الهی! چون حاضری چه جویم، و چون ناظری چه گویم؟

پارهٔ اوّل : بازگشتِ یک حسِ آشنا

از زمانِ کناره گیری پاپ اِمِریتوسْ (پاپ بندیکت شانزدهم ـ به معنای پاپ بازنشسته یا اسقف اعظم بازنشسته رم  ) در روز پنج شنبه بیست و هشتمِ فوریه سالِ ۲۰۱۳ میلادی؛ حسی عجیب در درونم بیدار شده بود، بیش از ۲ ماه بود که خانه نشین بوده و به کارها و پروژه‌های عقب افتاده رسیدگی می‌‌کردم، با یک تلفن از طرفِ یکی‌ از تهیه کننده‌های برنامه‌های اجتماعی ـ فرهنگی‌ ؛ به مجموعهٔ جلساتی دعوت شدم تا با گروهی آشنا شده و در رابطه با ساختِ یک مستند در رابطه با انتخابِ پاپِ جدید؛ همکاری داشته باشم، چندان دلم به انجامِ این اَمر؛ رِضا نمی‌داد، انجامِ گزارش و مستندِ تکراری را هیچگاه نمی‌‌پسندم، همین چند سالِ پیش بود که پاپ ژان پل دوّم (مرگ در ۲ آوریل سال ۲۰۰۵ ) درگذشته بود و به همراهِ گروهِ فرهنگی‌ کانال دو تلویزیون فرانسه؛ به واتیکان رفته بودم.
 
چند روزی بیشتر وقت برای قبول کردنِ این طرح نداشتم، این گونه اُمورات به این سادگی‌ نیست؛ تحقیق و تفحّص در رابطه با موضوعِ واتیکان و پاپ برایم نفس گیر بود، اما امروزه با کمکِ آرشیو‌های رایانه ای، کتابخانه‌های مجازی و سامانه ای؛ کارم بسیار سبک شده و بی‌ آنکه حوصله‌ای سر برود و وقتی‌ گرفته شود؛ به عمقِ موضوعِ اصلی‌ دست پیدا می‌‌کنم، اگر هم اشکالی ایجاد شود، با کارشناسانِ مربوطه رایزَنی می‌کنم.
 
۳ شب قبل از آخرین مهلت برای رفتن به رُم، تمام وقت قلبم می‌‌زد آنچنان که خبری به دستم خواهد رسید، در حالتِ خواب و بیداری با خدا نیایش می‌‌کردم؛ مِیْ نخوردهْ مستی عجیبی‌ بر پیشانی‌ام سنگینی‌ می‌‌کرد، نغمه‌ای از نغماتِ ماریا کالاس به گوشم می‌‌رسید؛ آنچنان زنده و حاضر که انگاری او در کنارم حضور داشت و نویدِ بازگشتِ حسی آشنا را به من می‌‌داد، نمی‌‌دانم از بغض بود و یا آرامشِ بعد از سرازیر شدنِ چند قطره اشک؛ از آن حال به خود آمدم ... نقش‌های گنبدِ سن پدرو را به زیرِ انگشتانم حس می‌‌کردم، خیسِ عرق شده بودم و قلبم آرام شده بود ... تصمیمم را در آن لحظه گرفتم؛ بدانجا بازگشته و با اجازهٔ خدا کارم را شروع خواهم کرد.

***

الهی! چون توانستم، ندانستم، و چون كه دانستم، نتوانستم.

پارهٔ دوّم : رُم شهرِ جاویدان و لحظاتِ حسّاس برای واتیکان

از پاریس شهرِ عاشقان تا به رم شهرِ جاویدان؛ پرواز با هواپیما ۲ ساعتی‌ با هواپیما طول می‌‌کشد، رم همچو پاریس و مادرید از شهر‌هایی‌ هستند که دران چندی زندگی‌ کرده و تا به حدی به حال و احوالش واقِفم، رم در دورانِ تاریخ چندین و چند بار ساخته و ویرانه گشته و آخرین بار ضربه را در زمان جنگ جهانی‌ دوّم خورده اما دوباره توّلد یافته و از زیبائیها و دیدنیهای این شهر هر چقدر گفته شود؛ باز کم است ... نمی‌‌دانی‌ از کجا شروع کنی‌، نمیدانی کجا توّقف کرده و چشمانت را اندکی‌ بسته و پلک زَنی‌، نمی‌‌دانی‌ دل‌ را به کجا ببازی، در کولوسِئوم شیفتهٔ دانستنِ  حوادثی می‌‌شوی که آنجا رُخ داده است، اتفّاقاتی چو قتل‌عام بَردگان و مسیحیان، و نبردهای وحشیانه‌ی گِلادیاتورها یا پالاسِئوم که رومولوسْ نامردی کرد و برادرش را کُشت و یا فُرومِ رم؛ جایگاهِ  بیشتر جشن‌های روم باستان، نِشست‌ها، جشنواره‌ها و مهمانی‌های رومی یا کلیساهای متعدّد و اَبَر پیکرْ و پرستشگاهِ حضرت ژوپیتر که مجموعه‌ای دیدنی از مجسّمه‌ها دارد، پانتِئون .. میدان ناوُنا .. یا حتی فوارهٔ تِروی که یکی از معروف‌ترین فواره‌های دنیاست، محّلهٔ اسپانیایی ها، میدانِ اسپانیا و پلّکانِ اسپانیولی .. و بالاخره .. واتیکان .
 
به واتیکان که می‌‌رسی‌؛ حالِ دیگری احساس می‌‌کنی‌، بلافاصله به میدانِ سن پیتْروْ سبک باروک بر می‌خوری که یکی از بزرگ‌ترین فضاهای عمومی دنیاست و به هنگامی که مراسمی خاّص در رابطه با کاتولیک ها درانجا برپا می‌‌شود؛ تو بی‌خود به دنبالِ جای میگردی و زیبائی و طراوتِ هنری آنجا بی‌ نظیر است.
 
از دوشنبه یازدهمِ ماهِ مارسِ ۲۰۱۳ میلادی، اسقف‌های کاتولیک به دور همِ جمع شده تا  دویست و شصت و ششمین رهبر جدید کاتولیک‌های جهان را انتخاب کنند.

بعد از مرگِ پاپ ژان پل دوّم و انتخابِ پاپ بِندیکت شانزدهم؛ این دوّمین بارِ من است که در چنین مراسمِ باشکوهی شرکت می‌‌کنم. یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تَن در حالِ گذراندنِ لحظاتی حسّاس و در انتظارِ انتخابِ رهبرِ جدیدشان بودند.

***

الهی! فضلِ تو را كران نیست، و شُكر تو را، زبان.

پاره سوّم: سن پیترو در اِلتهاب

از همان روزِ دوشنبه یازدهمِ مارس، شهرِ رم و واتیکان توسطِ خبرنگاران، روزنامه نگاران و دیگر ژورنالیستهای سراسرِ دنیا تصّرف شده بود، بیشترینِ آنها اسپانیولی بودند که  در آنجا با آرامشِ خاطر تردّد می‌‌کردند و سپس رسانه‌های ایتالیائی و آمریکای جنوبی، سی‌ اِن اِن آمریکا یک خبرنگار دِگر باش فرستاده بود و انگلیسی‌ها به بدجنسی مشغول و فرانسوی‌ها (که من یکی‌ از آنها در گروهِشان بودم) آرام تر از بقیه و آسمان  خدا اَمان نمی‌داد و باران همچنان می‌‌بارید و هوا سرد... هر گروهی خواستهٔ خودش را داشت، اسپانیایی‌ها با ایتالیائی‌ها در یک خطِ موازی قرار داشتند و این اتحادِ قدیمی‌ به ۴۰۰ سالِ قبل باز می‌‌گردد، کاتولیک‌های دیگر نگرانِ مسائلِ روز بودند، درصدِ بالای طلاق، آشفتگی‌ روحی‌ در میانِ جوانان، ازدواجِ دگرباشان و سرپرستی یتیمان توسطِ اینان و ... نگران از انتخابِ یک پاپِ کانادایی و یا امریکایی به خاطرِ مدرن بودنِ آنها در اُموراتِ کلیسای کاتولیک، دادگاهِ کشیشانِ ایرلندی، بلژیکی و امریکایی و راستی‌ مقصّر کیست و گناهِ یک انسان ربطی‌ به کلیسا ندارد و دیگر دلشوره‌های روزمره و خسته کننده.
 
در انتظارِ این انتخابات و دیگر حکایات بالاخره وقتی‌ شد تا به دیدارِ پدر آلتوبِلی ( از بزرگان و دست اندر کارانِ واتیکان در امورِ اداری و سیاستِ خارجی‌ ) رَوم و با او در رابطه با این اخبار به گفتگو بنشینم، برایم جالب بود که بدانم او از اخبارِ آنچه که در ایران می‌‌گذارد با خبر بود (اِسلامیونِ غاصبِ کشورمان در واتیکان سفیر دارند) ، حتی از تغییرِ مذهبِ ایرانیان و آزارِ اینان توسطِ نوکرانِ شیوخِ اسلامی، از او وقتی‌ دیگر خواستم تا این دیدارِ ما در آینده عمیق‌تر گردد و شاید واتیکان اجازه به من دهد تا لآقل از آرشیوِ آنها (این آرشیو در کتابخانه واتیکان قرار دارد و درجه بندی شده و برای ورود و تحقیق درانجا نیازمندِ به اجازه از واتیکان است) در ارتباطِ با سفرهای سفیرانِ واتیکان به ایران تحقیقاتی‌ بکنم.
 
مجمع مخفی‌ کاردینال‌ها آغاز شده بود، در این نشست کاردینال‌ها به طور ویژه بر انتخاب پاپ جدید متمرکز می‌شوند و تنها کاردینال‌های که زیر ۸۰ سال سن دارند، می‌توانند در رای گیری شرکت کنند، کاردینال‌ها تا زمان انتخاب پاپ جدید با جهان ارتباطی نخواهند داشت و پشت درب‌های بسته می‌مانند.
 
دو رای گیری هر روز صبح و دو رای گیری هر روز عصر در کلیسای سیستین انجام ‌شد. هر کشیشی می‌تواند هر کاردینال دیگری را انتخاب کند و این رای گیری آنقدر انجام می‌شود تا تعداد افراد به حداقل برسد. برای انتخاب پاپ جدید به دو سوّم به علاوهٔ یک رای نیاز است. با خبر بودیم که پاپ ژان پُل دوّم انتخاب پاپ را به اکثریتِ ساده تغییر داد اما پاپ بِندیکت در سال ۲۰۰۷ میلادی دوباره آن را به دو سوّم به علاوه یک رای بازگرداند. او از این موضوع هَراس داشت که ائتلافِ کاردینال‌ها باعث شود که شخصی با آرای حداقلی به این سمتْ گُمارده شود.
 
قبل از هر رای گیری مجدد، آرای قبلی سوزانده می‌شود و قبل از آغاز مجمع اصلی، دود هر روز از بالای سقف کلیسا خارج می‌شود. دود سیاه به این معناست که تصمصیم نهایی صورت نگرفته و تکرارِ این دودِ سیاه بر التهابِ حاکم بر میدان سن پیترو می‌‌افزود و شاید خبر از این می‌‌داد که کاردینال‌ها چندان توافقی با هم ندارند و برای کاردینال‌ها سخت است کسی را انتخاب کنند که واتیکان را به سمتِ جدید و بسیار متفاوت هدایت کند. آنان در حال حاضر نسبت به زمانی که پاپی می‌مُرد، آزادنه عمل نمی‌کنند
 
رای گیری در روزِ سه‌ شنبه دوازدهمِ مارس نیز بدونِ دودِ سپید بود و التهاب و هیجان در هر کجای شهر و میدان دیده و احساس می‌‌شد. باران همچنان ادامه داشت و در ساعاتی این چنین خواندنِ مناجات نامهٔ خواجه عبدالله اَنصاری، آرامِشم می‌‌دهد. تا فردا چه شود و خدا بزرگ است.

***

الهی! تو بِسازْ كه دیگران ندانند، و تو نَوازْ كه دیگران نتوانند.

پارهٔ چهارم: شامگاهِ مقدّسْ

در روزِ چهارشنبه سیزدهمِ مارس نیز باران و سرما همچنان ادامه داشت، شبِ قبل حتّی با همراهی دو سه‌ پِیکِ شرابِ ایتالیائی؛ با خواب غریبه شدم، صبح‌ها نیز چندان مِیلِ نشست و برخواست ندارم، این هم از صَدقاتِ سَخیفِ دورانِ بچگی‌ در عهدِ شمیران نشینی است، هنوز تا به طرف‌های نیمهٔ ظهر هم آغوشِ رویائی عمیق و دریایی ... اما از خواب پریدم، از آن پُخته اَمیالِ شیطانی فاصله گرفته و زود با یک عدد کاپوچینوی اَعلا نیرو گرفته و با زمزمهٔ نامِ یزدان؛ خود را به میدانِ سن پیترو رسانیدم.
 
عجیب بود چون جمعیتی عظیم از وفاداران و زائران درانجا حاضر بودند، بیشتر از دیروز و پریروز، شورِ عجیبی‌ را در نگاهِ مردم می‌‌دیدم، خیلی‌‌ها در جشن بودند و خیلی‌ دیگر دعا می‌‌کردند، راهبه‌های کارمِلیتاس، راهبه‌های مَوناستیکوي اِسپانیولی، راهب‌های کاپوچینو، راهب‌های گِریسْ، مسیونر‌های فداکار، کشیش‌های وابسته به گروه‌های کلیسای کاتولیک و ... زبان‌های زیادی به گوشم می‌خورد، بیشتر اسپانیولی و ایتالیائی و حتی پرتغالی و انبوهی از لهجه‌های خاّص از زبانِ دیرینِ سُواحیلی و این خبر داده می‌‌شد که ۱۵% بر تعدادِ کاتولیک‌های آفریقا اضافه شده است و ۲۳% از تعدادِ وفادارانِ به کاتولیک‌ها در اروپا کم شده است.

باران دیگر نمی‌بارید، صدای دعا خوانی به لاتین فضا را پر کرده بود، پلیس‌های مخفی‌ واتیکان عصری پُر کار را در برنامه داشتند و طبقِ همیشه بی‌ سر و صدا افرادِ مشکوک را بی‌ صدا از میدان خارج می‌‌کردند، گاردِ قسم خورده به پاپ که اهلِ سویس هستند، دائم مشغولِ مانور‌های خاصی‌ بودند (امروزه محافظان سوئیسی واتیکان قدیمی ترین یگانِ نظامی جهان به شمار می روند. این واحد از ۶ اَفسر و ۱۱۰ سرباز تشکیل شده است. افراد این واحد همچنان از یونیفرم رنگینی استفاده می کنند که پانصد سال پیش توسط مجسّمه ساز و نقاّش معروف ایتالیا ،میکِل آنژ، طراحی شد. این نیرو امروزه به عنوان نیروی نظامی شهر واتیکان شناخته می شود و وظیفهٔ حفاظت از جان پاپ، حفاظتِ قصرِ واتیکان و مکانهای مربوط به شهرِ واتیکان را برعهده دارد.)، آسمان به شامگاه نزدیک میشد، گزارشگر‌ها را می‌‌دیدم که با عجله (همانندِ شب‌های دیگر) جایگیری می‌‌کردند، تنها گروهی که حق دارند همیشه از پاپ و واتیکان فیلمبرداری کنند؛ اعضای فیلمبرداری کانالِ تلویزیونی واتیکان است، با گروهِ کم جمعیتِ خودم در سمتِ راستِ میدان؛ در نزدیکی‌ مجسمه زیبای سنت کِریستوبال مستقر شدم، نور اَفکن‌ها روشن شده بود و تاریکی چندان معنائی نداشت چرا که هنوز بر تعدادِ جمعیت اضافه می‌‌شد، مردم مرغِ دریایی کوچکی را که تلویزیونِ واتیکان از او در نزدیکی‌ لوله دود کشِ نماز خانه فیلم گرفته بود به همدگر نشان می‌‌دادند، آنها این را به فالِ نیک‌ می‌‌گرفتند و عده‌ای دیگر ترسی‌ عجیب از نوری داشتند که بالای نماز خانه از طرفی‌ به طرفی‌ دیگر پرواز می‌‌کرد و چند لحظه بعد ناپدید شد، ترس از این بود که هیچ گونه هواپیما و بالگردی اجازه پرواز به روی واتیکان را ندارد، شوخی‌ آمریکایی‌ها را می‌‌شنیدم که بر یوفو بودنِ این نور اِصرار می‌‌کردند (عکسِ آن موجود است).

ابرها به کناری رفته بودند، احساسِ سرما و گرمای خاصّی‌ وجودم را در بَر گرفته بود، در آن لحظات حتّی زمان نیز با بی‌ حوصلگی در انتظارِ یک خبر بود،ساعتِ هفتِ بعد از ظهر که شد؛ از دور دست صدای ناقوس‌ها سکوتِ میدان را برای چند لحظه در آغوش گرفت و ناگهان فریادِ آنجا آنجا را بِبینید... دودکش را بِبینید را به زبانِ اسپانیولی و ایتالیائی شنیدم، سرَم را به آن طرف که اطرافیانَم نشان می‌‌دادند؛ برگرداندم ... اوهْ خدای من ... دودِ سپید، این دودِ سپید است ؟ به ساعتَم نگاه کردم، هفت و ده دقیقه (عصرِ چهار شنبه) بود، حال صدای ناقوسِ زیبای کلیسای سن پیترو بود که گوش‌های همگان را نوازش ‌‌داده و خبر از انتخابِ رهبرِ جدیدِ کاتولیک‌های جهان را می‌‌داد، دیگر سرما و گرمای عصبی آزارم نمی‌‌دادند، دودِ سپید از دودکشِ نماز خانه بلند شده بود و حالا کاملاً واضح بود، به ندرت کسی‌ را سرِ پا می‌‌دیدی، صدای نیایش و دُعا به زبان‌های مختلف از همه جا می‌‌آمد، همَگان درین لحظه حّسِ شادی داشتند و فریاد می‌‌زدند:  شامگاهِ مقدّس؛ سلام بر تو.

***

اِدامه دارد...