آدمها و حقیقت در تعارض هستند. یا باید آدمها رو انتخاب کرد و یا حقیقت رو. هر دو رو با هم نمیشه داشت. 

آدم ها میان توی زندگیمون، همونطور که حقیقت در مورد همه چی توی زندگی ما هست. البته قطعا حقیقت مفهومی نسبی ست. حقیقت ممکنه چیزی باشه که برای شما نیست. حتی ممکنه حقیقت برای من در این لحظه چیزی باشه که ماه پیش بهش معتقد نبودم. اما چه درست و چه نادرست همه ی ما در مورد هر چیزی در زندگیمون به حقیقتی معتقدیم.

ما حق انتخاب داریم. باید تصمیم بگیریم که آیا آدمها در زندگیمون رهگذر باشند یا حقایقی که بهش معتقدیم. هر دو رو نمیتونیم با هم بخواهیم چون همیشه حقیقت با بخشی از آدم‌های زندگیمون در تعارضه. آدمها توی زندگیت میمونند و دوستت خواهند داشت و تحسینت می‌کنند تا وقتی چیزی بر خلاف میلشون نگی. این خصوصیت همه ی آدم‌هاست مگر شمار اندکی که به درجه ی والایی از وارستکی می‌رسند. هر بار که حقیقتی رو به زبون میاری تعدادی از آدم‌های زندگیت رو میرنجونی چون حقیقتی که تو بهش معتقدی با حقیقتی که اونا بهش معتقدن متفاوته، در تعارضه. ازت ناراحت میشن و میرن. و اگر هم نرن، دیگه به نظرشون تو آدم خوب و قابل تحسینی نیستی. و یهو کشف می‌کنند که تو یه عالمه ایراد داری.
این سرنوشت ِتوست اگر همیشه حقیقتی رو که بهش معتقدی در هر موقعیتی به زبان بیاری. تو حقیقت رو انتخاب میکنی. حقیقت رو نگه میداری و آدمها میرن. آدمها میشن رهگذران ِزندگی تو. همیشه البته یه تعدادی که نگاهشون به اون حقیقت مثل توست میمونند و همیشه هم جای اونایی که رفتن ادمهای جدید میان توی زندگیت. ولی تو باید غم و درد ِدست دادن آدمها رو یاد بگیری، اگر حقیقت برات مهم تر باشه.

ولی تو میتونی این کار رو نکنی، اگر دلت میخواد آدمها همیشه تو زندگیت بمونن،  اگر دلت میخواد که آدم محبوبی باشی. میتونی زرنگ باشی. میتونی خیلی جاها و تو خیلی موقعیت ها حقیقت رو نگی. یا سکوت کنی و یا حتی برای همراهی با آدمها با حقیقتی که اونا باور دارن همراهی کنی. چیزی بگی که اونا دوست دارن. حقیقت فدا میشه ولی آدمهای زندگی تو می‌مونن. و تو توی چشم ادمهای مختلف میشی یه آدم ِدوست داشتنی ِفهمیده. یه آدمی که همه جا چیزهایی میگه که همه دوست دارند،  همه خوشحال میشن. و تو میشی یه آدم ِمحبوب، خیلی محبوب...

لزوما هیچکدوم از این روش ها بد نیست و یا بر دیگری ارجحیت نداره. این فقط یک انتخابه. اونی که حقیقت رو انتخاب میکنه منطق خودش رو داره و حقیقت رو ارزشمندتر از آدمها میدونه. و اونی که آدم‌های زندگیشو انتخاب میکنه،  آدمها رو ارزشمند تر از حقیقت میدونه بخصوص که میدونه حقیقت نسبی ست. و منطقش اینه که سری رو که درد نمیکنه چرا دستمال ببندیم؟  حقیقت رو همه جا نمیگیم و سر و کله مون راحت از کل کل های بعدش. و غم از دست دادن آدمها رو هم نباید بکشیم. و خب محبوب هم میمونیم. دیگه چی بیشتر از این می‌خواهیم مگه؟

آدمها و حقیقت رو،  هر دو رو هرگز نمیشه با هم داشت. با گفتن حقیقت همیشه و همیشه یه تعدادی ناراحت میشن و میرن. از این دو راه باید یکی رو انتخاب کرد. و هر مسیری که انتخاب کردی حسن ها و ایرادهای خودش رو داره.

و وقتی راهت رو انتخاب کردی،  آدم‌های روبروت هم حق انتخاب دارند. اونا میتونن توی زندگی آدمهایی بمونند که همیشه حرف هایی می‌زنند که خوشحالشون کنه حتی اگر با حقیقت در تعارضه،  حتی اگر بدونند این حرف ها گفته شده که اونا خوششون بیاد. و یا میتونن توی زندگی آدمهایی بمونند که گاهی از دستشون عصبانی میشن،  میرنجن،  و از حرف هاشون اصلا خوششون نمیاد ولی از یک چیز مطمئن هستند. اینکه اون آدمها صادقند.

ما همه حق انتخاب داریم. و برای انتخاب هامون قابل سرزنش نیستیم. کسی حق نداره برای انتخاب ما به ما توهین کنه و ما نمیتونیم به انتخاب دیگران ایراد بگیریم. میتونیم انتخاب های همو تحلیل کنیم البته،  ولی نمیتونیم کسی رو برای انتخابش سرزنش کنیم. دلش خواسته. به همین سادگي!
موهبت ِحق ِانتخاب زیباترین و باارزش ترین نعمت ِزندگی ماست. بخشی از هویت انسانی ماست.

آیا تا حالا از خودتون پرسیدین که انتخاب تون چی بوده؟  آدمها یا حقیقت؟ 

#مژگان #حقیقت #آدمها #حق_انتخاب
October 22, 2021