نغمه سرکن که جهان تشنه آواز تو بینم
بزن آن پرده اگر چند ترا سیم از این ساز گسسته
بزن این زخمه اگر چند در این کاسه تنبور نماندست صدایی
بزن این زخمه بر آن سنگ بر آن چوب
بر آن عشق که شاید بردم راه بجایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن
لانه جغد نگر کاسه آن بربط سُغدی زخموشی
نغمه سرکن که جهان تشنه آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه ی تست بزن آنچه که ما زنده بدانیم
اگر این پرده برافتد من و تو نیز نمانیم
اگر چند بمانیم و بگوییم همانیم
 "محمدرضا شفیعی کدکنی"