نگاه کن ـ دریا در همین دور ـ نزدیک توفانی شده. نگاه کن ـ یخمه‌های کهنه و پاره شده از در و دیوار شهر به سمت ساحل در حال حرکت هستند. نگاه کن محبوب‌من ـ به همین سادگی که کنارم نشسته‌ای، اشک‌هایت در زیر پای‌ من‌ و تو در حال سرازیر شدن به همین دور ـ نزدیک دریا هستند. هیچ می‌دانی همین حالا که دست‌چپم را روی شانه‌ات گذاشته‌ام و با انگشت‌اشاره‌ام در حال تایپ کردن هستم، بی‌اختیار از این‌که به همین سادگی و به همین زودی از خانه‌ام می‌روی، ضربان‌قلبم به‌سان توپ‌چرخانی که از فاصله‌ی‌‌دور پرتاپ شده باشد، می‌زند.