمینیستی امروز نمیرسیدیم. حرفشان سراسر اشتباه نیست اما ایرادی واضح دارد. کدام اصلاحات؟ اصلاحات بالا به پایینی که خاتمی و خاتمیچیها و طائفهی جلایی و ایکس و ایگرگ سرمدارانش بودند یا خواست خود مردم؟
جریان اصلاحات در کنار ظهور اینترنت (که حاصل گردش آزادانهتر اطلاعات در جهانست و سرمایهداری و لیبرالیسم برایمان فراهم کردهاند نه چپها) و همچنین با انتقال آگاهیهای نسلهایی که زیست قبل از انقلاب را تجربه کرده بودند به نسلهای متولدین دههی ۶۰ به بعد و بسیاری پارادیمهای دیگر، یک جزئی از این پازل بوده نه بخش اعظمش. اصلاحات نتیجهی منطقی و گفتمانی فشار جوانان و دانشجویان جوان دههی هفتاد بود، نه خواست دلسوزانهی حاکمیت جمهوری اسلامی برای بهادادن بیشتر به کرامت انسانیای که تمام دههی ۶۰ تا میانهی دههی ۷۰ مشغول نابودکردنش بود. بعد از پیروزی جریان اصلاحات در خرداد ۷۶ هم البته دیدیم که رهبرش چه طور پشت دانشجویان کوی دانشگاه و همینطور دربارهی حوادث بعدی ایستاد!
این مهمست که اصلاحاتی را هم اگر بود که بود از عاملیت دانشجویان و مردم بدانیم و آن را به آن آخوند با عبای شکلاتیاش و اهل و ایادیاش نچسبانیم.
حکم #توماج_صالحی آمد. ۶ سال و ۳ ماه حبس. منطق، ریاضیات، علم، تحلیل گفتمان، جامعهشناسی، اقتصاد، ژئوپولتیک، همه و همه به روشنی روز به ما ثابت میکنند که توماج پیش از تمامشدن آخرین روز حبسش آزاد خواهد شد و آزادانه دربارهی تجربهی این ۲۵۲ روز انفرادی و سالها حبسش برای ما حرف خواهد زد. برای ما زندگانی که تا آن روز دوام آورده و زنده ماندهایم.
درباره توماج صالحی:
اگر قرار باشد سه سرگرمی جذاب ایرانیان را فوتبال، موسیقی و سینما و سریال بدانیم به تبع آن سلبریتیهای مشهور این حوزهها هم فوتبالیستها، موزیسینها و سینماگران(بازیگر و کارگردان و...) هستند. سه حوزه مدرن که به دلیل اقتضائات مدرن آن ساختار حکومت از ابتدا با آنها مشکل داشت. و از همان ابتدا چهرههای سرشناسی از این سه حوزه تبدیل به چهرههای نمادینِ مخالفت با ساختار شدند و سرآمد آنها در فیگور مخالفت فریدون فرخزاد بود.
دوره اسلامی کردن حوزهها که تا پایان دهه اول سیطره داشت منجر به پیدایش چهرههایی شد که قرار بود محبوب و همزمان حامی ساختار حاکم باشند: نخستین شکاف در سینما رخ داد و با طغیان محسن مخملباف. مخملباف سینماگر باهوش اما متوسطی بود ولی به عنوان داماد رئیس مجلس خبرگان چنان حاشیهای برای ساختار ایجاد کرد که مشخص شد عمر این پروژه به عنوان کارویژه بعدی به پایان رسیده. چهرههای کپی بعدی مثل ده نمکی و دیگران هم مشخص بود که فاقد آن کارکرد هستند.
دو دهه بعدی ساختار به سمت کم کردن حساسیت در شکل روتین و ایجاد طبقه رانتی در این حوزهها رفت. طبقهای که جدا از برخی نمایشهای متفاوت میبایست از منافع ساختار محافظت کند. چهره برجسته و نمادین این دوران را شاید بتوان در سرمربیگری علی پروین جستجو کرد. کنترل امنیتی روی چهرهها، ایجاد، ابراز و مشروعیتبخشی به خطقرمزهای کلی با این نکته که هر کشوری خط قرمزهایی دارد که باید رعایت شود.
اعتراضات سال ۸۸ همزمان با تحولات اجتماعی بزرگتری در جامعه بود: نخست آن که چهرههای مشهور از طریق شبکههای اجتماعی( آن زمان فیسبوک) نیز با مردم در ارتباط بودند و به جز ان شبکههای ماهوارهای نیز قدرت یافته بودند. اگر قبلا انحصار پدیداری و امتداد شهرت در دست حکومت بود این بار افراد توانِ حیات مستقل بیشتری یافته بودند و به جز آن جامعه نیز توان تشویق و تنبیه چهرههای عمومی را پیدا کرده بود.
نکته مکمل خارج از کشور بود: در سینما و موسیقی نظر شهروندان به محصولات خارجی جلب شده بود و به شکل غیرمستقیم جشنوارههای خارجی موثر میافتادند. به عنوان یک مثال جعفر پناهی در زندان بود و به شکل مکرر جوایز جشنوارههای خارجی را کسب میکرد. جشنوارههایی که اخبار آن در داخل کشور نیز بازتاب مییافت. در فوتبال هم ورزشکاران به میزان بیشتری توانایی بازی در باشگاههای خارج از کشور را کسب میکردند. جایی که به وضوح میدیدند نیازی به هماهنگی برای بسیاری از موضوعات ندارند.
گسستِ ۸۸ اما در موسیقی منجر به اعتبار بیشتر موسیقی رپِ اعتراضی شد: دو چهره شاخص آن ایام شاهین نجفی و سروش لشکری(هیچکس) اکنون اثرگذاری سیاسی ویژهای دارند، اگر از اثرگذاری افرادی مانند مهدیار آقاجانی و دیگران سخن نگوییم.
با این همه نکتهای توماج صالحی را برجسته میکند. توماج صالحی هرچند فرزندِ این تحولات و در ادامه منطقی آنهاست خود به شکلی ویژه متمایز است: اعتراض هم در سخنانِ او خارج از محصولی که ارائه میکند وجود دارد، هم در محصولی که ارائه میکند و در انتها به شکل ویژهای اعتراضِ رادیکالِ شهروندی خیابانی را شامل میشد.
اگر در نظر بگیریم که محبوبترین افراد حوزه های عمومی افرادی بودند که "یاغی" تلقی میشدند(در راس و محبوبترین آنها میتوان علی کریمی را برشمرد) توماج صالحی بستر جدیدی را برای کسب محبوبیت ارائه داده است
این نکته نهایی حکومت را در بنبست روبرو شدن با او قرار داده است: بیهزینه بودنِ نخستین بودن منجر به تکرارِ آن میشود و اگر بخواهند او را به عبرتی معنیدار تبدیل کنند ممکن است شکلی اسطورهای پیدا کند، در حالی که همین اکنون حکومت با عواقب اعدام مجیدرضا رهنورد و محمدحسینی روبروست ایجاد یک تصویر اسطورههای دیگر که کاملا محتمل است ابعادی عمیقتر پیدا کند آخرین چیزی است که به آن محتاج است.
نکته اینجاست که حکومت با "موقعیت توماج صالحی" روبروست. موقعیتی که شکلی بیبدیل پیدا کرده. موقعیت توماج صالحی همان موقعیت مجیدرضا رهنورد است. موقعیت نخستین بودن، موقعیتِ خطشکنی.
نظرات