آثار جیمز اِنسور، هنرمند بلژیکی و از زمره‌ی پیشگامان مدرنیسم و پیشتازان فراواقع‌گرایی، با زندگی‌اش در یک خط قرار می‌گیرند، او که از مادری فلاندری (به منطقه بزرگی از فرانسه و بلژیک و جنوب هلند گفته می شود) و پدری انگلیسی‌زاده شده و در رفتارش دچار حالتی دوگانه با آنان بود، پدرش یک تبعیدی به اوستنده (بزرگ‌ترین شهر ساحلی در بلژیک) بود که نتوانسته بود پس از آن زندگی‌اش را از نو بسازد، او که از همه لحاظ به زنش وابستگی داشت، از سرِ استیصال به الکل پناه برد، این زن از شوهر و بعد‌تر حتی از پسرش متنفر شد، امّا پدر حکمِ معلّمی مهربان برای فرزندش داشت، او را با دنیای هنر و ادبیات آشنا کرد، امّا در مقام یک پدر که باید تجسّم بلندپروازی‌ها و آرمان‌های فرزندش باشد، به احتمال زیاد کاملاً مایه‌ی نومیدی فرزند بود و عزّت‌نفس وی را عمیقاً جریحه‌دار کرده بود.

ماسک‌ها موضوع وهم‌آلودِ آثار انسور است، والدین‌اش در طبقه‌ی هم‌کف خانه‌شان، مغازه‌ای داشتند، فروشگاهی که در آن اجناسی از همه رقم یافت می‌شد، که در میان آن‌ها مجموعه‌ای از نقاب‌ها و جامه‌های گوناگون نیز دیده می‌شد، این مجموعه‌ی رنگارنگ تأثیر ماندگاری بر پسرک گذاشت و منبع الهام مهمی شد برای او، پیکرهای غریب و مضحکی که نقاب، منقار یا بینی مصنوعی بر چهره زده‌اند و یا کلاهخود، کلاه‌پر، کلاه‌ کج، کلاه‌ نظامی، یا کلاه سیلندر بر سر دارند به فضای آرام و فکورانه‌ی نقّاشی‌های اولیه‌ی انسور راه می‌یابند و رنگ‌های گوناگون به خود می‌گیرند.

این قیافه‌های شبح‌مانند که به‌ سبب مخدوش کردن مرز میان زندگان و مردگان از آنچه هستند هم دلهره‌آور‌تر می‌شوند، جاذبه‌ی فوق‌العاده‌ای دارند و بی‌تردید راز علاقه‌ی فزاینده‌ی سمبولیست‌ها به آثار او نیز در همین نکته نهفته است.

صورت‌های کریه و اسکلت‌هایی که در آثار انسور دیده می‌شود به‌نوعی امضای کار او تبدیل شدند و پس از مدتی با دیدن این شخصیت‌ها در هر اثری می‌توان تشخیص داد که این کار اثر انسور است، فضای آثار انسور از شروع کار هنری‌اش فضایی تاریک و ضرب قلم‌هایی هیجانی بود ولی باگذشت زمان خیال و وهم به کارش اضافه شد و صورتک‌های عجیبش پیدا شد، آدم‌های تابلوهای انسور بسیار عجیب و به حدِ زیبائی وحشتناک‌اند.

این تابلو جزء گنجینه‌ موزه‌ هنرهای معاصر تهران است.