همنشینی دماوند و ماه کامل: عکس از آقای مجید قهرودی منجم، عکاس نجومی، کوهنورد و دوچرخهسوار ایرانی که برای ثبت این لحظه، سه سال تلاش و برنامهریزی کرد
نگارمن
من با آرامش بیگانهام، از آرامش میترسم انگار در لایههای زیریناش همیشه موج مهیبی پنهان دارد که هر لحظه منتظرم زندگیام را ببلعد. نه تنها من، مایی که در ایران ماندیم و جنگیدیم. انقدر جنگیدیم که یادمان رفت برای زیستن هدف لازم داریم و هدف، نقشهی راه میخواهد و نقشهی راه، ابزار و ابزار، تفکر. ما انقدر جنگیدیم که مشغول شدیم به دفاع، دفاع برای زنده ماندن.
ما را مشغول به حداقلها کردند تا دنیای پیرامون ما کوچک و کوچک شود. قورباغههایی شدیم ته چاه که از آسمان فقط یک دایرهی آبی میدانست و از ماه و خورشید و ستارهگاناش نیاموخته بود.
ما یاد گرفتیم با خوشبختیهای کوچکمان شاد شویم و نفس بگیریم و تصورمان از خوشبختی همینقدر کوتاه و ناپایدار شد. عین تهمزهی چاشنیای که دوستش میداری ولی با اولین جرعهی آب فرو میرود و فرصت مزهمزهکردناش را از دست میدهی. برای ما امنیت خوشبختی شد بدون انکه بدانیم در مماشاتِ تمدنها، جان انسانها در اولویت است. نان بیات برکت شد که برای داشتنش هر روز باید شکر میکردیم حال آنکه زیر پایمان طلای سیاهی جریان داشت که در سرزمینهای مشابه، نان تازه، کمترین حق و سهم ساکنان آن بود.
از نخلستانهایمان ساقههای خشکیده و از باغ انگور و زیتون آفتهایش به ما رسید و میوههایش را غارت کردند. ما چهارفصل مشغول آفتزدایی شدیم. ما سالها بوریاها را در هم تنیدیم و زبری پوستمان طراوت هیچ ساقهی تازهای را لمس نکرد.
رختهای سیاهمان را هیچ رنگی شاد نمیکرد، نسل بیرنگ، نسلی بیسایه، نسلی که بدن تفکردهاش را هر ساعت خنک میکرد تا آمادهی جنگ بعدی شود. جنگ در خفا، باخت در ملاء عام. ما والدین خسته با شادیهای کوچک، نسلی را پرواندیم که سیاه نمیپوشد که هدف دارد که راهش را میداند و میجنگد تا خوشبختیهایش را گره بزند به تلاش، به کارایی، به همت و کاردانی. نسلی که میخواهد بخواند، بداند، نترسد، دروغ نشنود، سانسور نکند و باج ندهد.
هرگز والدین خود را قضاوت نکنید، به زحمت از سالهای قحطی و خشکسالی به اینجا رسیدهاند و رساندهاند.
بسیار زیبا توصیف و حتی می توان گفت ترسیم شده است. آفرین به شما و نسل شما که با تحّمل مرارت های فراوان نسل جدید را دگرگونه به بار آورده اید. نسلی که وطن را دوباره وطن دلخواه کند.