کاش می‌ شد روزگاران ، شاد بود
یا که انسان ، همچنان آزاد بود
 
یا ستمگر ، سنگر_ قانون نداشت
وين جهان ، کانون_ عدل و داد بود
 
کاش می‌ شد، طعم_ سر خ عشق را
از لبان_ گرم _ معشو قی چشید
 
یا در آغوش_ صبا ، با یک نسیم
سوی_‌ گل های شقایق ، پر کشید
 
کاش می‌ شد زورقی سرگشته را
از تلاطم های توفان ، در ر‌هاند
 
با سلامت ، تا کرانه ، ره گشود
وندر آنجا ، فرش_ شادی ، گستراند
 
کاش می‌ شد ، نعره ی حلاج را
کو کشید جانانه ، ‌پای_ چوب_ دار
 
باز پس می داد آخر ، آسمان
آن امانت ، مانده دوش_ روزگار
 
کاش می‌ شد ، این کهن ، فرخ دیار
ایمن و آسوده ، از بیداد بود
 
وين جهان ، کانون_ عدل و داد بود
کا ش می‌ شد روزگاران ، شاد بود
 
دکتر منوچهر سعادت نوری
 
*
از مجموعه سروده‌های زنجیرها 
=======