حکومت آخوندی از آغاز بر اساس قهر و خشونت و انتقام ستانی، قدم بعرصه وجود نهاد و بر فراز منبر قدرت صعود کرد. تاکنون، نیز، بر همان پایه و اساس ادامه یافته است. تا کی بقا خواهد یافت، کمتر کسی میتواند از نقطه زمانی سخن بگوید که در آن عمر نظام بسر رسد و حکومت اخوندی از نفس کشیدن باز ایستد. آری، به حدس و گمانه زنی میتوان پرداخت. اما، آنچه اینجا دارای اهمیت است درک این واقعیت است که برغم وخامت اوضاع، و رو در رویی نظام با بحرانهای گوناگون در تمامی عرصه های اجتماعی، از جمله افزایش نارضاییهای عمومی، وضع موجود، سلطه تمام آخوند بر جامعه، ممکن است باین زودیها بپایان دوران خود نزدیک نشود. چرا که وضع موجود، لزوما وضع خیلی ناگواری در نزد رژیم نیست. نظام اسلامی، بسی بسیار سریع رمز بقای خود را در بحران های گوناگون یافت و از آنها در تحکیم اقتدار نظام سود فراون کسب نمود، چنانکه فرمانرویان را آنگونه بخود غره ساخت که احساس کنند هیچ طوفانی، هر چند ویرانگر نخواهد توانست ساختار نظام را بلرزه درآورد.
واقعیت، اما، آنستکه وقتی حکومت آخوندی از هاشمی رفسنجانی، یکی از معماران حکومت آخوندی و واعظی مبرز و خطبه گو، به آخوند ریئسی میرسد، که نه خود زبان خویش را درک کند و نه دیگران میفهمند که او چه میگوید. معلوم است که این حکایت از پسروی میکند و توسعه و گسترش فقر و فلاکت در جامعه. حکومت آخوندی هنوز بر آن باور است که نظامی که در پی کسب غنی سازی هسته ای از صرف هر هزینه ای کوچکترین دریعی نکند، حتی بقیمت گرسنگی و درماندگی و حقارت و خواری ملی ، نمیتواند خصم جهان مدرن و ضد آنچه مدرن است بشمار رود.
اگر تا کنون نشنیده ای که اولین بار از علم هسته ای در قران، کتاب مقدس آسمانی، کتاب الله، سخن رفته است، تردید نکن که حتما روزی بگوش ات خواهد رسید. عقل اجتهاد، به آخوند فن فریبکاری را میآموزد، فنی که بخصوص بدرد کسب قدرت میخورد. حکومت آخوندی بر آن باور است که میتواند جهانیان را اقتاع کنند که آنها قصد پرواز و حرکت بسوی آینده را دارند و در درون نظام جز اندیشه بآینده چیزدیگری یافت نمیشود. همچنانکه علم الهدی، امام جمعه معروف مشهد، در کنار ابراز رضایت از موفقیتهایی که در عرصه انرژی هسته ای بدست آورده اند، اظهار میکند که در این کشور کشف حجاب معنایی ندارد؛ دولت باید مقتدرانه این مشکل را حل کند( انتخاب، 13 شهریور 1402). این حکایت یک قدم به پیش و دو قدم بعقب است. آیا، خنده دار نیست که پس 44 سال بکارگیری انواع و اقسام نیروهای انتظامی، از انصار امام تا گشتهای ارشاد و خوهران زینب و تنبیه و مجازات گوناگون، هنوز از حل مقتدرانه مشکل حجاب سخن میراند؟ حکومت آخوندی بر آن باور است که این قدرتهای بزرگ هستند که میخواهند نظام بآینده نیاندیشید. آنها هستند که کسب علم را از ئظام مقدس اسلامی دریغ میکنند و آنها را بسوی گذشته سوق دهند.
هر چند، در حال حاضر حکومت آخوندی ممکن است قصد بازگشت بدوره خلفای راشدین، امویان و یا عباسیان را نداشته باشد، ولی تردید مدار که حکومت آخوند خامنه ای در آرزوی بازگشت به گذشته شعله ور است، البته به گذشته ای نه چندان دور، بازگشت بگذشته ای کمتر از نیم قرن پیش، بازگشت به دوران صعود قشر آخوند برهبری امام خمینی بر فراز منبر قدرت، آخوندی که نظامی را بنیان نهاد، بظاهر، فرا طبقاتی، فرا گروهی و فرا سیاسی نه بر دوش گروه، طبقه یا حزب و سازمان خاصی بلکه بر دوش باورهای دینی ملت، باورهایی مشترک که افراد یک ملت را بهم پیوند میزند و با هم همدرد میسازد. حمایت و استقبال عموم از ودای شاهنشاهی و ورود امام خمینی، چنان گسترده و وسیع بود که هر مخالفت و اعتراضی و دوری گزیدن از حکومت آخوندی، نمیتوانست بیش از زمزمه ای باشد در گوش جامعه ای غرقه در شور و هیجان حرکت بسوی آینده، آینده ای سراسر امید به نیک بختی و دست یافتن به یک زندگی معمولی، حتی بهتر از دوران شاهنشاهی.
چه معدود بودند افراد و یا گروه هایی آگاه به این حقیقت که راهی که ملت برهبری آخوند خمینی و در پیروی از او، پیشروان روشنفکر و گروه ها و احزاب سیاسی برگزیده اند، نه بسوی آینده و نیک بختی بلکه بازگشتی ست بکذشته، بگذشته ای که الله، خداوند یکلتا و یگانه بواسطه رسول برگزیده خود، محمد چوپان، تصمیم میگیرد که در صحرای سوزان عربستان حضور یابد و بادیه نشینان آنزمان را بسوی تسلیم و اطاعت باراده خویش فرا خواند، باراده خدایی مالک بر دو عالم هست و نیست (رب عالمین). فرا خوانی که تا با قهر و خشونت و انتقام ستانی همراه نگردید، پس 13 سال تبلیغ در مکه، نتوانست بجز تعداد انگشت شماری را بسوی خود جلب کند. تنها وقتی که شمشیر محمد بنام الله بر گردنهای بر افراشته معترضین، از جمله گردن دوشاعر منتقد آن دوران، چون کیش یکتا پرستی، کیشی نبود که مردم باستقبال ان بشتابند. همین بس که بخاطر داشته باشیم، پیامبر محمد دهسال حکومت کرد و بیش از 60 بار بنام الله دست بلشگر کشی زد و سرها بر زمین افکند تا توانست کیش یکتاپرستی را حاکم مطلق سازد، استراتژی و تاکتیکی که پیروان وی، نیز، زمانیکه بمرزهای امپراتوری ایران رسیدند در پیش گرفتند و با شمشیر اسلام سرهای بسیاری را بر زمین افکندند و خون بسیاری را بنام الله جاری ساختند.
البته که امام خمینی هم بنام الله حکومت اسلامی را بنیان نهاد، اما، با این تفاوت که یکتاپرستی را بمردمانی ارائه میداد که بندگی الله و تسلیم و اطاعت باراده او را، همچنانکه در کتاب مقدس قران بازتاب مییابد، از اجداد خود بارث برده بودند. آنها با دین الله زاده و با عشق و امید بدان از کودگی ببلوغ رسیده بودند. در واقع، بر طبق باورهای دینی، همگان انتظار هم داشتند که روزی ناجی فرستاده الله ظهور یابد و آنان را از وضع ناگوار کنونی رها سازد. مردمان ساده دل، همچنین روشندلان و روشنفکران هرگز نمیدانستند که پذیرفتن الله و تسلیم و اطاعت به اراده و احکام او بعنوان حاکم مطلق، نه تنها گریز از آینده است بلکه با خود چیزی جز مصیبت و نکبت، جز حقارت و خواری بارمغان نیاورد.
بدون تردید، از آغاز این انتظار میرفت که مردمان باورمند باسارت و بندگی در دست آخوندها تن ندهند و فریب خطبه خوانیها و وعده های نیک بختی و عدالت و برابری، صلح و دوستی آخوند ها را نخورند. اما، واقعیت ان است که این امر، گشودن چشمها و گسترش آگاهیها در عصر دیجیتالی، بیش از 44 سال بطور انجامیده است، 44 سال قهر و خشونت و انتقام ستانی در اوج بیرحمی، بگیر و ببند و بزنجیر کشیدن و زندان و شکنجه و اعدام های مکرر بطور روزانه بدون هیچگونه احترامی بحقوق بشر و رعایت انسانیت، بطور یقین مانع رشد و نمو آگاهی های اجتماعی و ظهور سازمان های سیاسی شده است.
نزدیک به نیم قرن است که حکومت آخوندی بقای خودر را مدیون فریب و ریاکاری از یکطرف و قهر و خشونت از طرف دیگر است. با این وجود، حکومت آخوندی فکر میکند که میتواند حکومت ولایت را در جایگزینی امامت ادامه دهد تا قیامت. هنوز گویا با تمام علم و دانشی که در باره هستی و نیستی از مطالعه سخنان الله، بدست آورده اند، فکر میکنند که میتوانند با بکار گیری خشم و خشونت و انتقام ستانی، با ایجاد رعب و وحشت و ترس و هراس، با دستگیری هنرمندان و ورزشکاران معترض، روزنامه نکاران و مدافعین حقوق بشر و اخیرا تصفیه دانشگاه ها و اخراج چندین استاد دانشکاه، بدوران تاریکی باز گردند، دورانی که بیش از 4 هزار جوانانی که دوران زندانی خود را تحمل میکردند، کمتر از دوماه بر فراز دار ارتداد، بفرمان ولایت فقیه، آخوند خمینی، بقتل رسیدند و بوی این جنایت عظیم بمشام کمتر کسی در جامعه رسید. سکوت در باره جنایاتی که بدست مقدسین و یکتا پرستان جامعه، در دوران تاریکی بر قرار گردیده بود، در سالهای اخیر با دستگیری یکی از جلادان زندانها ولایت، بنام حمید نوری و محاکمه وی در دادگاههای سوئد بکوشش ایرج مصداقی، از زنده ماندگان قتل عام 67 در زندانها، شکسته شد و گوشه ای از جنایات نظام مقدس اسلامی را افشا نمود.
اگرچه حکومت آخوندس بخوبی آگاه است که پس از قتل مهسا بدلیل حفظ تقدس و پاکدامنی در جامعه اسلامی، جامعه پاک و منزه از هرگونه گناه فریبکاری و دروغزنی، بویژه در زمانی که جنبشی بنام جنبش زن زندگی آزادی بنیان پیوندی نوین اجتماعی، جایگزین همه پیوندهای دیگر، حتی پیوندهای دینی میگردد، فریب و ریاکاری، قهر و خشونت و بیرحمی دیگر کارآئی خود را در برابر بیداری و آگاهی مردم از دست داده اند. با این وجود، حکومت آخوندی، برغم توانایی بی مثال در تطابق و همسازی با شرایط گوناگون، بنظر میرسد که همچون زورگویان و زور داران دیگر تاریخ، گرفتار توهم بقا شده است تا آخرت. یعنی که فریب قدرت و اقتدار گریبان ولی فقیه، آخوند خامنه ای را سخت فرا کرفته است.
این نیز ضروریست که بدانیم که خطراتی که موجودیت حکومت آخوندی را در معرض انقراض قرار میدهد، آگاهی و بیداری مردم بفریب و ریاکاری قشر مفتخوار جامعه، خطری ست بیرونی، عینی و قابل رویت، مثل جنبش کشف حجاب، جنبشی که بنیان حکومت اسلامی- آخوندی را در تمام عرصه ها بچالش کشیده است. این در حالی ست که نظام ولایت با ظهور نیروهای متخاصم و ناسازگار با یکدیگر در درون، نیز، مواجه است که قابل مشاهده نیستند و عمدتا بر خاسته اند از ناسازگاری حکومت ولایت فقیه با نهاد های مدرن دموکراتیک، همچون تفکیک و استقلال قوای سه گانه از یکدیگر.
اخیرا، آخوند ذولنور تاکید کرد که (نقل بضمون) فاصله بین نهاد رئیس جمهور و ولایت فقیه بسیار زیاد است. ولی فقیه خلبان است و ریاست جمهور دستیار اوست. یعنی که ولایت فقیه بتمام جزییات آگاهی دارد و اوست که سوی و جهت و هدف هواپیما را بر میگزیند و نهایتا هواپیما را هدایت میکند، شفافیت سازی در برگزیدن راه و هدف، در ستییز و نفی اراده ولایت فقیه است (انتخاب، 9 شهریور1402).
آخوند ذولنور، خود یکی از نمایندگان مجلس ولایت است که بیشتر خود را دانسته و یا دانسته تابع اراده ولایت میداند تا یک نیروی قانونگزار مستقل از نهاد ولایت. یعنی نمیتوان استقلال قوای سه گانه را تحت رهبری ولایت فقیه چندان جدی گرفت. نگاهی کوتاه بلوایجی که با سرعت بتصویب مجلس میرسد و یا لوایحی هم که بدون آنکه به رای مجلس گذاشته شود در کمیسیون های کوچک 8 نفری و 10 نفری مورد تصویب قرار میگیرد، مشاهده میکنیم که مجلس قانونگذاری در نظام ولایت فقیه نمیتواند دارای همان معنا و مفهومی باشد که در غرب داراست و یا دارای وظایف و تعهداتی مشابه باشند. تصویب لوایح قانون بروشنی بازتابنده اراده ولایت فقیه ست، تا خدمت و بهسازی شرایط مردمی که آنها را برگزیده اند.
مثلا، اگر زمانی که برای تصویب لایجه ای مثل لایجه شفاف سازی مذاکرات نمایندگان لازم است با زمانیکه برای تصویب لایجه عفاف و حجاب از زمان هنگام دریافت آن از دولت مقایسه کنیم، مشاهده میکنیم که لایحه قانون حجاب و عفاف، بدون گذراندن دوران آزمایشی، کمتر از شش ماه بتصویب میرسید در حالیکه لایحه های بقول خبرنگار انتخاب، "فساد ستیز" در انتظار میماند. سایت انتخاب گزارش میدهد که:
مقایسه سرعت بررسی لایحه حجاب با طرحهای فسادستیز توسط نمایندگان تصویب لایحه موسوم به عفاف و حجاب روی دور تند، یکبار دیگر تصویرگر سرنوشت متفاوتی بود که در مجلس یازدهم پیش روی لوایح و طرحهای محدودیتزا و البته به قول مدافعان «صیانت کننده» در قیاس با لوایح و طرحهای «فساد ستیز» قرار دارد.
لوایح فساد ستیز،سرانجام هم زمانیکه بمجلس میرسید، بخشی از نمایندگان عنوان نمودند که طرح شفاف سازی قوه مقننه را باید مشروط به طرح شفاف سازی بدیگر نیروهای مجریه و قضائیه، شورای نگهبان و مجمع مصلحت نمود. بخشی از ان لایحه هم اکنون گرد و غبار گرد میخورد و بخش دیگر ان در مجمع مصلحت نظام نفی میگردد. چرا که عنوان شده است که شفاف سازی مذاکراتی که به تصمیم سازی ختم میشود، مغایر با اراده رهبری ست. نیازی هم بتوضیح دیگری نیست. تاکنون، برهمه روشن گردیده است، که حکومت آخوندی شیفته تاریکی است و هر روزنه ای که از آن نوری به بیرون تابیده است، با تمام نیرو به مسدود ساختن آن از هیچ دریغ نداشته است.
افزوده بر تهی بودن مجلس قانونگذاری، از معنا و مفهوم سیاسی، بمثابه یکی از شاخه های مهم حکومت دمکراتیک که نظارت بر قوه مجریه را بعهده دارد، نهاد وزارت علوم عالی نیز دست بگریبان تضادها و خصومتهایی گردیده است بر خاسته از سوی و جهت و مستقلی که بعصی از استادان برگزینده اند و در حمایت از جنبش زن زندگی آزادی شرکت کرده اند. از همین روی وزارت علوم اخراج استادان را آغاز نموده است، سایت انتخاب گذارش میدهد:
وزارت کشور: اقدام وزارت علوم در برابر اساتیدی که دچار رکود علمی بوده، اما نقش مهمی در نمایش های رسانه ای داشتند، قانونی بود؛ جای تقدیر هم دارد / اینها سپهر سیاسی دانشگاه ها را آلوده به نگاه ضد ملی می کردند
در واکنش باین سیاست، حسن خمینی هشدار میدهد:
یکی از نتایج وحشتناک این اتفاق مهاجرت نخبگان است که بی تردید سنگینترین آسیب را به کشور وارد میسازد و هم چنین باعث دمیدن روح یأس و رکود علمی و فرهنگی میشود.
این سخنان یاد آور اختلاف دردیدگاههای مشروطه خواهان و مشروعیت طلبان است که چندان نقشی مهمی در ساختار حکومت آخوندی بازی نکرده است. مشروطه خواهان یا بهمکاری پرداختند و یا سکوت نمودند. البته که تصاد و خصومت، حکومت آخوندی با دانشگاه و دانشگاهیان پدیده تازه ای نیست. این نظام دو سال قفل زدن بدرب دانشگاهها را در کارنامه دارد که بخش اساسی حرکت نظام بود بسوی دوران تاریکی، دوران پیاده سازی احکام الهی در زندگی روزمره، دورانی که نه نیاز به دانش دارد و نه دانایی، دورانی بسیار بیزار از روشنایی.
اما، برغم تمام اقتدارو ترس و وحستی که نظام برای بقای خود میآقریند، از این حقیقت غافل مانده است که جرقه زده شده است زن زندگی آزادی در برابر ولایت تسلیم اطاعت، تنها راه بقای حکومت، پا بعرصه هستی نهاده است. بی دلیل نیست که نظام راه بازگشت بدوران تاریکی را در پیش گرفته است. مبارزه تازه ای را بر علیه کشف حجاب، نظام بتازگی آغاز کرده است با بکارگیری زنان با چادرهای سیاه سراسری، دستها پوشیده، اما، آماده دستگیری. بغایت روشنگر ضعف نظام، چون شکست آن حتمی ست. همچنانکه اخراج استاد دانشگاه، حرکتی نیست مگر مسدود سازی روزنه ای که از آن روشنایی به بیرون میتابد، کنشی که در مجلس بشکل نادیده انگاشتن لایجه های فساد ستیز در برابر لایحه های مشروعه طلبان که بیش از هرچیز نگران حجاب و عفاف در جامعه هستند، چنانکه گویی جامعه به هیچ مسئله ای پر اهمیت تر از حجاب مبتلا نیست. اما، مشروعه خواه، کودک نیست خود از واقعیت آگاه است. آگاهی او از واقعیت است که او را بیزار و متنقر از روشنایی ببار میاورد و دوستدار تاریکی. دشمنی او با حجاب و یا لوایح فساد ستیز در مجلس بازتاب دشمنی او با روشنایی ست. چون فقط در تاریکی و یا در دوران ولایت است که تسلیم و اطاعت میتواند اساس نظم حاکم گردد، دورانی که بی تردید با رشد و نمو جنبش زن زندگی آزادی، رو به پایان است.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com
نظرات