نازنینا چیستی تو، کیستی/ بس فراوان/ روز و شب در خاطری
بندگان_ خاک_ پای_ عشق تو/ بی شماران/ سوی_ هر یک ناظری
شیوه ی رند_ بلا کش، عاشقی ست/ طرف رندان/ با تغافل، بگذری
جمله ی عشاق تو، آشفته حال/ درد_ آنان/ بی تفاوت بنگری
تو برای خاطر دوست داشتنی/ پرتو افشان/ گوهری ، تاج سری
یک اودیسه ، بهر ژرفا بوسه ای/ ای تو ایمان/ ای که بوسه باوری
خوبرویی ، مایه ای از ذات توست/ همره آن/ گل ژن افسونگری
آن صفات_ دیگر والای تو/ چهره شادان/ مظهر_ بس
دلبری
ای نمایان ، بر جمال و بر کمال/ با هزاران/ فضل و نیکو داوری
وادی ما را بسازان ، پر ز خویش/ نور باران/ ای که تنها قادری
نازنینا کیستی تو، چیستی/ ماه_ تابان/ تو فروزان محشری!
*
دیگر شمیم_ عشق ، به گل ها نمانده است/ الماس_ سبز عا طفه ، نایاب گوهراست
تا در پیاله عکس رخ یار شد پدید/ خشمی به پا، زساغر و رخسار_
دلبر است...
*
غیرنام نیک، چیزی درجهان هرگز مخواه/ جزصدا قت، راه دیگردرمیا ن آخر مپوی
صادقانه، عاشق دلداده یا معشوق باش/عاشقانه ، رازدل راجزبه او با کس مگوی
در هوای عشق
دلبر هر نفس را تازه ساز/ غیر عطر روی او عطر گل دیگر مبوی...
*
گوشی_ گفت و شنود را تا گرفت او ، گفتمش
دوست می دارم ترا ، آیا که می دانی هنوز
گفت او، ای نازنین قلب مرا سوزانده ای
لیک آگاهم که تو در سینه، پنهانی هنوز
ناله ام بر خط سیم افتاد و با امواج گفت
دردمند_ عشق تو هستم ، که درمانی هنوز
نازنینا ، گر گنه کردم خطایم را به بخش
عشق_ یکتای منی و روح و ایمانی هنوز
خنده ای کرداز ته دل،
دلبر دیرین و گفت
منتظر ما نم ترا بینم ، که جانانی هنوز
*
سرد است اين زمانه و اوضاع مكدراست/ احوال عاشقان وطن سخت مضطراست
ديگر نه عاشقي، كه بخواند سرود عشق/ ديگر نه
دلبري كه دلش برتو باوراست...
*
دیشب کنار و همدم پیمانه بوده ایم/ دست بوس یار و
دلبر جانانه بوده ایم
پیمانه بود و باده و بزم، اما/ از عطر یار سرخوش و مستانه بوده ایم
*
ای که یاری فرشته خو داری/ نازنین
دلبری ، نکو داری
غم مخور بهر زندگی، هشدار/ یک الهه ، به روبرو داری
*
ای آن که حرف_ دل ، ز تو شد آغاز/ عشق_ تراست دل، به نگهبانی
چشمان_ تو، نشانه ی صد ابراز/ زان گوهر_ نیاز، که تابانی
هر چرخش_ کرشمه ی تو، طناز/ گویی که رقص_ گل به گلستانی
تنها تویی به وادی_ دل ، دمساز/ محراب_ عشق و معبد_ ایمانی
با قامت_ چو شهره به سرو ناز/ تو آن قیامتی، که نه پایانی
آغوش_
دلبرانه ی تو، اعجاز/ یعنی به کار_ دل، سر و سامانی
هر بانگ و هر صدای تو چون آواز/ دارد، صلای_ نغمه ی روحانی
آیا شود، که رخ به نمائی باز/ خواهی، یکی دو بوسه ی پنهانی
*
دیدمش آمد و رخساره به من دوخته بود
آن نگاری که دلش، با من دلسوخته بود
هنر_
دلبری وعشوه و طنازی داشت
در شگفتم هنرش را، ز که آموخته بود
دکتر منوچهر سعادت نوری
روز دلدادگان بر تمامی دلبران بی هشتگ و ریا فرخنده باد...
Happy Valentine's Day to all