هادی خرسندی

چه خوش گفت:
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از شوخی و طنز بیند گزند؟

نبُد پایه کاخ چندان قوی؟
که لرزید از زینب موسوی؟

سپاس از کسانی که آزرده جان
شدندی از آن هزل زحمت رسان

من اما نرنجم از آن طعنه زن
که آزاد باید روال سخن

از این زینب موسوی ها زیاد
بدیده ست فردوسی پاکزاد

مگر شاملو، مرد صاحب خرد 
مرا در فلان سال کم پنبه زد؟

کجا کم شد از ارزش کار من؟
کجا اُفت آمد به اشعار من؟

تو گر خرده‌گیری بر آن دخترک
رسانی به سانسور دهقان کمک

ترا جان رستم، ترا جان رخش
بیان را به آزادی آن ببخش!

هادی، پنج شهریور ۱۴۰۴ - لندن