شاید چندان غیر عادی نباشد اگر در این روزها شاهد بر افرایش تعداد قتل زندانیان در حکومت مقدس آخوندی باشیم. چون، نظام ضعف و ناتوانی در بیرون را پیوسته با سرکوب و قتل و جنایت در درون جبران کرده و میکند. با این وجود، بنا براخبار منتشریافته، در هفته گذشته، بیش از 29 نفر در یکروز بجرائم مختلف بر فراز دار بقتل رسیدند. نگارنده، نیز، آموخته است که اعدام یک امر قانونی ست. حال آنکه متهمین در حکومت آخوندی بقتل میرسند. با خاطر جمعی تمام، میتوان پذیرفت که تمامی محکومینی که بدار جنایت آویخته شده اند، صرفنظر از جرمی که مرتکب شده اند، از محاکمه در یک دادگاه عادل، در برابر هیئت منصفه بر اساس قانون محروم بوده اند.
بر این جنایت مقدس شرعی، قتل رضا رسائی در کرمانشاه هم باید افزود. متهمی که بنا بر رای چندین دادگاه بالاتر، بدلیل عدم ارائه اسناد و مدارک لازم حکم اعدام را غیر قابل اجرا خوانده بوده است. با این وجود، رضا رسائی را بدون اطلاع بخانواده، بدار آویخته بقتل رسانده و در آرامستانی بسیار دور از شهر بخاک سپرده میشود.
در این رابطه نمیتوان از "کیفر" شروین حاجی پور، خواننده معروف "برای" بمناسبت قتل مهسا، یاد نکرد. وی اگرچه با خطر اعدام، بر عکس بعضی از رپرهای دیگر، مواجه نیست، بدو سال و هشت ماه زندان محکوم گردیده که باید برای گذراندن مجازت خود بزندان گزارش دهد. بدون تردید شروین سربلند از تحمل این مجازات بیرون خواهد آمد، اما، هنرش بچه سرنوشتی دچار میشود، هیچکس نمیداند. آیا میتوان از آخوند هم انتظار داشت هنر را هم برفراز دار مجازات بقتل نرساند؟
افزوده بر این، نمیتوان از قتل شگفت انگیز رهبر حماس، اسماعیل هنیه، پس از ملاقات با رهبر معظم، آخوند خامنه ای، گذشت. کشتاری سراسر سحرآمیز و جادویی. تا کنون تمامی آخوندهای امنیتی برهبری ولی فقیه، آخوند خامنه ای نه کوچکترین اثری از ضارب و یا دست اندرکاران آن بدست آورده اند و نه از روش و متدی که بکار گرفته اند آگاه گشته اند. تا کنون هیچگونه اطلاعات تازه ای به بیرون درز هم نکرده است. نمایشی دیدنی از تبحر و مهارت و سرعتی که حکومت آخوندی میتواند مرموزترین جنایات را کشف و متهم و متهمین را بپای میز عدالت میکشاند!
همزمان، با وقایع بالا و یا با کمی پس و پیش، واقعه شرم آور دیگری چهره خشونتبار وقهقرائی نظام را در معرض دید مردم در درون و بیرون، در تمامی جهان قرار داد. ویدیوئی از مدار بسته در یکی از خیابانهای تهران انتشار یافت که نشان میدهد دو دختر نسبتا جوان را پس از لحظه ای بطور ناگهانی مورد حمله چهار زن سراپا پوشیده با چادر سیاه قرار میگیرند. یکی از دخترها ناپدید گشت. 4 زن دیگر که معلوم بود بسیار ورزیده و اموزش دیده اند، چنان دست و پای آن دختر جوان را میکشیدند گویی که میخواهند او را چار پاره نماایند. همه این اعمال خشونت بار و حیوانی بخاطر انسانی از جنس زن، از پوشاندن موی سر خویش سرپیچی کرده بودند.
مرادم، از نقل این وقایع، انتشار خبر نیست، بلکه درک و فهم کنشها و واکنشهای آخوند حاکم بر جامعه ما است. چرا که بدون فهم و درک گفتمان رفتاری نظام، تنها بعنوان نمونه ای از یک کلیت بزرگتری، نمیتوان در براندازی نظام تولید کننده آخوند و طلبه پیروز گردید و تولید اخلاق تسلیم و اطاعتت را متوقف نمود و نظام نوینی را جایگزین آن کنیم.
پس رخصت بفهم آن "کل" که جامعه است بپردازیم. چه اگر نیک بنگری، جامعه ما، نه یک جامعه سرمایه داریست، نه یک جامعه صنعتی کشاورزی و یا سوسیالیستی. اما، بر طبق نظریه مارکس، جامعه ما نیز بر دو ستون مادی و معنوی ساخته شده است، ستون تولید مادی که در خدمت تامین نیازهای لازم برای بقای زندگی مادی. و دیگری ستون معنوی و تولید کننده فرهنک بر اساس کنشگریهای انسانی در عرصه غیر مادی، زبان، گفتار و رفتار، هنر و ادبیات و دین و سیاست و قوانینی برخاسته از روابط مادی زیربنایی و تولیدی. میگویند که روبنا آئینه ایست که منعکس میسازد آنجه اساسا در زیر بنای میگذرد. مارکس برآن باور بود که روابط زیربنائی ست که کیفیت روابط روبنائی را تعین میکند. مثلا، روبنا، قوانینی را نمیتواند وضع کند در تضاد با آینده و بازگشت بگذشته.
اما، جامعه ما، که میتوان گفت جامعه ایست با خصوصیات بر خاسته نه از زیربنای مادی بلکه از ویژهگیهای رو بنای فرهنگی، که بخش بزرگی از آن در جامعه ما به دین و نقش دین اسلام امامتی تعلق دارد. اگرچه، سالها پیش از سلطه دین، جامعه با سرعت بسوی صنعتی شدن و ورود در جهان سرمایه داری به پیش میرفت، اما، دیری نگذشت که با فروپاشی نظام شاهی، در 1357 دینمداران حرفه ای، فقیه و آخوند و طلبه و غیره، متولیان دین اسلام امامتی، قشر آخوند برهبری آخوند خمینی برخاسته از حوزه های علمیه، نهادی بازمانده از بیش از 300 سال قبل از این، بقدرت رسید، تحول و دگرگونی که از آغاز در تمایل به بازگشت به گذشته بیان میگردید. چیزی هم بطول نکشید که این بازگشت بگذشته هرچه بیشتر بشکل واقعیت در آمد: دین، قدرت شد و قدرت، دین، هر دو باهم یکی و یکتا شدند با عواقبی خطرناک اما شناخته نشده.
پس اگر بگوئیم که قبل از هرچیز باید بشناخت جامعه خود بپردازیم، بآن دلیل است که بدون شناخت جامعه و نیروهای سازنده ان، تردیدمدار که بهدف نرسیده مایوس بازگردیم. رخصت که پس از 45 سال؛ این واقعیت را بپذیریم که جامعه ما، یک جامعه دینی ست. که جامعه ایست در زیر سلطه دین برهبری قشر حاکم بر جامعه، قشر آخوند، قشری که از گدائی بشاهی رسیده است. سلطه اخوند بر جامعه و دینی بودن جامعه را اگر کمی جدی میگرفتیم، بعید بنظر میرسد، بلحاظ فرهنگی و مادی خود را در چنین شرایطی بحرانی و حقارت آمیز میدیدیم. اگر چه ظهور جنبش زن زندگی آزادی همچون ستاره ای در آسمان تاریک ما میدرخشد و با خود امید و روشنائیی آورده است و میاورد.
شناخت یک جامعه بعنوان یک جامعه دینی به آن دلیل دارای اهمیت است که 45 سال است که حکومت دینی فارغ از هرگونه خطر جدی در ثبات بسر برده است، برغم تخریب و ویرانیها، برغم غارت و چپاولگریها، برغم فساد و تباهی، برغم رواج دروغ و دو روئی، از خصائل برجسته فقیه و آخوند و طلبه، قشری فریبکار و خطرناک. همین بس که بتاریخ دانی رجوع کنی تا بنقش مخرب و ریاکارانه آخوندها در بازی قدرت و سلطه گری بر قوه های مهمی همچون قوه قضائیه، قدری آشنا شوی. در این دوران آخوند هم درس تقدس و تقوا میدهد وهم بر فراز منبر قدرت همگان را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری فرا میخواند. آیا، این بازگشت بگذشته و واپسگرایی نیست؟
واقعیت ان است که نقش و نفوذ دین در جامعه را نمیتوان نادیده گرفت. اگرچه بسیارند از تحلیگران و منتقدین نظام که از جزئیاتی که روزانه در نظام با آن رو بروست و از بند و بستهای مقامات و وزیر و مدیر و سردار سپاه و روسای نهاد ها و سازمانها، اطلاعت معتبر و جالبی تولید میکنند. اما، بندرت در تحلیلشان، بنقش دین اسلام و اسلاممداری در جامعه و باز داشتن جامعه از حرکت بسوی تمدن نوین، کلامی بنقد و یا به تعریف اشاره میشود، چنانکه گوئی دین در برنامه ریزیها و نقشی بازی نمیکند و یا آنان که بر راس ساختار دین وقدرت نشسته اند، خود بازتابنده تقدس و تقوای دینی نییستند.
در چنین شرایطی ست که زن زندگی آزادی معنا و مفهوم خود را ارائه میدهد و دیگر نمیتوان دست شکایت و ناله از نبود آلترناتیو به آسمان برد. چه، جئبش زن زندگی آزادی، نفی و نقد دین است در میدان سیاست و راندن دین بعرصه خصوصی. کدام جنبش براندازیست که میتواند پرچم پیروزی بر دوش بکشد بدون آنکه نقش نوین دین را در جامعه تعریف نماید. بعید میرسد هیچ جنبش بتواند به پیروزی برسد بدون آنکه بر نظام حاکم سلطه افکند، در شرایط کنونی نظام حاکم، نظام دین است برهبری حوره های علمیه، نظامی که عیب و عیوب و کارآئئ خود را در امور تخصصی، بویژه در دانش غیر فقهی یا غیر دینی در خارج از حوزه ها هرگز مورد شناسائی قرار ندهند.
چون رهبر معظم برای تصمیم سازی و مدیریت داخل و خارج، با کلام و علم و دانش الهی، عاری از هر گونه گره، مشکل و یا معمائی مشاورت میکند. ولی فقیه که از تجربه جنگ استالین و روزولت و چرچیل و مائوتسه تنک نمی آموزد. ولی فقیه، هنر جنگ را از الله میآموزد و از تجربیات دوران رسالت پیامبر و دوران کوتاه امامت. معلوم است که مالکیت بر چنین علم و دانش و تکنیکی خود را مصون از هر بلائی ببینی. اما، اگر برحسب بد شانسی بلائی بطور نا گهانی ظاهر گردید و سبب شرم و حیا گردید، آنگاه چاره چیست؟ اما، الله، خداوند یکتا ویگانه در همان کتاب مقدس راههای بسیار مشروع و خدا پسند برای روپوشانی هر چه که برآید از نادانی و فریبکاری ارائه داده است. پس، حکومت آخوند را چه جای نگرانی ست.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
نظرات