بیش از 45 سال است که دین بر جامعه ما حکومت میکند. دین تمامی مناسبات و روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی و امنیتی را سخت تحت تاثیر قرار داده و آنها را تابع و نمادی از خود ساخته است. هیچ نهاد اجتماعی و یا فرهنگی نمیتوان یافت در سراسر جامعه که از سلطه و سیطره دین مصون مانده باشد، واقعیتی که غلبه بر آن را نباید ساده پنداشت.

 هم اکنون، کیست که نداند جامعه دینی، برساخته دست حکومت آخوندی، در قعر چه گندابی فرو رفته و هر روز فروتر هم میرود؛ گندابی عمیق و وسیع، انباشته از بحرانهای گوناگون در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، بطوریکه عرصه ای را در درون وی بیرون از جامعه، مثل حوزه های بین المللی نمیتوانی بیابی که در آن نظام ولایت فقیه، جانشین خداوند یکتا و یگانه، جانشین الله بر روی زمین، دست بگریبان بحران نباشد، بحرانی همچون عدم تراز بین تولید مادی و خدمات اجتماعی و تضعیف روز افزون بنیه مصرفی جامعه، مسئله ایکه دیر رمانی ست، بحالت مزمن در آمده و بفقر و تنگدستی گسترده در درون و تنها ماندن در سطح روابیط بین الماللی کشانده شده است.

اما، واقعیت آن استکه، پس از 45 سال، میتوانیم بفهمیم که واقعیتی که یک آخوند، فقیه، یا آیت الله و حجت الاسلام بر فراز منبر مشاهده میکند، بسی بسیار متفاوت است از واقعیتی که مردم با آن روی در روی میشوند و یا روزانه بار سنگین زندگی را بر دوش بکشند. آخوندی که هم اکنون بر فراز منبر قدرت خطبه خوانی میکند، همان آخوندی نیست که در دوران شاه بر فراز منبر روضه خوانی میکرد. آخوندی که امروز، روضه شهادت میخواند، خود بر جایگاه قدرت قرار دارد، جایگاهی که خلیفه یزید بر آن قرار داشت و حسین در برابر او قرار گرفته بود. اما، آخوند دیر زمانیست که کمتر روضه میخواند. 45 سال است که آخوند بر منبر قدرت، منبری پرجاه و جلال است که خطبه خوانی میکند

قشر آخوند در جامعه ما، زمانی، بقشر مفتخوار جامعه مشهور بودند. بی دلیل هم نبود که در ادبیات پس از دوران مشروطیت، آخوندها نه تنها مفتخوار و حریص هرزه توصیف میشدند بلکه از همه مهمتر فریبکار و درغگو شناسائی میگشتند. بعید بنظر میرسد که محمد علی جمالزراده، صادق هدایت و یا ارج میرزا، هرگز میتوانستند تصور کنند روزی آخوند را بر فراز منبر قدرت ببیند. اکنون آخوند تبلور قدرت است نه آن آخوندی که برای کسب معاش بروضه خوانی میپرداخت. در شرایط کنونی، آخوندها بر فراز منبر قدرت به خطبه خوانی میپردازند. امام علی در نزد شیعیان مبرزترین خطبه خوانها بوده است.

خطبه خوانی، خود پدیده بود که در کشور بیدرنگ با بقدرت رسیدن آخونند بر روی صحنه سیاست ظاهر گردید. هر خطبه ای دارای دو بخش بود و هنوز هم، خطبه اول به موعظه دینی اختصاص دارد که با ارائه نمونه هایی از زندگی پیامبر و امامان و پیروان آنان، با محتوای سیاسی پایان میافت. که خود پیش درامدی میشد برای ایراد خطبه دوم که سراسر سیاسی بود. نخست در ارتباط با آنچه در درون، در صحنه سیاسی میگذشت و یا میگذرد و در خطبه، دوم بوقایع و روابط نظام با جهان میپرداخت. تا کنون، کمتر اتفاق اقتاده است آخوند خطبه گوئی بر فراز منبر قدرت با ستیز با "استکبار" جهانی برهبری امریکا و همدستان غربی اش و نابودی اسرائیل در آینده ای نزدیک نپردازد. معمولا، خطبه اول، بخش دینی خطبه است که برغم اهمیت ان چندان مورد توجه تحلیگران قرار نمیگیرد، گویی که ارتباطی بین خطبه اول و خطبه دوم و یا ارتباطی بین دین و سیاست وجود ندارد.

در عین حال، کمتر نهاد و موسسه ای را میتوانی بیابی که مستقیم و یا غیر مستقیم تحت فرمان آخوندی نباشد در مرتبه ای بالاتر، سلسله مراتبی که در راس آن ولایت فقیه، آخوند خامنه ای قرار دارد. یعنی که آخوند ملبس بعبا و هم آخوند بدون قبا، اما، یقه کوتاه، گرداننده دستگاه عظیم برکراسی دولتی اند. آگرچه در بعضی از نهاد ها، مثل، دادگستری آخوند در تمام سطوع وسیع و گسترده آن حضور دارند.

 

بعبارت دیگر، پس از 45 سال حکومت آخوندی، واقعیت آن است که چه بخواهی و یا چه نخواهی، محور زندگی جمعی و فردی، عمومی و خصوصی، دین است. دین که قدرتمدار میشود، آنچه که برضا در عواطف و احساسات، آداب و رسوم، عادت و اخلاق جا داده شده بوند، اجباری میشوند. اگر دیروز زنانی برضایت حجاب بر سر میکشیدند، امروز اجباری ست. مهم نیست قانون و قرار داد های اجتماعی چه میگویند و چه میخواهند، مهم این است که سنت و شریعت دین، به تعبیر آخوند، چه میگویند. آخوند و ققیه و طلبه اند بازتابنده، زبان و اندیشه دین و مالک بر آن. اکنون نظم اجتماعی، نظم دینی ست. نه نظام سرمایه داری و یا سوسیالیستی و یا مخلوطی از این و از آن. هیچ پروژه ای بمرحله عمل نرسد، اگر بامضای ولایت فقیه، تبلور علم و دانش نهایی نرسد، بامضای فقیهی که بباور خود، برخوردار است از فصیلت الهی. که او را برغم پستی و بلندیهای بسیار و دست و پنجه نرم کردن با شیرهای درنده در زمینه غنی سازی هسته ای و دست یابی باسلحه کشتار دست جمعی، قدمی بعقب نرانده است.

بدون آنکه، آنچه را که امد حرف آخر بدانیم، واقعیت، آنست که در حکومت آخوندی عرصه سیاست و قدرت، قبل از هرچیز تحت سلطه دین و حفظ منافع آن است که بعمل در میاید. واقعیتی که هم منفی را در بر میگیرد و هم مثبت را. چرا که براحتی و نرمی در هر دو عرصه بزیست خود ادامه دهد بدون آنکه کوچگترین توجهی را بهماغوشی خویش، یا هماغوشی دین با قدرت، بخود جلب نماید. یعنی که دین، در حکومت آخوندی، پاک و بر کنار از آلوددگی های قدرت خواهد ماند. در حالیکه، لانه ای میگردد برای رشد و تکامل انواع و اقسام فساد، از رشوه گیری و رانت خواری گرفته تا گسترش فحشا و قاچان و مواد مخدره، تخلفاتی که در خوزه اقتدار نظام دادگستری کشور است.

برغم، عدم دانش و تخصص، باید اعتراف کرد که حکومت آخوندی توانسته است در 45 سال گذشته بقای خود را تضمین نماید. اما، با بکار گیری خشونت و بیرحمی در سرکوب و نابودی هرگونه چالشی که بر علیه نظام ممکن بود بخود شکل بگیرد. بهر صورت،  آنچه مبارزه با متولیان سلطه دین، قشر آخوند، در برگیرنده عمامه بسران و بروکراتهای یقه کوتاه را دشوار میسازد، آن است که آخوند بر اساس قواعد و مقرراتی حرکت میکند که بنوعی تاثیر گرفته است از باورهای دینی و یا بر گرفته شده است از متن قران مقدس. یعنی مرجع و منشائی که سراسر جامعه خود را با آن مراجع و ماخذ شریک میدانند. خود را با انان شناسائی و به آنان باور میکنند. یعنی که در جامعه دینی، باور به لا الله الا الله، منشا تمامی باورها و رفتار تمامی جامعه ست، که خود بخش بزرکی ست از فرهنگ مشترک. در اینجاست که بنظر مرسد جنبش براندازی با دشواری بزرگی روی در روی میگردد. چرا که تحول، تغییر و یا جنبش رهایی بخش زن زندگی آزادی، بمنظور آنکه پیروز از میدان بیرون آید، لازم است که باور به لا الله الا الله به حوزه خصوصی انتقال یابد. به حوزه ای رها از هرگونه درگیری و یا بحث و مشاجره ای با ناباوران، تنها در چنین صورتی است که میتوانیم، پرجم جمهوری اسلام که بر آن لا الله الا الله بگونه ای رمز امیز ترسیم گردیده است بزیر بکشیم و راه را بگشائیم برای صعود رضا پهلوی برای برافراشتن، پرچم زن زندگی آزادی و بر کندن پرچم حکومت آخوندی از بیخ و بن.

فیروز نجومی

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com