کاربر گرامی آلفابت، پس به جوونامون بگیم درسم نخونند که خدای نکرده محققی،دانشمندی بشوند و باعث سربلندی جمهوری اسلامی! اگر دشمنی به خاکمون تجاوز کرد بشینیم تو خونمون مبادا که جمهوری اسلامی به عنوان دفاع از وطن اعتباری برای خودش کسب کنه. با نهایت احترام بنده فکر میکنم که تنفرمون از این رژیم کورمون کرده و مسائل رو با هم قاطی کرده ایم. کلمه "تمام" در آخر کامنت شما هم یادآور فتواهای خمینی و خامنه ای بود و نشانی دیگر از رفوزگی کامل در این "تلاش" چهل ساله. برای همه مون متاسفم.
فقط برای همین گروه که نفرت از جمهوری اسلامی کورشون کرده باید تاسف خورد.
اشخاصی مثل مریم میرزا خانی هم دانش ریاضی رو زیر پرچم جمهوری اسلامی اموختند، چه دوست داشته باشیم چه نه!
اگر داستان زندگی علیرضا بیرانوند، دروازه بان تیم ملی رو بخونیم، اونوقت میفهمیم که ملت ایران چقدر لیاقت بهتر از اینها رو داره. کسی که با فقر و تنگدستی و زحمت بی شأیبه، به اینجا رسید و آرزوی قلبی خودش رو براورده کرد.
اگر این اتفاق در آمریکا میفتاد، میگفتند: آمریکا کشور فرصت هاست!
اما نه، این اشخاص ایرانی هستند و در ایران، موفق شدند. در ایران، کشور جبر و زور و فقر و اعتیاد و کارتن خوابی و کودک آزاری....
اگر آمریکا کشور فرصت هاست، باید گفت که ایران کشور لیاقت هاست.
علیرضا بیرانوند که این سالها با قراردادهای میلیاردی در تیم پرسپولیس تهران و تیم ملی بازی میکند، از آن دسته افرادی است که از خانوادهای بسیار فقیر و بدون داشتن هیچ امکاناتی خود را به این مرحله رسانده است.
به گفته خودش بیش از 10 بار داستان زندگی خود را برای همتیمیهایش تعریف کرده ولی هیچکس از شنیدن این ماجراها خسته نمیشود و همیشه همه گوش شنوای ماجراهای تلخ و سخت زندگی او هستند.
او که متولد سال 71 در خرمآباد است، از بچگی علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشته و این علاقه بهشدت مورد نارضایتی پدرش بوده
علیرضا در اینباره میگوید: «پدرم اصرار داشت به جای اینکه وقت خود را برای بازی فوتبال بگذرانم کارگری کنم و بتوانم پول دربیاورم.»
اینطور که دروازهبان تیم ملی میگوید پدر او هیچوقت او را کتک نزده و همیشه توپ، لباس فوتبال یا وسایل فوتبالی او را پاره میکرده که دیگر نتواند بازی کند زیرا میدانسته علیرضا چه علاقهای به این ورزش دارد اما او هیچوقت خسته نشده و بالاخره با کار کردن در نانوایی بربری در خرمآباد توانسته پدرش را راضی کند که فوتبال هم بازی کند.
این دروازهبان میگوید: «بالاخره پولهایم را جمع کردم و بلیت اتوبوس خریدم و به تهران آمدم. در راه با حسین فیض که مربی تیم وحدت تهران بود همسفر شدم و او به من گفت اگر 250 هزار تومان بدهم من را به تیم میبرد.»
او ادامه میدهد: «من هیچ پولی نداشتم و همین را به فیض گفتم و او با این حال من را به تیم برد. در بازی تدارکاتی درخشیدم ولی این تیم خوابگاه نداشت و در میدان آزادی میخوابیدم.»
او با بیان اینکه همه دستفروشهای آنجا او را میشناختند، ادامه داد: «بعدا قرار شد در ازای شستن ظروف یک پیتزافروشی شبها را آنجا بخوابم. در آن روزها به تیم جوانان هما رفتم و در آنجا هم بازی میکردم.»
او بهعنوان تلخترین خاطرهاش در آن روزها میگوید: «یک بار سعید ریاضی مربیمان ساعت یک و نیم شب به رستوران آمد. نمیخواستم مرا ببیند اما تصادفا دید و برایم گریه کرد و گفت چرا تا به حال درباره کار به او نگفتهام. بعد از آن به یک کارواش رفتم و مدتی در آنجا کار میکردم.
بعد معرفی شدم به شهرداری و هر روز از ساعت 5 در خزانه در حوالی مترو رفتگری کردم.
در همه این مدت پدر و مادرم نمیدانستند من در تهران کار میکنم.» اولین قرارداد این بازیکن با تیم نوجوانان نفت بود. 900 هزار تومان به او پول دادند که آن را به خانوادهاش داد و به آنها گفت در تهران فوتبال بازی میکند.
وقتی از نوجوانان به امید رفت رقم قرارداد او به دو میلیون و 500 هزار تومان رسید. پس از آنکه نفت به لیگ برتر آمد، قراردادش 85 میلیون تومان شد و حالا با قرارداد یک میلیارد و 900میلیون تومانی که قراردادی دوساله با پرسپولیس است برای این تیم بازی میکند.
شهرت بیرانوند به بلند پرتاب کردن توپ و دستهای بلندش است. خودش در اینباره میگوید: «دستهای بلند من جان میداد برای شستن ماشین شاسی بلند».
برای رسیدن به رویاهات هر بهایی که لازم هست بپرداز
خودت را که باور داشته باشی،کائنات برای رسیدن به رویاهایت به تو کمک خواهد کرد
Please login or register to be able to flag this cartoon.
لطفا دسته بندی که ارتباط نزدیکتری با نظر شما در مورد این مطلب دارد را انتخاب نمایید. ما آن را بررسی نموده و تصمیم گیری خواهیم نمود. ضمنا از این قابلیت سوء استفاده ننمایید. از آن در مواردی استفاده نمایید که نگرانی شدیدی در مورد محتوای یک مطلب دارید.
هر چی کشتیگیر و وزنبردار و زنجیر پاره کن و چاقوکش و غیره.....چاکر و مخلصه پابوس و وفادار به رهبره!
هر دستاوردی که زیر پرچم ولایت فقیه کسب بشه، بوی گند ناجمهوری اسلامی رو میده. تمام.
کاربر گرامی آلفابت، پس به جوونامون بگیم درسم نخونند که خدای نکرده محققی،دانشمندی بشوند و باعث سربلندی جمهوری اسلامی! اگر دشمنی به خاکمون تجاوز کرد بشینیم تو خونمون مبادا که جمهوری اسلامی به عنوان دفاع از وطن اعتباری برای خودش کسب کنه. با نهایت احترام بنده فکر میکنم که تنفرمون از این رژیم کورمون کرده و مسائل رو با هم قاطی کرده ایم. کلمه "تمام" در آخر کامنت شما هم یادآور فتواهای خمینی و خامنه ای بود و نشانی دیگر از رفوزگی کامل در این "تلاش" چهل ساله. برای همه مون متاسفم.
خیر کمال جان،
خوشبختنه هنوز همگی کور نشدیم.
فقط برای همین گروه که نفرت از جمهوری اسلامی کورشون کرده باید تاسف خورد.
اشخاصی مثل مریم میرزا خانی هم دانش ریاضی رو زیر پرچم جمهوری اسلامی اموختند، چه دوست داشته باشیم چه نه!
اگر داستان زندگی علیرضا بیرانوند، دروازه بان تیم ملی رو بخونیم، اونوقت میفهمیم که ملت ایران چقدر لیاقت بهتر از اینها رو داره. کسی که با فقر و تنگدستی و زحمت بی شأیبه، به اینجا رسید و آرزوی قلبی خودش رو براورده کرد.
اگر این اتفاق در آمریکا میفتاد، میگفتند: آمریکا کشور فرصت هاست!
اما نه، این اشخاص ایرانی هستند و در ایران، موفق شدند. در ایران، کشور جبر و زور و فقر و اعتیاد و کارتن خوابی و کودک آزاری....
اگر آمریکا کشور فرصت هاست، باید گفت که ایران کشور لیاقت هاست.
درود به جوانان زحمتکش ایرانی.
علیرضا بیرانوند دروازه بان تیم ملی ایران:
کارگر نانوا بودم
رفتگر شهرداری بودم
ماشین میشستم
در رستوران ظرف میشستم
شبها در میدان آزادی میخوابیدم
او هیچگاه درمانده نشد تا اینکه....
علیرضا بیرانوند که این سالها با قراردادهای میلیاردی در تیم پرسپولیس تهران و تیم ملی بازی میکند، از آن دسته افرادی است که از خانوادهای بسیار فقیر و بدون داشتن هیچ امکاناتی خود را به این مرحله رسانده است.
به گفته خودش بیش از 10 بار داستان زندگی خود را برای همتیمیهایش تعریف کرده ولی هیچکس از شنیدن این ماجراها خسته نمیشود و همیشه همه گوش شنوای ماجراهای تلخ و سخت زندگی او هستند.
او که متولد سال 71 در خرمآباد است، از بچگی علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشته و این علاقه بهشدت مورد نارضایتی پدرش بوده
علیرضا در اینباره میگوید: «پدرم اصرار داشت به جای اینکه وقت خود را برای بازی فوتبال بگذرانم کارگری کنم و بتوانم پول دربیاورم.»
اینطور که دروازهبان تیم ملی میگوید پدر او هیچوقت او را کتک نزده و همیشه توپ، لباس فوتبال یا وسایل فوتبالی او را پاره میکرده که دیگر نتواند بازی کند زیرا میدانسته علیرضا چه علاقهای به این ورزش دارد اما او هیچوقت خسته نشده و بالاخره با کار کردن در نانوایی بربری در خرمآباد توانسته پدرش را راضی کند که فوتبال هم بازی کند.
این دروازهبان میگوید: «بالاخره پولهایم را جمع کردم و بلیت اتوبوس خریدم و به تهران آمدم. در راه با حسین فیض که مربی تیم وحدت تهران بود همسفر شدم و او به من گفت اگر 250 هزار تومان بدهم من را به تیم میبرد.»
او ادامه میدهد: «من هیچ پولی نداشتم و همین را به فیض گفتم و او با این حال من را به تیم برد. در بازی تدارکاتی درخشیدم ولی این تیم خوابگاه نداشت و در میدان آزادی میخوابیدم.»
او با بیان اینکه همه دستفروشهای آنجا او را میشناختند، ادامه داد: «بعدا قرار شد در ازای شستن ظروف یک پیتزافروشی شبها را آنجا بخوابم. در آن روزها به تیم جوانان هما رفتم و در آنجا هم بازی میکردم.»
او بهعنوان تلخترین خاطرهاش در آن روزها میگوید: «یک بار سعید ریاضی مربیمان ساعت یک و نیم شب به رستوران آمد. نمیخواستم مرا ببیند اما تصادفا دید و برایم گریه کرد و گفت چرا تا به حال درباره کار به او نگفتهام. بعد از آن به یک کارواش رفتم و مدتی در آنجا کار میکردم.
بعد معرفی شدم به شهرداری و هر روز از ساعت 5 در خزانه در حوالی مترو رفتگری کردم.
در همه این مدت پدر و مادرم نمیدانستند من در تهران کار میکنم.» اولین قرارداد این بازیکن با تیم نوجوانان نفت بود. 900 هزار تومان به او پول دادند که آن را به خانوادهاش داد و به آنها گفت در تهران فوتبال بازی میکند.
وقتی از نوجوانان به امید رفت رقم قرارداد او به دو میلیون و 500 هزار تومان رسید. پس از آنکه نفت به لیگ برتر آمد، قراردادش 85 میلیون تومان شد و حالا با قرارداد یک میلیارد و 900میلیون تومانی که قراردادی دوساله با پرسپولیس است برای این تیم بازی میکند.
شهرت بیرانوند به بلند پرتاب کردن توپ و دستهای بلندش است. خودش در اینباره میگوید: «دستهای بلند من جان میداد برای شستن ماشین شاسی بلند».
برای رسیدن به رویاهات هر بهایی که لازم هست بپرداز
خودت را که باور داشته باشی،کائنات برای رسیدن به رویاهایت به تو کمک خواهد کرد