لغت نامه ی دهخدا اسم اعظم را این گونه تعریف می کند: "اسم اعظم نامی است که مختص حضرت حق جل جلاله می باشد. گفته می شود هر کس آن را بداند هر آنچه بخواهد انجام خواهد شد. انبیا و صلحا داننده این نام عظما هستند".
تارنمای ویکی پدیا نوشته است: " اسم اعظم به اعتقاد بعضی، یکی از نام‌های خداست که با بر زبان آوردن آن هر خواستهٔ گوینده برآورده می‌شود. این اسم را کسی نمی‌داند، ولی در طول تاریخ کسانی مدعی دانستن آن شده‌اند و روش‌هایی برای کشف آن پیشنهاد شده‌ است".
تارنمای ويکی شيعه اسم اعظم را این گونه تعریف می کند: " اِسمِ اَعظَم یا اِسمُ اللّهِ الاَکبَر به معنای بزرگترین نام خداوند، که اسمی بالاتر از آن نیست. بنابر روایات، این نام وسیع‌ترین محدوده اثر را در عالم هستی دارد و دسترسی به آن، منشأ اثرات بسیاری مانند استجابت دعا، برخورداری از علم غیب و تأثیرگذاری بر قوانین طبیعت است. حقیقت و مصداق اسم اعظم روشن نیست؛ برخی آن را از جنس الفاظ و کلمات و برخی دیگر، آن را حقیقتی فراتر از حروف و کلمات دانسته‌اند. از روایات و اخبار تنها می‌توان اطلاعات و تصور ناقصی از آن به دست آورد. بنابر برخی روایات، هر کسی ظرفیت و تحمل اسم اعظم را ندارد و ائمه معصومین، برخی پیامبران و افراد دیگر مانند بلعم باعورا و غالب قطّان، از اجداد رسول خدا، آگاه به این اسم بوده‌اند. میزان بهره‌مندی آنها از این اسم یکسان نبوده است. پیامبر اکرم و اهل بیت، بیشترین بهره‌مندی را داشته‌اند".
★ در عرفان الهی هر کس که به مقام لقاء پروردگار برسد بر تمام رموز از جمله اسم اعظم نیز دست خواهد یافت. از میان کسانی که به عنوان "دانندگان اسم اعظم" شناخته شده اند از افراد زیر بیشتر از دیگران نام برده می شود: جهانگیر پسر رستم/ آصف بن برخيا/ بَلعَم باعور که شخصیتی در داستان‌ ها و روایت ‌های یهودی و اسلامی است/ بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهائی دانشمند نامدار و از مفاخر ایران که مدعی بود در هفتاد و یک سالگی اسم اعظم را کشف کرده ‌است.
حضرت سلیمان از پیامبران و پادشاهان بنی ‌اسرائیل در تورات و قرآن است. سُلَیْمان که به عبری یدیدیا نام دارد، نام شخصی در متون خاورمیانه ای است که به عنوان فرمانروایی دانا که بر یک قلمرو پادشاهی در سرزمین فلسطین فرمان می‌راند توصیف شده ‌است. زایش او را ۱۰۰۰  پیش از میلاد گفته‌اند و فرمانروایی‌اش بر فلسطین را از ۹۷۰ تا ۹۲۸ پیش از میلاد دانسته‌اند. نام سلیمان در زبان‌های سامی به معنای «آشتی» است. در متون نام‌برده، سلیمان پسر داوود دانسته ‌شده‌ است.... "ابن فهد حلّي" نقل مي كند: وقتي حضرت سليمان متوجه شد كه بلقيس به سوي او مي آيد, از اطرافيان و اصحاب خود پرسيد: كدام يك از شما مي توانيد تحت پادشاهي بلقيس را قبل از اين كه به اين جا برسد, حاضر كنيد؟ يكي ازاصحاب او به نام آصف بن برخيا كه به علم الهي آگاهي داشت گفت : من مي توانم آن را حاضر كنم. آصف به سجده افتاد و دعا كرد و خدا را به اسم اعظم خواند. ناگاه تخت بلقيس حاضر شد.
★ بنا بر کتب و منابع گوناگون،در زبان عربی برای اسم اعظم از واژه های " الله"، "هو" و صفات "اکبر" ، "رحمان"،  "رحیم" و غیره استفاده شده است.  ایرانیان از دیرباز و پیش از اسلام به خاصیت ذاتی کلام و از جمله نام اهورامزدا (در باورها و روایت های زرتشتی) و اسامی یزدان، ایزد، پروردگار، دادار، آفریدگارِ، خدا و خداوند در باطل ‌کردن سحر و جادو و مبارزه با دیوان باور داشته‌ اند. همچنان که رستم در "خوان چهارم" داستان "هفت خوان" با بردن نام "یزدان" جادوی زن جادوگر را باطل می‌کند (یکی جام می‌ در کف اش برنهاد/ ز دادار نیکی دهش کرد یاد، چو آواز داد از خداوند مهر/ دگرگونه برگشت جادو به چهر: شاهنامه ی فردوسی). اما صورت خاص اسم اعظم ملهم از افکار اسلامی‌ است و ناشی از نفوذ فرهنگ و معتقدات اسلامی بوده ‌است. از جمله اعتقاد به خاصیت اسم اعظم در یکی از حماسه‌ های ملی متأخر به نام "جهانگیر نامه" که از نفوذ افکار اسلامی خالی نیست، بازتاب یافته‌ است. به این صورت که مسیحا نامی به جهانگیر (پسر رستم) اسم اعظمی می‌دهد و می‌ گوید در صورت پیش آمدن سحر و جادو « پی دفعش این اسم اعظم را بخوان».
★ خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به "حافظ"، سراینده ی نامدار ایران و از خداوندان شعر و ادب پارسی نیز در غزل زیر به "اسم اعظم" اشاره دارد:
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم/ هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم/ فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم
به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل/ چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش/ فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند/ بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی/ چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه/ که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه/ که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله/ نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم
به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم
 "رضا" در حاشیه ی غزل حافظ مندرج در تارنمای گنجور نوشته است: "سلیمان به مَددِ اسم اعظم، حکومتی مجلل داشته و همه چیز تحت فرمان او بـوده و زبان جانوران را نیز می‌دانسته است .گویند تمام قدرت و حکومت وی به خاطر”اسم اعظم” بوده که بر نگین انگشتری او حک شده بـود. معنی بیت : بااین گنج با ارزشی که دراختیاردارم (لبِ سرخ معشوقم) شایسته است که ادّعای سلیمان بودن بکنم! وقتی که چننین خاتمی دردسترس من است که بر آن اسم اعظم حک است دیگر هیچ باکی از شیطان نیز ندارم".
★ بر اساس تارنمای گنجور علاوه بر "حافظ"، "فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی" و "میرزا عباس فروغی بسطامی" سرایندگان بلندآوازهٔ ایرانی نیز از "اسم اعظم" آگاه بودند.
هراکلیتوس (از فیلسوفان دورهٔ پیش سقراطی) به جای واژه ی "خدا" غالباً واژه ی یونانی "لوگوس" به معنی عقل را به کار می‌برد. لوگوس اندیشه، منطق و قانون نهفته در هستی است. لوگوس تغییرات و دگرگونی‌ های جهان را وحدت و همآهنگی می‌بخشد و آن حقیقتی است که تجلی و به ظهور آمدن چیزی را ممکن می‌سازد.  در فلسفۀ یونان باستان، لوگوس حداقل تا زمان فلسفه ی افلاطونی میانه و مھم تر از آن تا دوره ی فلسفه ی نوافلاطونی، حکم «اسم اعظم» را داشت و اصل اول محسوب می‌شد.
★ نوستراداموس و خدا: بنا بر نوشته ی برخی از تارنماها گویا "نوسترا دموس" هم به اسم اعظم واقف بوده است. نوستراداموس مردی خدا ترس بود و حتی کتاب هایی را که بر ضد تعالیم و قوانین الهی می دانست می سوزاند. نوسْتْراداموس با نام واقعی میشِل دو نُسْتْرِدام عطار و پیشگوی اهل فرانسه بود.

تهیه و تدوین:
دکتر منوچهر سعادت نوری

*
همچنین نگاه کنید به
اسم اعظم: تارنمای ویکی‌فقه
مبانی حکمی اسم اعظم در عرفان نظری: تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی
نوسترا داموس: تارنمای ویکی ‌پدیا