نکات ناشناختۀ زیادی حول و حوش سفر من به ایران وجود داشت. دولت آمریکا علیه هرنوع سفر به ایران هشدار میدهد و به خصوص علیه عکاسی هشدار میدهد. من بدون اینکه بدانم آیا موفق خواهم شد کاری شبیه کاری که در شهر نیویورک انجام میدهم انجام بدهم به ایران سفر کردم.

من میدانستم که مقدار بسیار زیادی از موفقیت من به یک عامل بستگی دارد: راهنمای من. مثل همۀ آمریکایی ها، یک راهنمای تمام وقت در طول سفرهای من در کشور برای من تعیین شد. تنها چیزی که میدانستم این بود که نام او محمد بود و دولت به او مجوز داده بود تا راهنمای آمریکایی ها باشد.

این مرد که بود؟ و عکس العمل او وقتی به او میگفتم "موزه های خیلی خوب هستند، اما بیا به جای آن همۀ روز را با هم قدم بزنیم و از غریبه ها بپرسیم میشود عکسشان را بگیریم" چه می بود؟

محمد واقعا یک هدیۀ الهی بود. او نه تنها به من اجازه داد که عکاسی ام را بکنم، او به آن اعتقاد نیز داشت و در موفقیت آن شریک من شد. پرسش از غریبه ها که آیا میشود عکسشان را بگیری خود یک روند مرعوب کننده است. اما او هرگز حتی یک بار هم از اینکه سئوال را طرح بکند سرباز نزد. و تقریبا همیشه قادر بود که اجازۀ عکس گرفتن را بگیرد.

در نتیجۀ مجموعۀ عکسهایی که از این سفر به دست آمد یک تلاش مشترک بود. چشم از من بود و زبان از محمد بود. بدون او، هیچیک از این عکسها وجود نمیداشت و من از او برای سهمش بسیار متشکرم.

در پست آتی اطلاعات تماس وی و شرایط کلی برای سفر به ایران را خواهم نوشت.